ساعت ۴صبح بودن اومدن آمپول فشار رو باز کردن دردام بیشتر بیشتر میشد و من دیگ کم کم صدام در میامد دست خودم نبود اصلا ولی به زور خودمو نگه میداشتم ولی بعضی وقتا داد میزدم هر کی می‌آمد نگاه میکرد میگف نرم نرمی و اینکه صبح بود نمی‌دونم ساعت چند بود اونایی که اونجا بودن و داد میزدنو درک کردم همونجا اومدن گفتن مریض زود پیشرفت کرده زنگ زدن ماما همراه نیم ساعت گوشی ج نمیداد اومد گفت فک نمی‌کردم اینقدر زود پیشرفت کنی و برام گاز انتونکس آوردن اگه اون گاز انتونکس نبود من مرده بودم🥲🥲
دردم که می‌آمد تنفس میکردم دردم میرف کلن خداروشکر بخاطر وجودت گاز انتونکس😂😂
بعدش ورزش انجام دادیم نیم ساعت فقط زور دادم تا سر بچه دیده بشع تا ماما همراهم اجازه بده ببرنم اتاق زایمان چون تو اتاق زایمان اذیتم میکردن ماما همراه منو اذیت نمی‌کرد و هی معاینه میکرد تا سر بچه دیده بشع بعدش سر بچه دیده شد بردنم اتاق زایمان بریدنم اصلا نه دردی حس کردم نه حس کردم دارن بخیه میزنم هیچی خداروشکر خیلی می‌ترسیدم خیلی خیلی ولی زایمانم بخاطر وجود گاز انتونکس عالی بود خداروشکر ولی بخاطر زردی بچم ۳روز تو بیمارستان بودم بخیه های روییم باز شدن داخلیا نه دکتر اسپری اینا داده اگه خوب نشه دوباره باید بخیه کنن
فقط تا میتونین بعد زایمان استراحت کنین خواهراا انشاءالله زایمان راحتی داشته باشین و خدا به تمام اونایی که بچه میخان به بچه سالم و سلامت بهشون بده

۳ پاسخ

با گاز میگن حالت تهوع دست میده.درسته؟

شکرخدا که زایمان خوبی داشتی..برگردی عقب بازم طبیعی انتخاب میکنی؟؟

به سلامتی 😍😍
چرا بخیه‌های بیرونی وا شدن؟ بخاطر اینکه استراحت نداشتی ؟

سوال های مرتبط

مامان گل پسرا🥰🩵💙 مامان گل پسرا🥰🩵💙 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت سوم
تا خانم وثوق اومدن ما ورزش کردن شروع کردیم از ساعت نه ک من سه چهارسانت بودم چهل دقیقه طول کشید با ورزش ها ک شدم هفت سانت
خانم وثوق برای کم شدن دردام بهم گاز بی حسی داد و گفت ک ورزش فعلا بسه من دراز ک کشیدم موقع دردام از گاز بی حسی استفاده کردم گاز یکم گیج کرده بود منو
ولی چهار پنج بار بیشتر استفاده نکردم سر پنج دقیقه از هفت سانت فول شدم و سر بچه دیده میشد من سریع ب اتاق زایمان بردن
و من ساعت ده پسر قشنگم بدنیا آوردم و گزاشتن رو سینم
کلا از موقعی ک خانم وثوق اومدن یک ساعت طول کشید تا زایمان کردم و دو سه تا بخیه داخلی خوردم و دو سه تا بیرونی
و اینم بگم طی زایمان ماما همراه کلا کنارم بود ولی زایمان ماما بیمارستان انجام دادن و بچه رو گرفتن و بخیه هارو زدن
از بعد زایمان دو ساعت ماما همراه همونجا کنارم بود کمک کرد تا بچه شیر دادم و بعد دو ساعت من بردن بخش و ب همراهیام گفتن ک اومدن بالا کنارمون
اینم از شرح حال زایمان من
من خیلی از ماما همراهم راضی بودم خدایی اگه نبود روند زایمان من انقد سریع نمیشد و انقد سریع فول نمی‌شدم و اگه نبودم مطمئنا خیلی اذیت میشدم
ب شما هایم پیشنهاد میکنم اگه ماما همراه ندارین یک ماما همراه بگیرین واقعا ارزشش خیلی بیشتر از این حرفاست کمک حالتون میشه اونقدر ک ماما همراه بهتون رسیدگی می‌کنه ماما های بیمارستان اصلا دوربرت نمیان ک

ادامه تاپیک بعدی 💙
مامان هلنا مامان هلنا ۱ ماهگی
پارت دوم تجربه زایمان طبیعی
ساعت ۱ شدت درد هام زیاد بود و داد میزدم که توروخدا منو سزارین کنید تحمل ندارم بعد اومدن معاینه کردن گفتن ۵ سانت شدی و اصلا سزارین نمی‌کنیم. ساعت نزدیک ۲ بود که دیگه تحمل درد نداشتم و همش میخواستم از بیمارستان و آمپول فشار فرار کنم. نمیذاشتن از تخت حتی بیام پایین ورزش کنم. من ماما همراه نگرفتم و مادرم پیشم بود ‌
اصلا هم پشیمون نیستم که ماما همراه نداشتم. ساعت ۲ اومدن معاینه کردن گفتن ۶ سانت شدی و گفتم گاز انتونکس رو میخوام گفتن باشه ولی زیاد استفاده نکنی. موقع درد فقط ازش استفاده می‌کردم. برای من تاثیر خوبی داشت.
