۸ پاسخ

خب بلد نباشه شاید استعداد دیگه ای داره

پسر منم بلد نیست علاقه ای نداره

البته اینم بگم پسرخواهرمنم کلاس اوله شعرحفظ نیس نقاشیشم افتضاحه ولی معلمون گفته خیلی باهوشه وشاگرداول شده به این چیزانیست ک حتما باید همه رو بلدباشه

کدوم سمت تهرانی

باید کتابهای کار برگ و الگو یابی و رنگ آمیزی بگیری و انقد تمرین کنی تا پدرت دربیاد🤣🤪منم هرروز باهاش کار میکنم.خیلی بهتر شده.مامان شاهان، داخل دوستام هست.خیلی بازی میذاره.هرروز اونارو هم باهاش کار میکنم

باهاش کاربرگ کار کن که رنگ آمیزی کنه یاد بگیره نقاشی رو با شعر و داستان شروع کن
خودت شعر بخون اولش نمیخونه ولی بعدا اونم تکرار میکنه

عزیزم منم کلاس نبردم اینقدمث دیونه هاتوخونه بلندبلند همه شعراروخوندم دخترمم حفظش شد یاخودم مینشستم رنگ میکردم اونم میومد

بنظرم خودت باید باهاش کار کنی یاد بگیره

سوال های مرتبط

مامان پرروچه مامان پرروچه ۴ سالگی
سلااام مامانا یه سوال دارم از شما به عنوان مادر، خواهشا از دید روانشناسی جواب ندید

ما دیروز ختم بودیم، تعداد بچه ها حدودا ۶ ۷ تا بود که یکیش هم دختر من بود و چندتایی از نوه های صاحب مجلس بودن
یکی از اقوام هیچ وقت بچه اش رو هیچ جا نمی‌بره به دلیل این ک شیطنت خیلیی زیاد داره... این سری به جز ایشون چند نفر دیگه هم نیاورده بودن و گفتن ک شلوغه و گرمه و.... بچه اذیت میشه ولی من کسیو نداشتم ک بذارم پیشش و همراه خودم بردم
دخترم و بقیه ی بچه ها بازی میکردن ک همین مادری ک میگم بچه اش هیچ جا نیست، شروع کرد ب غرغر ک بچه اشون رو هیچ نمیگن... سرمون رفت... تربیت کردن بلد نیستن...
من خیلییی بهم برخورد، چندباری هم تذکر دادم ولی خب بچه است و از طرفی نوه های خود صاحبخونه هم بودن و اونا هم بازی میکردن و صاحبخونه بهشون نمی‌گفت ساکت باشید... وقتی همه ی بچه ها بازی میکنن و ۱دا دارن، چرا این فرد باید به سمت من نگاه کنه و همچین چیزی رو زیر لب بگه؟؟

البته مادر بچه های دیگه هم اخطار داد.... ولی خب شما میدونید ک بچه ها گوش بده نیستن و بازی صداشون بالا میره

این خانمی ک غر میزد هم خودش ۲۶ سالشه و سن بالا نیست

شما جای من بودید چیکار میکردید؟ چه واکنش یا جوابی میدادید؟
من ک کاری نکردم و سعی کردم خودمو ب نشنیدن بزنم

آها یادم رفت مادر این خانم هم بودن و حرفشون رو تایید میکردن با کله....
مامان گرشا مامان گرشا ۴ سالگی
سلام‌مامانای الرژیک عزیز خوبین . بچه هاتون خوبن؟

یه سوال داشتم ازتون خواهش مییکنم‌نظرتونو بگین
گرشا خیلی روحی اسیب دیده بود به خاطر شرایط سعی میکردم جایی نریم
به شدت از ادما میترسید . هم یه گوشه افتاده بود
ذهنش مثل هم سن و سالاش فعال کار نمیکرد . بپر بپر نمیکرد . دوستی هم نداشت که باهاش بازی کنه .
خوب در جریانید باید امسال میرفت پیش ۱ثبت نام نکردم ولی سال بعد ضروریه
بعدشم مدرسه
حالا گرشا از ادما به دور بود هر کی و میدید پشت من قائم میشد .
شوهرم میگفت نکن این کار و این پسره اسیب میبینه . پسر خاله اش چ ن پدرش دوست نداشت با کسی رفت و امد کنه ادمیزاد نمیدید اخر سر پسر بیچاره افسردگی حاد گرفت و تو ۱۸ سالگی خودکشی کرد .
همش به من‌میگفت بچه رو داری نابود میکنی
من گرشا رو بردم کلاس خلاقیت نوشتن که هم سن و سالاش و ببینه
از طرفی خوب هم صحبت نمیکرد دیر زبون باز کرد
میگفتم برای راه افتادن باید بره پیش بچه ها و دوست پیدا کنه . حالا تمام این مسکلات تا حدودی تو یه ترم کلاس خلاقیت حل شده
گرشا دوست پیدا کرده اسم دوستاشو میدونه حرف زدنش خیلی بهتر شده و افسردگی اون دوران و من نمیبینم
ولی مشکلات دیگه ای دارم
در هفته دو جلسه کلاس ۱ساعت و نیم داره
مربیش میگه باید یه خوراکی بیاره یا لقمه یا میوه 😔تا حالا چیزایی گذاشتم که الرژی داره بهش ولی با سیتیریزین و اینا کنترلش کردم ولی کم اوردم دیگه
میوه هیچی نمیتونه بخوره با سیب و موز و گلابی که گاهی میدم هم مشکل داره
جدیدا خیلی رفلاکس میشه و دائم داره اب دهنشو قورت میده . به خدا کم اوردم فردا کلاس داره مثل همیشه که روز قیلش کلاس داره زانوی غم بغل گرفتم