پارت دو
دقیقا تو ۳۹ هفته و تو شب قبلی که برای معاینه تحرکی مجدد باید میرفتم حس کردم یکم درد پریودی دارم و تو شکمم خفیف درد حس کردم.
به همسرم گفتم اگه تا صبح دردش ادامه داشت بریم بیمارستان. دردش مثل پریودی بود ، (البته من چون طبعم سرده کلا تو پریودی هام درد زیاد می‌کشیدم و خیلی به خودم میپیچیدم). اون شبم از درد خوابم نبرد و ادامه داشت همچنان.

صبح ساک و کریر رو با همسرم برداشتیم و رفتیم بیمارستان. رفتم بخش زایشگاه که اگه وقت زایمانه که بستری بشم و اگه نه دوباره معاینه تحریکی بشم. بیمارستان پیامبران هم رفته بودیم.

تو بیمارستان درد من کمتر شده بود ولی چون دیگه واقعا خسته بوده الکی آی و اوی کردم که بستریم کنن، اونجا نوار قلب گرفتن و دیدن تو نوار قلب کلی انقباض دیده شده و تو معاینه هم دیدن سر بچه خیلی پایینه، دیگه بستریم کردن.

تو اتاق زایمان که بردنم دردم تقریبا قطع شده بود و من استرس گرفتم که چرا زود اومدم و نکنه نتونم زایمان کنم. اونجا همسرم پیشم بود و خوراکی اینا بهم میداد و ماما همراه خودم فقط کنارم بود و همش ورزش میداد. آمپول فشار هم بهم زدن، سه چهار ساعت ورزش کردم ولی هربار معاینه میشدم کلا یه سانت بودم، دیگه واقعا استرس داشتم چون دوست داشتم طبیعی بتونم بیارم و اصلا نمی‌خواستم سزارین بشم. دیگه اینبار که دکترم اومد و معاینه کرد کیسه آبم رو پاره کردو اونجا بود که دردا شدت گرفتن. و تقریبا هر یه ساعت دو سانت دوسانت بیشتر باز میشدم.

۲ پاسخ

بقیش بزارررر

من امروز بعد معاینه لگن درد دارم از زیر دلم میکشه به کمرم . نسبت به دردهای پریودی که داشتم شدیدتره ولی ماما گفت طبیعیه
نکنه برا منم همین باشه !! من دو سانتم

