۱۲ پاسخ

انگار ما حمایت داریم🤦🏻‍♀️هممون یه مشت مادر تنها و بی یارو یاوریم که حتی رومون نمیشه بگیم افسرده ایم خسته ایم روزی هزار بار به خودمون میگیم اگه بچه هامون نبودن…

دقیقا منم خستم پراز خشم شدم چقد ماها مظلومیم از دیشب فقط اشکم میاد

منم دقیقا حال تورو داشتم انقد بچهامو کتک میزدم فقط خدا کمکشون میکرد که زنده بمونن...تا اینکه رفتم روانپزشک بهم قرص داد الان دوهفتس میخورم خیلی خوب شدم دخترمم خوشحاله میگه مامان خیلی خوب شدی....بالخره دکترن سرشون میشه چی خوبه چی بد اما بنظرم من قرص خوردنم ارزش خوشحالی بچهامو داره

سلام عزیزم همه ی ماها که دو تا بچه داریم با فاصله سنی کم و بدون کمکی این اوضاع رو داریم بدون که تنها نیستی عزیزم.هر چقدر که بزرگتر بشن شرایط روحیتم بهتر میشه 🥹❤️😍

فک کنم پروسه بچه های شیر به شیر همینه من روزی صدبار به فروپاشی میرسم
هیچ کمکی نیس تازه هرزگاهی شوهرم میگه خونه فلان و بسار از بعد زایمانم فقط یکبار بعد از چندماه یه ساعت و دوساعت بچه هارو نگه داشت من رفتم بیرون
مادرم که خیلی قلبنا ازش ناراحتم به بهونه های الکی اصلا کمکم نمیکنه خیلی بده
قبلنا همه کسم مادرم بود اما از حاملگی پسر اولم فهمیدم که کسی نیست خیلی بده
من کاملا درکت میکنم نه خواهری دارم نه کسی یه برادرم دارم وقت داشته باشه هم به داد من نمی‌رسه
چند وقت پیش شوهرم نبود بعد از چند سال بچه داری خواستم از مادرم بره برای پسر کوچکم شیرخشک بگیره
دیدم همه کاراشو کرد غذاشم درست کرد ساعت شده بود ۱ بعدازظهر منم گفتم دیگه نمی‌خواد بری آدمای گنده مهمن یا یه بچه شیرخوار؟
خیلی هارو میبینم حامی دارن تو بچه داری ولی انگار ما ازون خوش شانسا نبودیم
روزا بیرون می‌ره ولی چون خونه من گرمه خونم نمیاد من تا خرخره از مادرم پرمم ولی چه میشه کرد

از خانواده شوهر انتظاری ندارم من اگه مهاجرت کنم یا شهر محل زندگی تغییر بدم خیلی راحت ترم

مینا واقعا سخته خدا کمکت کنه
میخوای فردا بیا اینجا با بچه ها من مانلی و نگه دارم یکم استراحت کن تا ۳ و نیم که نیلا مهده قشنگ استراحت کن
لطفا تاپیکت و پاک نکن امین شب بیاد نشونش بدم کامنتارو که ببینه چه سخته گیر داده برای بچه دوم 🤐😮‍💨

بجای روانشناس کودک ب روانپزشک مراجعه کنید
من قبل بارداری افسردگی گرفته بودم و قرص مصرف میکردم بعداینک متوجه شدم باردارم دکتر قرصموعوض کرد گفت باید قرصی بخوری ک ازکیسه اب نفوذنکنه وتااخربهرداری همونو خوردم وگفت بعدبدنیااومدن بچه باید قرصی بخوری ک ب شیرت تاثیری نذاره و خداروشکر این مرحله رم رد کردم

سلام عزیزم خيلی سخته منم اینجوری هستم‌پدر و مادر هستن ولی ازدواج اشتباه پدرم گوفت رفتی دیگه دختر من نیستی که الان ۱۲ سال این‌بار این سختی رو دوشم هست هیچ‌فامیلی ازم اطلاع نداره شوهرم معتاد یکسال نیم زندان‌ بود آزاد شد دوباره گرفتنش حکم ۴ ساله بهش داد من‌ هستم‌سه بچه خرجشون دکتر میگه نیاز به قرص داری ولی مثلا دارم آدم محکم در میارم میدونم آخرش جونم تو این محکم بودن در میاد

قرص میتونی مقطعی بهترت کنه درست ولی سعی کن روی خودت کار کنی ب این فکر کن خیلی از مامانا ک الان تعدادشون خیلیه مث توان هیچ کمکی ندارن شوهرشون صبح تا شب سرکاره خانواده هاشون دورن یا کمک نمیکنن یا هرچیزی ما مامانا بخاطر بچه هامونم ک شده باید قوی باشیم مجبوریم ب قوی بودن سعی کن چیزی ک حالتو خوب میکنه یکم انجام بدی تا حالت بهتر بشه رنگ مو ارایشگاه استخر بازار بچه هارو ب شوهرت بسپار برو دیگ ی چندساعت ک میتونه نگه داره اینجوری یکم ریکاوری میشی

منم مثل شمام میخوام برم روانپزشک ولی میترسم داروها خواب اور باشه نتونم به بچم برسم

منم مثل شمام و نسبت به همه پرخاشگر شدم نمیدونم چیکارکنم واقعا هم خانواده خودمو رنجوندم هم خانواده همسرم

به نظرم خوردن قرص عصبی ترت می‌کنه
من میرم پیش یک مشاور روان درمانگر
حالم خیلی بهتر میشه میرم

سوال های مرتبط

مامان محمدرضا مامان محمدرضا ۱۱ ماهگی
سلام انشاالله که حال دلتون خوب باشه،چیکارمیکنین با بچه داری خدا ببخشه چقدر سخت شده،من تصمیم گرفتم حالمو خوب کنم کلا سراغ قرص هم نرم روانشناس هم حتی گذاشتم کنار چون فایده نداشت ولی شرایط هم خیلی سخت شده بچه همش جاهای خطرناک میره باید مراقبش باشم مثلا همین امشب به هیچ صراطی مستقیم نبود که با اسباب بازی هاش بازی کنه شاید ده بار رفت سمت میز تلویزیون من رفتم آوردمش از گردن فلج شدم دیگه ضعف میکنم بس دنبالش میرم و خب عصبی هم میشم،واقعا هیچ تفریحی هم ندارم نه باشگاهی هیچی،تا خونه بابام هستم خوبه اونجا بزرگتره بعدم خانوادم هستن سرگرم میشه ولی نمیدونم چرا تا میایم خونه خودمون انگار میخواد از دماغم دربیاره شروع میکنه شیطنتو کارای خطرناک،داره یکسال میشه و من تازه تصمیم گرفتم این حال بد رو شکست بدم ولی نمیدونم بخدا با این شرایط به کجا میرسم شوهرم که سرکاره اکثراوقات وقتی هم میاد مشغول کارا شخصی خودشه و بعدم باید بچه رو نگه دارم تفریحم ندارم دیگه مثه سابق گاهی فک میکنم اسیر شدم کلا وقف بچه شدم دیگه برای همون بیشتر عصبی میشم