ساعت ۳ بود که مادرم رو بیرون کردن و گفتن نزدیک زایمان هست.
درد اصلی اون موقع شروع شد و همش داد میزدم و درجه آمپول فشار رو برام زیاد کردن ولی بچه چون درشت بود به دنیا نمیومد. تا ساعت ۴ من زور کردم و گریه کردم و داد زدم
دیدن بچه به دنیا نمیاد یه ماما صدا زدن اومد روی تختم و گفت من میشمارم بعد زور بزن و همزمان شکمم رو فشار می‌داد.
یک ربع طول کشید و ساعت ۴ و ربع دقیق هلنا رو دادن بغلم .
مامان لیانا خانم 😍 مامان لیانا خانم 😍 ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت دوم
اصلا تو درداتون داد نزنید بدتر میشه فقط نفس بکشید تند تند دم و بازدم ، ساعت ۱۱:۳۰ ماما اومد و رفتیم اتاق خصوصی خیلی عالی بود خانم رحیم دل بلافاصله دکتر اومد معاینه کرد گفت اینکه ۸ سانت شده 😂 تعجب کرده بود گفت خیلی خوب پیشرفت داشتی ، بعدم حس فشار داشتم خیلی درد تو کمرم بود ، هر لحظه حس میکردم الان بچه میاد بیرون خیلی حس فشار داشتم ،ساعت ۱۲:۳۰ من فول شده بودم و بعد از اون ماما گفت فقط زور بزن جوری که انگار میخوای مدفوع کنی ،زورت هم باید حساب شده باشه الکی فشار نیار به خودت ، من فقط نفس عمیق میکشیدم و زور میزدم ، توصیه من به شما اصلا جیغ نزنید تو این لحظه و فقط سینتون رو بچسبونین و نفس عمیق بکشید و زور بزنین ، فقط هم موقع درد زور بزنید ، خلاصه زور میزدم کله بچه میومد بیرون دوباره می‌رفت تو 😂😂 دیگه ساعت ۲ رفتم اتاق زایمان ، شکممو فشار دادن بچه اومد بیرون ، بهترین حس دنیا بود یعنی
من خودم به شخصه مثل چی از زایمان طبیعی میترسیدم ولی بستگی به بدنتون و آمادگی شما برای زایمان داره اونقدرا هم که برا خودم بزرگش کرده بودم سخت نبود ، تونستم کنترل کنم دردامو خداروشکر زایمانم خوب بود بیمارستان هم از لحاظ رسیدگی عالی بود ، حتما حتما مامای همراه بگیرین واقعا خیلی تاثیر داره ، دکترمم خانم سجاد نیا بودن ولی روز زایمان خانم دکتر میروکیلی اومدن بالا سرم ، و تمام 😁
مامان بهراد مامان بهراد ۵ ماهگی
سلام مامان جونیا
امیدوارم حال همه اتون خوب باشه من بلاخره زایمان کردم تو هفته ۳۹ ام ساعت چهار صبح دردم شروع شد تا رفتم بیمارستان بستری شدم شد ساعت ده ماما همراهم ساعت یازده اومد برام بی حسی زدن ولی اصلا بی فایده بود برام درد داشتم فقط موقع معاینه دیگه زیاد اذیت نبودم ولی دختره تخت کناری کلا بی حس شده بود بی حال بود ولی باز انقباض رحمم زود زود پیشرفت میکرد دیگه تو