۱۰ پاسخ

کلا خود شوهر رو مخه و اضافی چه برسه به خانوادش.از شوهرم متنفرم خیلی اذیتم کرده و میکنه

مادر شوهر من از روز اول گفت منو آنا صدا کنه آنقدر دوست دارم ،ترک هستن و آنا یعنی مامان ،منم گفتم هرچی دوست دارید میگیم بگه ،البته اگر می‌گفت مامان به فارسی منم حتما دوست نداشتم ،حالا چی گفت مادرشوهرت

پسره من که به آبجیم هم مامان میگه🤣🤣

بچم بمن میگه یلوووو
ب مادرشوهرم میگه مامانی😐

اصلا دوس ندارم صداش کنه چون اسمم دخترمم یچیز دیگ صدا میکنه نمیام هم خونشون هی ب شوهرم زنگ میزنه ک بیاید پرنسا نباشه حوصلمون سر میره منم بدم میاد برم

وای مادر شوهر من هرچی دم دستش باشه میده ب دخترم چای و….خوشم نمیاد ازشدخترم غذا نمیخوره میگم هیچی ندید بهش شاید خورد ولی انگار ن انگار

من میگن بچها مامان جون ب مادر شوهر
اما ب مامان خودم میگن مامان. خودمم می‌خوام صدا بزنم میگم مامان تا یاد بگیرن ب بابامم خودم میگم بابا تا عادت کنن

واااییی مگ چی میش
من اتفاقا خوشحالم میشم ک میگه مامان

آفرین کار خوبی کردی، مادر شوهر منم به دخترم میگن بگو مامان جون بابا جون من خوشم نمیاد

مامان خودت چی صداش میکنه؟مامان نمیگه بهش؟

سوال های مرتبط

مامان دخترم🎀 مامان دخترم🎀 ۱۷ ماهگی
خانما یک سوال
شما بچه هاتون بیشتر جای خانواده خودتون میزارین یا خانواده همسرتون ؟
من اوایل یکی دوبار گزاشتمش پیش مادر شوهرم
اون موقع بچه بود یک بار از ساعت ۷ صبح بردمش تا ۲ ظهر یک بارم یک ربع گذاشتم رفتم اومدیم
من یک خواهر شوهر ۱۰ ساله دارم که فوقالعاده لوسه و اینا خیلی بهش بها میدن بعد بزرگ تر که شد دندون در آورد دوسه تا دندون در اورد دوبار که ما خونشون بودیم بچم گازش گرفت حالا خدا شاهده محکم نگرفت چون دختر خواهرمم همسن خواهر شوهرمه میگفت خاله گازاش درد نداره
بعد ملیکا که گازش گرفت این شروع کرد به گریه کردن و یک قشقرقی به پا کرد باید میدیدین مادر شوهر پدر شوهرم ناراحت شدن مادرشوهرم برگشت به دخترم گفت بی پدر مادره نامرد بچم دردش اومد بعد اونا توقع داشتن من بچه ۱ ساله رو دعوا کنم منم اونجا فقد به همسرم گفتم بچه رو بردار اخه بزور بچه رو بغل کرد ملیکا هم اعصابش خورد شد گاز گرفت اونم بچمو رو هوا پرت کرد رو زمین بعد اونجا مادر شوهرم رو کرد به دخترش گفت مامان اگه لپت کبود شد نگی کی گاز گرفته فکر میکنن بچه داداش حیونه😐
منم خیلی بهم بر خورد الان همش میگن ملیکا رو بیار بزار پیش ما یکی دوساعت نگهش داریم تو بخوابی یا میگن ماکه میگیم بیار تو دوست نداری بچت پیش ما باشه همش جلو همه تیکه میندازن بنظرتون من حق ندارم ؟؟؟؟؟

بعضی وقتی که پیش مامانم میزارم
یکی دوبار گفتم عمه فکر نکنی من زیاد خونه مامانمم نمیزارمش میگفت به منچه به منکه ربطی نداره شما بچتون و پیش کی میزارین اختیار بچتون و دارین ولی تو دوست نداری فکر میکنی بچه رو چیکار میکنیم
مامان مهراب مامان مهراب ۱ سالگی
ادامه تاپیک مدیریت احساس خشم
خب حالا ما میایم محرک هارو پیدا می‌کنیم محرک ها برای اینه که نداریم بچه عصبانی بشه نه اینکه به بچم همش بگم باشه هرچی تو بگی و همه چیز رو بهش بدم که عصبانی نشه نه
محرک ها مثل همین ها که گفته شد
ما به محرک ها توجه میکنیم و توجه نمی‌کنیم
حالا به محرک ها توجه نمی‌کنیم مثلا یک نفر هست خیلی من رو ناراحت میکنه میتونیم کمتر ببینیمش یا اینکه اگر دیدیمش خودمون رو با یه چیزی سرگرم کنیم و اگر چیزی هم گفت میریم سراغ بحث تعبیر و تفسیر که گفته شد بهتون
برای اینکه اون خشم سنگینه نیاد
باورهای غلط بنیادین :
این باور های غلط هست که صبح تا شب داره مارو عصبانی میکنه
(جهان طبق انتظار من باشد )بچه من نباید اصلا کار بدی انجام بده
چنین چیزی در جهان وجود نداره که همه چیز طبق خواسته ما پیش برود و همه چیز قابل پیش بینی باشد و فقط خوبی اتفاق بیافتد جهان به این شکل نیست
من اگر مامان خوبی بودم بچم الان فحش نمی‌داد
یا اگر مامان خوبی بودم بچم راحت‌تر ازم جدا میشد
اگر فلان مشکل رو داره ممکنه مثل عموش بشه
بچه یه سری جاها تحرک زیاد داره ولی بجاش همون اول میگن این مشکل رو داره پس مثل اون میشه بعد حالتون بد میشه میگید حالا من چیکار کنم بعد از استرس زیاد رفتارتون کلا با بچه اشتباه میشه
دیگران نگاهم میکنن حتما بچه آن ها خوب هست و بچه من بد
مثلا بچه شما گریه می‌کند
هر بچه ای یه سری مسائل رو داره و شما مسائل کامل اون بچه رو نمیبینید
اون هم یک انسانه و ما باید روی مسائل بچه خودمون تمرکز کنیم که حلش کنیم و نمیشه بگی بچه کلا نباید مشکل داشته باشه چنین چیزی نیست