سوال های مرتبط

مامان آریو💙👼🏻🍓 مامان آریو💙👼🏻🍓 ۱۳ ماهگی
اینم از تولد گل پسری عکساش تازه امده شد
🌟🎂 تولد یک سالگی‌ات مبارک پسرم 💙
امروز یک سال از روزی می‌گذره که دنیا با اومدنت رنگ دیگه‌ای گرفت...
یک ساله که صدا، لبخند، و نگاهت شد آرامش قلبم، دلیل تپیدن دلم، دلیل بیدار موندن‌هام، و خستگی‌ناپذیر بودنم...

پسرکم...
تو اومدی و من از نو متولد شدم...
درست از لحظه‌ای که تو رو توی آغوش گرفتم، فهمیدم که عشق واقعی نه تعریف داره، نه منطق… فقط حس داره، فقط نفس می‌خواد، فقط بودن تو رو می‌خواد.

تو به زندگیم معنا دادی…
بغض‌هام با خنده‌هات آب شدن، خوابم با نفس‌هات شیرین شد، و تموم خستگی‌های دنیا با یه بوسه‌ی کوچیکت از بین رفت.

امروز تو یک ساله شدی، اما من یک ساله‌ست که عاشق‌تر، صبورتر، قوی‌تر و زنده‌تر شدم.
تو یادم دادی مادر (یا پدر) بودن یعنی بی‌قید و شرط دوست داشتن، یعنی هر روز به بهانه‌ی بودنت لبخند زدن.

پسر نازنینم،
از خدا می‌خوام همیشه سالم، شاد، و در پناه عشق بزرگش قدم برداری.
بزرگ بشی با قلبی مهربون، ذهنی روشن، و دلی که بتونه دنیا رو جای قشنگ‌تری کنه.

🌈🎉 یک سالگی‌ات مبارک، اولین چراغ روشنِ عمرت...
به امید هزارمین شمع تولدت، کنار هم 💫

#تولد_یکسالگی #پسرم #عشق_ابدیم #مادرانه #پدرانه #تولدت_مبارک #سالگرد_تولد #یکسالگی
مامان مرد کوچک خونه مامان مرد کوچک خونه ۱۶ ماهگی
❤️تولد یک سالگی پسر قشنگم با۲۳ روز تاخیر ❤️ امیرمحمد جانم تو باید ۲تیر به دنیا می یومدی اما خیلی عجله داشتی و۲۰روز زودتر در ۳۶هفتکی در تاریخ ۱۴۰۳/۳/۱۲ پابه دنیا گذاشتی دقیقا ۲ روز قبل از تولدم خواست خدا بود که می خواست تو رو به من هدیه بده وتو بشی بهترین هدیه تولد تموم عمرم امید وارم سالیان سال تولدمون رو با هم جشن بگیریم ❤️ساعت ۲شب حالم بد شد و فشارم رفت بالا ومجبور شدیم بریم بیمارستان و منو بستری کردن اورژانسی به اتاق عمل رفتن و تو ساعت ۷صبح روز شنبه به دنیا اومدی وقتی پرستار تورو آورد پیشم صورتت نرمت رو گذاشت روی صورتم ومن بوست کردم بوی بهشت می دادی و اون لحظه بهترین لحظه عمرم بود اما این خوشی دوامی نداشت چون زردی داشتی و باید بستری می شدی و همون جا بود که فهمیدن پلاکت خونت پایین هست و اورژانسی بردند ان ای سی یو هنوز صدای گریه هات پشت در ان ای سی یو تو گوشمه که پرستارا داشتن برات رگ می گرفتن بمیرم برات مادر که تو درد می کشیدی ومن هیچ کاری نمی تونستم بکنم فقط باید تحمل می کردم خدا کنه هیچ مادری تو این موقیعت قرار نگیره همون جا پشت در با دل شکسته تو رو نذر علی اصغر امام حسین کردم و گفتم اگر خوب بشی یه سال باهم پیاده روی اربعین بریم کربلا ان شالله امام حسین بطلبه با هم بریم ،من هر دو ساعت یه بار می تونستم ببینمت بوت کنم بهت شیر بدم هر وقت می یومدم پیشت تو رو بدون لباس زیر نور با چشم بسته که یه عالمه سیم بهت وصل بود قلبم آتیش می گرفت دوست داشتم بغلت کنم از بیمارستان فرار کنم اما نمی تونستم چون باید خوب می شدی ....ادامه در تایپ ها می نویسم