همون دردا ماما همراهم یکم ورزشم داد که نتونستم ولی زیاد ادامه بدم بعد پرده رو کشید پاهامو میداد بالا زمانی که دردم شروع میشد میگفت زور بزن فک کن میخوای مدفوع کنی دیگه این کار انجام دادیم ساعت دوازده و نیم فول شدم نفر قبلی زایمان کرد منو بردن داخل اونجا تایمی که درد شروع میشد میگفت زور بزن تمام توانتون بذارید زور بزنید زایمانتون راحت میشه دیگه سر بچه اومد بیرون و تموم دیگه اصلا انگار نه انگار درد میکشیدم چند دقیقه قبل بخیه زدن بردن داخل زایشگاه بعد اینکه خودم دسشویی کردم بردنم بخش من بیمارستان ۱۷شهریور مشهد رفتم خدایی خیلی برخورد پرسنلشون خوب بود فقط دو نکته همکاری کنید و قشنگ زور بزنید خانم کناری همکاری نمیکرد عصبانیشون کرده بود یکم تند رفتار میکردن
مامان کارِن🤍🐣 مامان کارِن🤍🐣 ۳ ماهگی
تجربه زایمان:
خب خب سلام خانوما من از هفته ۲۸ با فاطمه ابادی ورزش میکردم تو‌ اینستا بزنین پیجش میاد دوره‌ دوپینگ برداشته بودم هفته ای دوجلسه ورزش میکردم.
تنفس هارو کار میکردم و این چیز میزا. وقتی وارد ماه نهم شدم کم کم پیاده‌روی شروع کردم دراصل باید زودتر شروع میکردم ولی لگن درد شدید داشتم. در حد‌توانم پیاده‌روی داشتم و‌ ورزش های لگن تو خونه و پله‌نوردی کردم.
۳۹هفته و ۵روز بودم ک ساعت ۵نیم صب کیسه ابم پاره شد و رفتیم بیمارستان یک فینگر بودم و تا ساعت ۹اینا دردام مث درد پریودی بود و قابل تحمل بود. کم کم دردام فاصلش کم شد و اومدن معاینه کردن شده بودم ۴سانت زنگ زدن‌ماماهمراهم ک بیاد ساعت ۱۱و۲۰دقبقه ماما همراهم رسید من ۵سانت بودم یک ربع برام رایحه درمانی کرد و‌نقاط فشاری گرفت و‌اومدن معاینه یهو شده بودم ۹سانت وقتی ماما اینو‌گف من پشمام ریخت واقعا و‌خیلی خوشحال بودم ک دارم نتیجه تلاش هامو میبینم. برا من گاز انتوکس بی حسی دادن ولی بی حس نشدم فقط گیج شدم و بنظرم گرینه خوبی نبود اصلا. دیگ ماما گف باید شروع کنی زور بزنی تا کرون کنی. دیگ سعی کردم تنفس بگیرم ک زور بزنم از ساعت ۱۱و ۴۵دقیقه تا ۱۲نیم زور میزدم ک دیگ سر بچه دیده شد و اومدن کشیدنش بیرون. و اون لحظه قشنگترین لحظه بود برام با اینکه خیلییی درد داشتم. بچه رو گذاشتن رو‌سینم و بخیه زدن برام بی حسی داشتم بخیه های داخلی رو اصلا نمیفهمیدم ولی بیرونی هارو حس میکردم یکم دردناک و‌سوزناک بود ولی چون بچم رو شکمم بود واقعا مهم‌نبود برام.
داخلی رو نگفتن چن تا بخیه ولی بیرون ۵تا بخیه خوردم.