سوال های مرتبط

مامان 🩷🩷🩷 مامان 🩷🩷🩷 روزهای ابتدایی تولد
تجربه من از زایمان
من قبل اینکه زایمان کنم خیلی دوس داشتم طبیعی زایمان کنم سونو ۳۲ هفته رفتم گفت بچه سفالیکه دیگه سونو نرفتم مامای خصوصی گرفتم بهم ورزش داد و گفت پیاده روی کنم و اینکه دیگه لازم نیست برم پیش دکتر خودش منو معاینه کرد یه بار گفت لگنت خوبه بار دوم گفت بد نیس که کاش میرفتم دکتر هم معاینه می‌کرد سونو هم کاش ۳۷ هفته میرفتم من ورزش ها رو بعضی روزا انجام می‌دادم دیگه وقتی همه کارام رو انجام دادم روز بعد با ورزش و پله نوردی کیسه آبم باز شد رفتم زایشگاه اونجا معاینه کردن گفتن ۱ سانت بازه که مامای خودم آخرین بار گفته بود ۳ سانت بازه زنگ زدم بهش گفتم اونم با پرستارا صحبت کرد قرار شد ۴سانت که باز شد بیاد خلاصه منو بردن لیبر یه ماما اومد منو معاینه کرد هنوز درد نداشتم گفت اگه تا ساعت۱۲ دردات شروع نشن آمپول فشار میزنن دیگه ورزش بهم داد انجام دادم ساعت ۱۰ یا ۱۱ بود آمپول فشار زدن ساعت ۱۲ بود معاینه کردن ۴ سانت باز شده بودم زنگ زدن ماما اومد منم چون آمپول فشار زده بودن دردام شروع شده بود خیلی شدید بودن جوری که نم میتونستم بشینم نه ورزش کنم خلاصه ماما اومد معاینه کرد که من تازه اونجا فهمیدم معاینه چیه😑با هر سختی بود معاینه شدم چند بار ورزش هم خیلی سخت بود انجام دادنش که اونجا پشیمون شدم از انتخاب طبیعی کاش رفته بودم سزارین خیلی بهم گفته بودن نرو طبیعی پشیمون میشی گوش نکردم خلاصه بعد کلی درد کشیدن و معاینه شدن فول شدم که آخر معاینه کردن من چون بچه بجای سرش صورتش تو کانال بود دکتر کشیک اومد منو اورژانسی سزارین کرد اینطور من هم درد طبیعی کشیدم هم سزارین شدم ولی اگه برمیگشتم عقب اصلا زیر بار زایمان طبیعی نمی‌رفتم خیلی سخته
مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
پارت ۱
سلام مامانای منتظر نینی🥹❤️
من اومدم تجربه زایمانمو بزارم ...به امید اینکه کمکی کنه تا استرس و نگرانی هاتون کمتر بشه ..😬🫡
.............
خب از اول اوش بخوام بگم....
اولین معاینه تحریکی رو ۳۸ هفته و ۱ روز انجام دادم روز سه شنبه هفته پیش انجام دادم....
اولش خودم ۱ و نیم بودم که با معاینه رسیدم به ۲ سانت
معاینه تحریکی بعدی روز یکشنبه همین هفته بود که خودم ۲ سانت بودم و یا معاینه شدم ۲ و نیم ۳ سانت ....
من کلا مدلم جوری یود که درد هارو کامل حس میکردم و تشخیص درد زایمان برام سخت بود...
بعد معاینه اول ۱ روز درد داشتم کمر درد و درد زیر شکم داشتم که می‌گرفت و ول می‌کرد و قابل تحمل بود
بعد معاینه دوم درد هام شدید تر بود و کمر دردش خیلیی بیشتر به چشم می‌اومد و درد اون زیاد بود برام....
خب یکشنبه بعد معاینه تحریکی ....من ۱ ساعت کلاس ورزش داشتم که ورزش کردم ...بعدش رفتم یکم‌پیاده روی و بعدش رفتم خونه و استراحت کردم فقط، چون درد داشتم....درد هام تقریبا هر ۱۰ دقیقه اینا بود ...
مامان کارن مامان کارن ۲ ماهگی
پارت ۲
رفتیم زایشگاه اونجا معاینه ام کردن خیلی وحشتناک معاینه کردن حس کردم دهانه رحمم زخم می‌شد 🥲
بهم گفتن نازک نارنجی ققط ۱ سانت باز شدی برو خونه ۴ سانت شدی برگرد 😑😒
این وسط من از کجا بفهمم ۴ سانت شدم؟؟؟؟🤦‍♀️😪
تا ساعت ۵ صبح زایشگاه بودم که ترخیص شدم وقتی داشتم بدمیگشتم گفتم از درد هم بمیرم زایشگاه بیمارستان شما نمیام 😅
رفتم خونه تا ساعت ۷ رفتم حموم زیر دوش آب گرم اسکات زدم و تو تشت آب گرم نشستم ایم وسط درد هام منظم می‌شد منم خیلی خوابم میومد هم خسته بودم هم شب نخابیده بودم بین درد هام که آروم میشدم حتی دو دقیقه میخابیدم بعد از درد بیدار میشدم 😅🥲
ساعت ۸ صبح بود که دیگه از درد حتی نفس کشیدن برام سخت بود با شوهرم رفتیم کرمانشاه بیمارستان امام حسین اونجا چون خصوصیه رسیدگی هاشون عالیه
همین که رفتم داخل دیدن از درد دارم به خودم میپیچم زودی برام تخت آوردن شهر خودمون میگن حتی اگه رو ب موت هم بودی باید با پای خودت بری سرد خونه😒🤣 و فرستادن زایشگاه .....
داده پارت ۳
مامان دهه هشتادی مامان دهه هشتادی ۲ ماهگی
تجربه زایمان من پارت ۴ 👶🏻🩵

بعد صدسال اومدم پارت اخر زایمانمو تعریف کنم 🫣😂
ببخشید بچه ها واقعا این روزا خیلی درگیرم


اهم اهم خب خلاصه رسیدم بیمارستان اونجا NST گرفتن معاینه کردن گفتن مشکوکه که این ابریزش کیسه ابت باشه یا نه
ارجاع دادن مرکز شهر (همون بیمارستانی که دوست داشتم زایمان کنم)

