۶ پاسخ

صبوری میکنم عزیزم،حق داری واقعا خسته کننده اس واقعا آدم به مرز جنون میرسه ،من هم کلا آدم عصبی ای هستم ،واسه تنها کسی که صبورم دخترمه،باید به این فکر کنیم که جز ما پناهی ندارن ،این اقتضای سنشونه که همش در حال جنب و جوشن همه چیو بهم می‌ریزن دارن کشف می‌کنن دنیای اطرافشون رو ،بجاش خوشحال باشیم و خداروشکر کنیم بچمون سالمه و این همه وروجکه،هرچی عصبانی بشیم متوجه چیزی نمیشن و فقط اضطراب بهشون وارد میشه ، باید سعی کنیم سرگرمشون کنیم محیط خونه رو ایمن کنیم که از بهم ریختگی و دست زدنشون به چیزی عصبانی نشیم ،خوابش هم هر موقع شرایط روحی خودت خوب بود و هلسا هم درگیر دندون در آوردن یا مریضی ای چیزی نبود تنظیم کن که به مرور راحت شی
واسه همه ممکنه پیش بیاد این حالت ،مامان ها کلی از بارداری تا زایمان و تا بعدش سختی کشیدن و روانشون آسیب دیده ، این حق رو دارن که کم بیارن ،راهش رو باید پیدا کنن و خودشون رو به آرامش برسونن

منک بخاطر همین دعوا کردن میرم دکتر اعصاب

من خیلی صبوری میکنم سه روز قبل خیلی خسته شده بودم همسرمم چند روز نبود ک کمکم باشه پسرمم از شش صبح بیدار شده بود دهنمو سرویس کرده بود دعواش کردم خوابید بعد ک خوابید دو ساعت خودم گریه میکردم 😭😭 بعدشم بردم براش کلی کادو گرفتم از عذاب وجدانم کم بشه ولی هنوزم ناراحته چرا رو خودم مسلط نبودم دعواش نکنم
با این حال پسرم قبل خواب گریه افتاد ک دعواش کردم کلی تو خواب بغلش کردم گریه کردم ولی وقتی بیدار شد با اینکه همسرمو چند روز ندیده بود اومد بغل من ی کوچولو ترس داشت ولی منو میخواست دلم آب شد براش 🥹😭

منم اعصاب ندارم نمیدونم چکارکنم خوش بحال صبورا

منم‌مثل توام و درکت میکنم جدیدا همش داد میزنم‌جیغ جیغو شدم بعدش پشیمون میشم و باز همون چرخه.. نگاش میکنم دلم براش میسوزه ک ی مادر مثل من‌داره ک قدرشو نمیدونه گاهی مثل من انگشتشو جلو لباش میگیره میگ ساکت اونلحظه از خودم متنفرم میشم هیچوقت فک نمیکردم اینجور مادری شم عصبی و بداخلاق(اینم بگم‌دخترم بشدت وابسته و شیطون و بدقلق حتی نمیزاره دسشویی برم الان از صب هیچی نتونستم بخورم

حق داری درکت میکنم منم شرایطم مثل توهه اما چه میشه کرد باید تحمل کرد

سوال های مرتبط

مامان پارمیس🩷🌱 مامان پارمیس🩷🌱 ۱۵ ماهگی
😭دخترم دیشب نمیخوابید هی شیر میخاست وقتیم بهش میدادم گاز میگرفت میکشید بعد ک درمیوردم زجهههه زجه ک چرا دراوردی با هیچیییی ساکت نمیشد مجبور میشدم دوباره بهش بدم اونم دوباره گاز میگرفت نیم ساعت دور خونه راهش بردم از کتف و کمر افتادم اخرشم تا صب کلا سینه دهنش بود درمیوردم بیدار میشد کل شب تا صب رو پهلوی راست بودم هم بدنم خشک شد هم چشم رو هم نزاشتم الان انگار نمک ریختن تو چشام با اینکه کل شب تا صب شیر خورده بود و صبونه ام یه کاسه پررررر فرنی خورد بازم شیر میخاست دوباره کلی گازم گرفت ینی قشنگ جرم داد بعدم گریه کرد کل صورتش و موهاش و داخل گوشاش از شدت اشک کامل خیس شد از یه طرفم جیغ و زجه منم واقعا از دیشب تاحالا کم اوردم هم از خستگی هم از بدن کوفتگی هم از بیخوابی هم از درد و سوزش سینه انقد دعواش کردم سرش داد زدم ک گلوم درد گرفته اونم از اونور داد میزد صورتش عین لبو شده بود چیکار کنم چرا انقد ب سینه وابستس با هیچی حواسش پرت نمیشه و سرش گرم نمیشه دلم میخاد سینه هامو ببرم بندازم دور حالم از خودم بهم میخوره چندشم میشه ب حدی وابستس ک حتی تو خواب ظهرشم اگه مثلا نیم ساعت بخوابه دوبار وسطش شیر میخوره😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