بنظرم ماما همراه ی لطف خیلی بزرگ در حق خودتون و‌بچتونه حتما بگیرین❤️
امیدوارم همتون ب سلامتی زایمان کنین❤️🙏🏻
مامان رستا 🩷🩷 مامان رستا 🩷🩷 روزهای ابتدایی تولد
پارت چهارم
بعد که دید گفت تو الان نه سانتی و نیاز به بی‌حسی نیست دیگه الانا زایمان میکنی منو بردن تو اتاق زایمان و هی میگفتن زور بزن منم زور میزدم که دقیقا همدن دوازده که ماما گفت بچم به دنیا اومد و بچه رو یک لحظه نشون دادن و بردن و منتظر اومدن جفت بودن یه ده دقیقه یک ربع طول کشید تا بیاد هی سرفه کردم هی زور زدم تا بالاخره جفتم اومد اینم بگم من از اینکه برش بزنه و بدوزه و من حس کنم میترسیدم ولی همون موقع که برش زدنم حس نکردم بعدشم می‌دوخت فقط سه تا بخیه آخر حالیم شده بود بهم گفتن دو تا آمپول به واژنت زدم برای بی‌حسی یه آمپول تو سرمم زده بود شیاف انداخته بود برای همین قشنگ خداروشکر درد نداشتم من همشم استرس داشتم خوب نباشن ولی خداروشکر راضی بودم البته شیفت روز خوب بودن شیفت شبش یکمی بداخلاق بودن ولی بازم از ماما های اون روز خداروشکر راضی بودم راستی دکتر اون روز شیفتم موقع بخیه زدن اومده بود که ببینه ماما چجوری میدوزه خلاصه بالاخره زایمان کردم طبیعی و خداروشکر راضیم با اینکه آخرش مجبور بودم سرم زور بزنم
مامان مامان علی 🥹🐣 مامان مامان علی 🥹🐣 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت۵
بعدش بخیه هامو که زدن درد حس نکردم دیگه من وقتی زایمان کردم ۳۹ هفته و ۶ روز بود بیمارستان اریا زایمان کردم و ماما خصوصیم ماما هاله احمدی بود که با هزینه بیمارستان شد ۱۴ ملیون ۱۲ ملیون پول ماما بود و ۲ ملیون پول بیمارستان و خیلی کمک کرد تو وقت زایمان من اصلا چیزی بلد نبود فق جیغ میزدم و زور زدن بلد نبود و نزدیک بود بچمو خفه کنم که خانم احمدی خیلی کمک کرد من خیلی بخیه خوردم تا سوراخ مقعدم بخیه داشتم و بعد زایمان یک شب بیمارستان خوابیدم و هر شیفت که عوض میشدم پرستاراش میومدن معاینه میکردن و شکمم و فشار میداد و دردم می‌گرفت بعد زایمان اصلا نخابیدم و حس میکردم الان دوبار میان شکمم و فشار میدن و معاینه میکنم و ترس داشتم فکر میکروم مخام دوباره زایمان کنم دیگه وقتی مرخص شدم راحت شدم ولی بیمارستانش خیلی خوبه و پرستاراش عالین و ماما همراهم خیلی کمکم کرد اگه ماما همراهم نبود من بزور زایمان میکردم درد زایمان از ساعت ۱۲ شروع و شد و ۱۲ ظهر فیکس من زایمان کردم ولی بهتون توصیه میکنم اصلا جیغ نزنین و کمک کنین و من جیغ میزدم و انرژی خودمو تموم کردم و وقت زایمان جون نداشتم زور بدم
مامان آریان مامان آریان ۵ ماهگی
تجربه زایمان من 😊
بعدش ک کمی انقباض شروع شد مامانم حراسون خودشو به من رسوند بعد اون هم مامای همراهم اومد وقتی دیدمش روحیه م واقعا عوض شد چون خیلی ترسیده بودم من هیچی با خودم بیمارستان نبرده بودم ن مدارک ن ساک 😅 بعدش انقباض هام بیشتر شد .
با اینکه ۴ سانت بودم ولی بچه بالا بود و باید با ورزش میکردم تا زودتر زایمان کنم . توی اوج درد منو ماما ورزش هارو انجام دادیم که خیلی کمک کرد به ۶ سانت ک رسیدم بی حسی خواستم ولی معاینه م کردن گفتن بچه بالاست هنوز ن
ورزش ها رو بیشتر کردم چون دیگه طاقت دردو نداشتم دوباره معاینه شدم خداروشکر بچه اومده بود پایین ، بی حسیو ساعت ۱۰ به من تزریق کردن سریع ماما منو خوابوند گفت فول شدی زور بزن . با دو سه تا زور ساعت ۱۰ و بیست دقیقه زایمان کردم بچه رو روی شکمم گذاشتن انگار دنیا رو به من دادن😍🥰 از دو جهت هم بخیه خوردم . دیگه درد نداشتم . من اون بعدازظهر بدون درد بودم نمیدونستم تا ۱۰ شب زایمان میکنم و تموم میشه 😅 توی ۴ ساعت زایمان کردم😅🥰
