سلام
امروز ۴۴ روزه ک زایمان کردم
با همه ی سختی های بچه داری . شب بیداری ها . گریه های بچه . آشپزی . مهمون داری . خونه داری . و کلی کار
یکم پیش شوهرم بهم گفت ک تو بچه داری بلد نیسی
نمیدونم چی باید بگم
البته اصلا مهم نیس ک اون چی فکر میکنه
مهم اینه خودمو و خدا و دخترم میدونیم ک من هر کاری از دستم برمیاد برا دخترم انجام میدم ک مادر خوبی باشم
😔😔😔😔

بگو اگ راس میگی بیا چن ساعت نگه دار بعد حرف بزن نزار اینجوری بهت بگ زحمتت به باد میره

بهش بگو توام حرف زدن و همسرداری بلد نیستی

نمیدونم این مردا درک ندارن، امروز برای برادرم اش پشت پا پخته بود مادرم ظهر همسرم من و گذاشت خونه بابام گفتم بشین اش آماده میشه بخور بعد برو گفت نه گرمه میرم خونه ،گفتم یکی دو ساعته آماده میشه بیا رفت خونه من زنگ نزدم بیاد آخه همه خانم ها بودن تو خونه گفتم شب بیاد دنبالم اون موقع میاد اش هم میخوره ،چشمتون روز بد نبینه زنگ زد که چرا بهم زنگ نزدی بیام اش بخورم همه بودن من غریبه بودم دوست نداشتی من باشم ،منم انقد. ناراحت شدم گریه کردم بعدش حالت تهوع داشتم کل ظهر به هم ریختم روزم خراب شد همش اشگم در میومد اصلا عین خیالش نبود میگه همه ی کس‌ای که باردارشدن مثل تو هستن

مردا =خر زبون نفهم وگشاد وتنبل که هیچی خودشون یاد ندارن وهمش میخواندستور بدن بچه اول آدم تجربه نداره دیگه یک ساعت بده نگهش داره کهنشو عوض کنه ببینم چه غلطی میخواد کنه بعدن حرف بزنه

خخخخخ اعصاب ندارم

درکت میکنم بچه اولته؟؟ حتما ک مادر خوبی هستی
منم الان بچم ۱نیم سالش شده شوهرم خیلی گیره میده تا الان تو بچه داری بلد نیستی نمیدونم اینو اونو بلد نیستی آخر به خواهراش گفتم باهاش حرف بزنید مادرش باهاش دعوا کرد خیلی

دوست عزیز به نظر من اصلا جوابی هم بهش نده و بزار اینجوری فکر کنه ....زمان همه چی رو نشون میده به آدمها

شوهر منم میگه ناراحت خودت نکن گلم
ما ک صد خودمون میزاریم بیشتر از این کاری از دستمون برنمیاد انجام بدیم
منم گاهی احساس ناکافی بودن بهم دست میده