یک ساعتی طول کشید تا برسم به بیمارستان خودم
باورم نمیشد دارم زایمان میکنم خیلی ذوق داشتم حس عجیبی بود
صبح که چشمامو باز کردم نمیدونستم شب جوجه مو بغل میکنم🥹
خلاصه تو اون یک ساعت تو راه داشتم دعا میکردم سوره انشقاق خوندم برای خودم تا رسیدم بیمارستان خودم🫠

اونجا بردنم بخش مامایی
هر لحظه دردم زیاد تر میشد
یه ماما اومد معاینه کرد گفت یک سانت باز شدی
گفتم برای چی باز شدم تا همین یک ساعت پیش باز نبودم واقعا نگران شده بودم
گفت چیز مهمی نیست دلیل نمیشه که زایمان کنی یک سانت که چیزی نیست
معلومم نیست کیسه ابته یا نه
بعدش گفت دیگه ترسی نداره بیمارستانی اگه چیزی شد اینجا جات امنه
بچتم دیگه رسیده نگران نباش

اونجا هم خودشون نوار قلب گرفتن دیگه نتیجش رو به من نگفتن من خودم دیگه مطمئن شده بودم وقت زایمانمه🥰
حس عجیبی داشتم دردام داشت بیشتر میشد نمیدونم چرا دو ساعتی طول کشید تا به دکتر خودم خبر دادن....
مامان مهگل🌛🌸 مامان مهگل🌛🌸 ۴ ماهگی
ساعت شد حدودا ۲ونیم یه ربع به سه که کم کم یه دردای خفیفی شروع شد ولی تقریبا تو یک ساعت خیلی فاصله انقباض و دردام‌ کم شده بود
یعنی از ساعت ۳ونیم به بعد، دردام‌ هر سه چهار دقیقه بود و تقریبا ۳۰ ثانیه درد داشتم هی داشت شدید تر میشد و به خودم می‌پیچیدم
یک ساعتی درو تحمل کردم اومد معاینه کرد گفتم خیلی درد دارم گفت خیلی خوب پیشرفت کردی الان سه چهار سانتی.همونجا دکترم زنگ زد گفت چرا اپیدورال نمیگیری؟؟ گفتم آخه میگن عوارض داره گفتم خودم دردامو تحمل کنم
گفت نه عزیزم چه عوارضی؟من دکترم. به حرف من بکن آمپول بزن هم دیگه درد نداری هم زمان زایمانت کوتاه تر میشه.اینطوری بخوای پیش بری، هفت هشت ساعت دیگه باید درد بکشی!
منم دیگه تحملم داشت تموم میشد گفتم بزنین چون خیلی درد دارم
دیگه فکر کنم ۵ سانت شده بودم که آمپول و زدن
انصافا از بعد آمپول خیلی آروم شدم و دیگه چیزی حس نکردم
قرار بود ماما همراهم بگیرم که خیلی یهویی این اتفاق افتاد.هماهنگ کردیم همونجا یه ماما همراه فرستادن واسم
از بعد آمپول ماما همراه اومد کنارم و یه سری حرکات بهم داد گفت انجام بده تا سر بچه کامل بیاد تو لگن
خوبیش این بود هیچ دردی حس نمی‌کردم و فقط ورزش میکردم
...
مامان فندوق مامان فندوق ۱ ماهگی
تجربه زایمانم
خیلی فکر کردم که تجربمو بزارم یا نه چون میترسیدم باعث استرس خانپمای بارداری باشه که انتخابشون طبیعیه مثل خود من ، و سعی کردم از نظر روحی و جسمی براس آماده باشم ولی خب همیشه اونجوری که ما می‌خواهیم پیش نمیره و خدا چیز دیگه میخواد که حتما حکمتی داره ، من 38 هفته معاینه شدم هم پزشک هم ماما همراهم که 2سانت بودم و گفتن لگنم خیلی خوبه ولی سر بچه هنوز پایین نیومده و گفتن که پیاده روی کنم ، ماما میگفت روزی دو ساعت