مامان توت فرنگی مامان توت فرنگی ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی با اپیدورال ( پارت ۳ )
درد نداشتم فقط حس اینکه یه چیزی بخواد خارج شه و حالت تهوع هم دوباره برگشت ماماهمراه سریع منو خوابوند رو تخت گفت شاید فول شدی اومدن معاینه کردم ۹ سانت شده بودم ماما ها همه تعجب بودن میگفتن کار ماماهمراهت خیلی خوبه انقدر پیشرفتت خوب بوده ماما همراهمم میگفت چون خودم همکاری کردم زود پیشرفت کردم
دکترمم همون موقع رسید و قسمت سختش یعنی زور زدنه شروع شد🫠
اونجا دردم یکم شروع شد ولی خیلیی خفیف حتی کمتر از درد پریود فقط قسمت سختش این بود که با تمام توانم زور میزدم میگفتن بیشتر باید زور بزنی بعد برا زور بعدی انرژیم کمتر شده بود همش نگران بودم نکنه بچه گیر کنه یا خفه شه و ... بیشتر بار روانی داشت برام وگرنه درد اصلا
بعد برام بی حسی زدن و برش دادن که بازم اصلا درد نداشت اینم بگم چون اپیدورال زده بودم درد معاینه و امپول بی حسی رو هم اصلا حس نکردم یکم حالت بی حسی داشتم
بعد دیگه با ۱۰ دقیقه زور زدن دخترم ساعت ۱۰ با وزن ۲۸۴۰ به دنیا اومد بخیه هم خداروشکر زیاد نخوردم ۳ تا بخیه خارجی داخلی رو نمیدونم ولی دکتر گفت زیاد نبود دکترم از زایمانم خیلی راضی بود میگفت همونطور که گفتم زایمانت خیلی خوب بود شیک و مجلسی زایمان کردی😄 کلا روند زایمانم ۳ ساعت و نیم طول کشید تا بخیه هامو زدن دخترمو هم تمیز کردن و گذاشتنش رو سینم و رومونو پوشوندن گفتن یک ساعت همینجوری بمونه گفتن یه همراه اگه میخوای بگو بیاد پیشت که گفتم همسرم اومد تا دو ساعتی که اتاق زایمان بودم همسرم کنارم بود بعدش که بردنم بخش چون اتاق عمومی بود دیگه نزاشتن همسرم بیاد مامانم اومد
مامان فندق🩵 مامان فندق🩵 ۸ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت ۲
خلاصه خوشحال و لباس دادن بهم گفتن آماده شو برو اتاق زایمان ولی خییییلی استرس داشتم همش می‌پرسیدم ک خیلی طول می‌کشه زایمانم ؟ میگفتن نمیدونیم معلوم نیست و اینا
دیگه زنگ زدن به ماما همراهم ک بیاد منم انتقال دادن اتاق زایمان و بهم سرم وصل کردن منم درد. داشتم ۶.۷ دقیقه یکبار اما شدیددد فقط کمرم می‌گرفت و ول میکرد اینا دوباره معاینه کردن گفتن ۷ سانتی. بعد نیم ساعت ماما همراهم اومد کیسه ابمو پاره کردن شدم ۸ سانت دیگه دردام شدن ۳.۴ دقیقه یکبار و شدید تر درد داشتم معاینه کردن گفتن ۱۰ سانت و فول شدی . ساعت ۱ بود تقریبا . دیگه ماما همراهم گفت میخای بری دوش بگیری رفتم اما نتونستم ورزشم نمیتونستم بکنم .. زور زدنام شروع شد تقریبا ۱ ساعت و نیم زورزدم همین سخت بود اما قابل تحمل.. سر بچه نمیومد داخل لگن بخاطر همین طول کشید با تمام قدرتم زور میزدم دیگه کلافه شده بودم که گفتن سر بچه رو میبینن .. مامام خییییییلی تو زور زدنام کمکم کرد که واقعا اگه نبود نمیتونستم
بردنم روی تخت دیگه که بچه بدنیا بیاد .
اونجام چند تا زور محکم زدم و بچم بدنیا اومد🫠🫠
اصلا باورم نمیشد که زایمان کردم.. ساعت ۲ و بیست دقیقه بود
مثل اینکه چند تا جیغ هم زدم موقع زایمان ولی خودم اصلا یادم نیست آنقدر ک حالم دست خودم نبود اما مامانم صدامو پایین شنیده بود...
