۷ پاسخ

واس منم بیحسی زدن چون انفولانزا درواقع کرونا گرفته بودم بدترین حال رو داشتم چقدر حالم بدبود همش میگفتم اب میخوام نمیدادن کیسه ابمم نشتی داشت نمیدونستم بعدسه روز که همش خواب بودم متوجه شدم بچم حرکت نداره رفتم بیمارستان گفتن که اب کیسه ات 5هست از زیراین دیگه بچه نمیمونه باخواست خودم مه سزارین قراربود بشم خودم گفتم زودترعمل کنید خلاصه از کمرم بی حسی زدن اونقدر دوست داشتم بعد7سال بچمو موقعه زایمان ببینم چون حرکت نداشت تا عمل کنن بچم خفه شده بود که دیدم دکتریواشکی گفت خفه شده من گریه کردم گفتم چیشده ولی دیدم بچمو داشتن احیا میکردن همش ازپشتش میزدن یهویی تواتاق عمل ازشانس من 10نفراینا بودن چندنفرشون انگار میدویدن اینوراونور دیدن که حالم بدمیشه فقط یه لحظه صدای سامینو که شنیدم بعدچنددقیقه تک سرفه کرد دکترگفت خداروشمر برگشت بهم ارام بخش زدن که بیهوش شدم فقط اتاق ریکاوری بودم پرستارا اقا بودن ازم شغل همسرم خودم که چیکارمیکنم چندسالمه هی توضیحات میخواستن با کلاس هم جواب میدادم یهویی که حواسم اومد سرجاش دیدم یکی پمپ درد رو گذاشت تو دستم گفت خوب نگه دار به پرستارا گفتم من بیهوش بودم چرا ازم حرف می‌کشیدین هرچی ازم پرسیدین یادمه اونام خندیدن ولی شکرخدا بخیر گذشت و عملم خیلی راحت بود درسته درد داشتم ولی تحملم زیادبود که از روز اول سرپابودم دسامینو بردم حموم فقط سه روز اول بخاطر کرونا گرفتنم درعذاب بودم که سه ماه این بیماریم طول کشید هم من هم سامین درگیربودیم

سر زایمان اولم با وجود اینکه اولش درد طبیعی رو کشیدم و اون لحظه هم درد داشتم ولی اصلا نفهمیدم عمل رو‌. ...استرس داشتم اما چون یه پسر گوون اومد باهام حرف زد اصلا نفهمیدم از عمل یهو به خودم اومدم دیدم خانم دکتر گفت آقا آرین دنیا اومد....ولی سر دومی همین که رفتم تو اتاق عمل و دوستم که بخاطر من اومده بود رو دیدم استرس اومد سراغم....نگران بودم چون پسر اولم کلاب فوت بود و میترسیدم دومی هم باشه....چون تا پنج ماه نمی‌دونستم باردارم و هر داروی ممنوعی که بود خورده بودم....چون یه ماه کامل روزه گرفتم....همه اینا باعث استرس شد و درد کشیدم و اینا ....ولی لحظه دنیا اومدن بچه بهوش بودم و دوستمم فیلم ازم گرفته بعد اون بخاطر دردم بهم آرامبخش زدن دیگه هیچی متوجه نمیشدم

ببین من دوتا تجربع دارم
قطعا تمام بیهوشی بهتره نه کمر درد داره نه اضطراب

منم حالم بد بود ترس و وحشت خفگی میگفتم الان بالامیارم فک میکردن الکی میگم گفتن عیب نداره بالا بیار اما من واقعا بالا اوردم

ببین گلم موقع زدن آمپول بی حسی اگه استرس داشته باشی بدنت یه هورمونی ترشح میکنه که نمیزاره بی حس شی و مجبور میشن بیهوشت کنن.آرامش داشته باشی بچتو میبینی صداشو میشنوی میارن میزارن نزدیک صورتت بوسش میکنیو...

من ویارم بد بود
همش استفراغ
و ترس هم داشتم
منم خفه میشدم داشتم میمردم و تهوع میومد بهم
گفتم باید بهم اب بدین وگرنه واقعا داشتم تموم میکردم
زود بهم اب مقطر دادن دوتا اون حالمو بهتر کرد
با اینکه فکر کنم غیر قانونی بود چون از دکتر اجازه گرفتن دادن
بنظرم از استرسه یا بد ویار بودی

بنظرم تجربه زایمانت رو ب دکترت و دکتر بیهوشی بگو نظرشونو بگیر

سوال های مرتبط

مامان نورا مامان نورا ۳ سالگی
سلام دوستان ، من چند وقته از چندتا تجربه بنویسم ولی واقعا وقت نمیکنم اینقدر که مشغله دارم با اینکه شاغل نیستم و خونه دارم ولی شوهرم دیروقت از سر کار میاد و من خیلی دست تنهام و هیچ کس کمک من نیست ، خب بگذریم حالا میخوام درباره افتادن دخترم بگم !
یه شب دخترم روی میز جلو مبلی بازی میکرد نفهمیدم چی شد که قل خورد و افتاد روی زمین و سرش خورد به سرامیک و خیلی گریه کرد ، دیگه شب خوابید و صبح بیدار شد دیدم چشمهاش پف کرده ولی تا شب خوب شدن ، باز سه هفته بعد جمعه رفته بودیم بیرون که وقتی برگشتیم دیدم کل آشپزخونه رو آب برداشته و آب قطع کن لباسشویی خراب شده و لباسشویی پر آب شده و ریخته بیرون ، دیگه تصمیم گرفتم هر وقت ساعات طولانی برم بیرون ، آب رو ببندم ، خلاصه فرش رو جمع کردم و مشغول طی زدن بودم که دخترم با دو اومد تو آشپزخونه و سر خورد و با پشت سر خورد زمین ولی سرش چیزی نشد ، فرداش که از خواب بیدار شد دیدم چشمهاش پف کرده ، بعد اینجا فهمیدم که پف کردن چشم ناشی از ضربه سر هست ،، ظهر هم شروع به استفراغ کرد ، بردم سی تی اسکن که خوشبختانه مشکلی نبود و داروی تهوع بهش دادن ،که خدارو شکر خوب شد ، خواستم بگم اتفاق یه لحظه میوفته وقتی زمین خیسه حتما حتما از ورود کوچولوهاتون جلوگیری کنید