ولی خب من سختم بود و درد داشتم از قبل روزی نیم ساعت بود کردمش روزی یک ساعت همراه ورزش ، تا اینکه 39 هفته به توصیه ی یکی از آشناها یه نوشیدنی خوردم که زودتر زایمان کنم (بزرگترین اشتباه زندگیم)چون خیلی سختم بود دیگه، و همون روز صبح من کیسه آبم پاره شد و همراه دردای خفیف که دوش گرفتم و تماس گرفتم ماما گفت برو بیمارستان ، من ساعت 9 بیمارستان بودم ، دردای در حد پریودی شدید معاینه شدم ، گفتن 3.5 هستی و دهانه رحمت هم نرمه خلاصه بستریم کردن و کم کم دردام از ساعت10 شدید تر شد 4 سانت بودم ولی هی میومدن معاینه میکردن و میگفتن سر بچه بالاست و هنوز نزول نکرده وهی بهم میگفتن باید زور بزنی ، وای که چقد سخت بود این معاینه ها ، دردش از درد زایمان خیلی بدتر بود طوری که جیغ میزدم ولی موقع درد کاملا کنترل بودم و با ورزش و تنفس میگذروندم تا اینکه ساعت 12 و نیم من فول شدم
مامان روژان و رویا مامان روژان و رویا ۲ ماهگی
تجربه زایمانم براتون بگم تا جایی میتونید ورزش کنید پیاده روی و شیاف گل مغربی و قرض گل مغربی شربت خاک شیر گلاب فراموش نشه واقعا زایمان راحتی داشتم سر شب فقط پایین شکم انقباض بدون درد داشتم اصلا درد احساس نمی‌کردم فقط انقباض شام خوردم خونه مرتب کردم هنوزم انقباض داشتم فکر کردم از خستگی زیاده ولی همینجور ادامه داشت بدون کوچیک ترین نشونه زایمان شروع کردم مرتب کردن خونه گفتم اگه زایمان کنم خونه مرتب باشه ساعت های ۱۱همسرم گفت بریم بیمارستان گفتم آخه درد ندارم برو بخوام اگه دردم گرفت بیدارت میکنم آخه سر دختر اولم شب ساعت یک ارو آروم درد داشتم فردا ساعت ۳عصر زایمان کردم بخیال موقع دخترم بودم کارام تموم شد و هنوز درد نداشتم ساعت های یک فقط یه زره درد از پریودی کمتر احساس کردم ساعت های ۲مثل پریود شد وکمرم هم درد میکردم شروع کردم ورزش پیاده روی میخواستم دوش بگیرم گفتم برم بیمارستان ببینم چند سانت شدم که خداروشکر نرفتم دوش بگیرم درد هام زیاد شده بود احساس فشار میکردم که همسرم بیدار کردم ساک لوازم و خرما واسه خودم برداشتم درد هام دیگه خیلی شدیدتر شده بود که توی ماشین درد هام بیشتر شده بود ۴:۳۵رسیدم بیمارستان و تالباس عوض کردم و رفتم توی بخش ماینه کرد گفت ۸سانتی هنوزم راه میرفتم بغل تختم احساس فشار داشتم نمی‌تونستم نفس بکشم ولی با تکنیک تنفس درد هام بهترشد تا مامااومد کیسه آب پاره کرده کرد و سریع منوبرد برای زایمان ساعت ۵:۱۰دقیقه زایمان کردم نی نی گذاشت بغلم خداروشکر هم نی نی هم خودم حالمون خوب بود با اسرار خودم بخیه هم زدن تمام 😍خیلی خیلی زایمان راحتی بودحتی خودم باورم نمیشد زایمان کردم انشاءالله قسمت همه مامانا یه زایمان راحت
مامان 🩷معجزه🩷 مامان 🩷معجزه🩷 ۲ ماهگی
#زایمان_طبیعی
تجربه زایمان طبیعی پارت۲