و بخیه زدنا شروع شد که خیییلی درد داشت با سه تا آمپول بیحسی کاااامل حس میکردم یعنی اونقدر ک درد بخیه کشیدم درد زایمان نداشتم 🫠

ادامه تاپیک بعد
مامان آبنبات مامان آبنبات ۸ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی 👶🏻🗣️
سخت بود،۳۹ هفته و سه روز زایمان کردم
شب یک ساعت رفتم پیاده روی و بعدش رفتم دوش آب گرم گرفتم و زیر دوش یکم اسکات زدم،بعد حموم کم کم دردام شروع شد ولی شدید نبود تحمل کردم تا ساعت ۴ که خیلی شدید شد،بین دردام ۵ دقیقه بود که رفتم بیمارستان ،دیگه اونجا خیلییی دردم زیاد بود معاینه کردن ۵ سانت باز بودم ،بعد دیگه هی شدیدتر میشد طوری که میگفتم خدایا فقط بگذره من نه راه پس دارم نه راه پیش،دردش وحشتناک بود واقعا،تو وان آب گرم رفتم واقعا تاثیر داشت،موقعی که درد داشتم کمرمو قر میدادم تاثیر داشت یکم خوب بود،
دیگه ۸.۹سانت که باز شدم میگفتن زور بزن که مدفوع کنی و سر بچه بیاد،بعد که سر بچه رو دیدن بردنم تو یه اتاق دیگه و اونجا برش زدن که سر بچه بیاد بیرون،قشنگ مردم و زنده شدم،بعد که بخیه زدن من کامل بی حس نبودم حتی دوبار هم سوزن بی حسی زدن بازم حس میکردم و خیلی درد کشیدم موقعی که بخیه میزد،دیگه بعد که بچه دنیا اومد بردنم اتاق ریکاوری ،جای بخیه م و مقعدم چون زور زده بودم خیلی درد میکرد،قرص مسکن و شیاف استفاده کردم یه ذره بهتر شدم ولی الان هنوز جای بخیه م درد میکنه اصلا نمی‌تونم بشینم ،دکتر هم گفت تا ۵.۶روز اصلا نشین حتی خوابیده به بچه شیر بده
خیلی خیلی سخت بود ولی فدای سر بچه‌م،دور سرش بگردم هر دردی رو بخاطرش تحمل میکنم،الان که بغلش میگیرم فقط خداروشکر میکنم که چنین هدیه باارزشی بهمون داده🥹❤️
مامان دریا💓 مامان دریا💓 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی ۲
وقتی بستری شدم ماما ها از دکتر کشیک دستور گرفتن حدودا ساعت های ده و نیم صبح آمپول فشار رو تزریق کردن ، منکه اصلا درد نداشتم برای همین یکم ورزش کردم ساعت دوازده دردا کم کم شروع شدن قابل تحمل زودن با تنفس کنترل میشدن دیگه ساعت یک کم کم شدت گرفتن شیف وقتی عوض شد دکتر اومد معاینه کرد من هنوز نیم فینگر بودم و بچه بالا بود سرش فیکس نشده نبود داخل لگن ، دو باره دردام شدت گرفته بود طوری که اصلا روی خودم کنترل نداشتم باز معاینه شدم تازه یه ساعت باز بودم دیگه ماما اومد گذاشتم رو توپ هرموقع انقباض داشتم گفت چرخش لگن انجام بده منم انجام می دادم خیلی سخت بود اصلا هرچی کلیپ تکنیک دیده بودم رو یادم نبود ساعت سه بود معاینه کردن شده بودم سه چهار سانت ( هرچی لگن باز میشه معاینه های اذیت کننده نیستن) شاید چهل دیقه نگذشت که من بیمارستان رو گذاشته بودم رو سر دوباره معاینه شدم شده بودم پنج و شیش سانت بعدش دیگه به ماما کفتم تورو خدا گاز اتنوکس بزن برام رفت برام بیاره دو دیقه بعد اومد تا خواست بزنه رو سینم من حس زور زدن داشتم به ماما که گفتم گفت تازه معاینه شدی هنوز جا داری انقباض بعد دوباره حس زور داشتم که خودش دید به یکی دیگه گفت معاینه ام کنه وقتی معاینه شدن گفت فولی ، دیگه سه نفری دورمو گرفتن گفتند هر موقع درد کرفتت زور بزن ،من نمیتونستم خوب زور بزنم دیگه ساعت نزدیکای پنج بود که گفتن بلند شو بریم روتخت زایمان کمکم کردن با ویلچر بردنم رو تخت دیگه ساعت پنج ربع دخترم به دنیا اومد ( ولی تا دلتون بخواد پارگی داخلی آوردم در حدی که رفتم اتاق عمل و از کمر بی حسی گرفتم و ترمیمم کرد)