۱۱ پاسخ

زندگی خیلیا همینه عزیزم
منم بعضی روزا از شدت بی خوابی وخستگی گردن درد وسردرد میگیرم ولی اگه بگم الان خونم چه وضعیه خودم خجالت میکشم دیگه جونی ندارم برای جمع وجور کردن خونه کارم شده بچه داری وغذا درست کردن با هزار سختی
ولی میدونم این روزا میگذره بچه بزرگ میشه خستگی از تنت درمیاد

شوهر منم میگه فلان کارو که نمیتونم انجام بدم کلا بچه همه کارش مال خانوماست مردا فقط موظفن بازی کنن

بچه منم همینه شب ها تا خود صبح گریه می‌کنه شوهرمم نمیتونه ده دقیقه نگهش داره .مامانش هم واسه اینکه خودشو راحت کنه یا کرایه نده بیاد میگه منم اون یکی پسرم و شوهرم سرکار میرن غذا می‌خوان نمیتونم بیام یروز من بیام بالاخره ک باید خودش نگه داره حتی یروز هم نیومده کمکم یذره درک و شعور نداره .خانواده خودمم نزدیک نیس شوهرم انقد خواب میمونه ک صاحب کارش صداش در اومده از شام و ناهار افتادیم 😢

چرا نمیتونه لباس بشوره
فقط شیر نمیتونه بده وگرنه بقیه کارا میتونن کمک بدن اقایون

عزیزم میتونم درکت کنم الان در وضعیت بدی هستی تنها یی و اضافه شدن مسولیت بچه و بهم ریختگی هورمون ها و حالا اگه یکم بچه هم اذیت کنه واقعا به آدم سخت میگذره ولی همه این سختی ها میگذره فقط باید صبور باشی یکم که بگذره بچه تون بزرگتر بشه از این مرحله عبور میکنید و براتون هیچی مهم نیست جز بچه

چقد منی

عزیزم مادرت یا خواهرت خب بگو بیان

منم خواهر🥲

سر حسادت؟
حسادت ب چی؟

منم همین شرایطو داشتم نمیدونم چطور جرات کردم دومی رو هم اوردم😐

والله منم همینم

سوال های مرتبط