خلاصه من اصلا دردی نداشتم و کلی هم ورزش سنگین انجام میدادم هر روز تقریبا دوساعت پیاده روی رو داشتم خونمون هم طبقه پنجم هست هر روز سه بار اینا میرفتم بالا میومدم پایین شاید باورتون نشه حتی پتو هامم انداختم زیر پام لگد کردم و شستم خلاصه من هفته ۳۹بودم که دیگه گفتم برم یه ان اس تی بدم ببینم وضعیت بچه چطوریه و تو ان اس تی درد دیده شد و من خودم درد رو حس نمیکردم و تو دستگاه نشون میداد ولی دردی نبود که باعث زایمان باشه معاینه هم شدم و گفتن که دوفینگر سه سانت هستم یعنی دهانه رحمم سه سانت باز بود و من هیچ دردی نداشتم خلاصه گذشت و من پاشدم اومدم خونه و بازم کلی ورزش و پیاده روی دو روز گذشت و من فقط دوروز مونده بود به ۴۰هفته و تاریخی که ان تی بهم داده بود به ماما همراه زنگ زدم و گفتم وضیعتم رو اونم گفت فردا صبح دیگه برو بستری شو چون دهانه رحم ات هم بازه منم اومدم خونه کلی استرس داشتم ساک خودمو هم جمع کردم و دوش گرفتم و خوابیدم صبح ساعت شش خود به خود بیدار شدم دیگه بچه هم خودشو خیلی سفت کرده بود آماده شدم و راهی شدیم سمت بیمارستان و بعد کارای بستری دیگه بستری شدم و تنهایی رفتم تو اتاق زایمان جایی که چندتا از باردارا با ماما همراهشان ورزش انجام میدادن و به منم تخت دادن و دراز کشیدم و سرم رو ورصل کردن دکتر بخش اومد معاینه کرد و گفت که کیسه آب رو بترکونن و زدن کیسه رو ترکوندن و بعد از اونم به داخل سرمم آمپول فشار رو با دوز کم شروع کردن اونم یجوریه که قطره قطره به داخل سرم تزریق میشه…
مامان دلاراخانم مامان دلاراخانم ۴ ماهگی
تجربه زایمانم
پارت 2
اره دکتر گفت باید بستری بشی و منم رفتم بخش زایشگاه تا بستریم کنن،
دیگه خلاصه کارای بستریمو انجام دادن و منم هییییچ دردی نداشتم حتی یه کمردرد ملایمم نداشتم
اومدن برام سوزن فشار زدن
اولاش هنوز درد نداشتم اما کم کم دردم شروع شد...اخ‌نگم براتون که چه دردی بود🥲
همینطوری انقباض داشتم و درد میکشیدم که یهو کیسه ابمم پاره شد و دردام و انقباضام بیشتر از قبل شد هرچی میومدن معاینه میکردن من دهانه رحمم هیچ پیشرفتی نکرده بود از 2 سانت بیشتر نمیشد
دیگه دردام داشت بدتر میشد جوری که تو هر انقباض احساس میکردم الانه که بیهوش بشم، نفسم بالا نمیومد از درد سرگیجه گرفته بودم، واقعا دردش بد بود من اگه برگردم عقب حتی یک ثانیه درد زایمان طبیعی رو نمیکشم.
خلاصه من چندین ساعت باد میخوردم‌ولی نه دهانه رحمم باز میشد نه بچه میومد پایین، و منم دیگه تحملم‌تموم شده بود و تو هر انقباض حس میکردم الانه که بمیرم
تو همین حین چون من از سرجام بلند شده بودم و رفته بودم سرویس و ... سوزن فشاری که بهم زده بودن خراب شده بود و دوباره یه سوزن فشار دیگه بهم زدن، دوتا سوزن فشار خوردم ولی همچنان دهانه رحمم 2 سانت بود و بچه هم پایین نمیومد
خلاااصهههه به پرستارا التماااس کردم که گوشیمو از همراهام‌بگیرن برام بیارن اونام اوردن و من‌زنگ زدم به شوهرم و و با گریه التماااس میکردم دکترمو راضی کنه پول بگیره و سزارینم کنه.
ولی دکترم لج‌کرده بود میگفت اگه سزارین میخواستی باید همون موقع که میومدی پیشم‌بهم میگفتی که شماره کارت میدادمت 20‌تومن میزدی به حسابم تا الان ببرمت سزارین.
منم ک چیزی نمونده بود از درد بیهوش شم به هرکی جلوم بود التماس میکردم دکترو راضی کنه و...
ادامه ماجرا پارت بعدی🥲
مامان 🩷معجزه🩷 مامان 🩷معجزه🩷 ۲ ماهگی
#زایمان_طبیعی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۱

منم دیگه بلاخره وقت کردم بیام تجربه ام رو درباره زایمان طبیعی بنویسم
من از ۲۲هفته میرفتم کلاسای زایمان که بهداشت میفرسته و خیلی خوب بودن برام و تقریبا از ۳۰هفته ورزش های سبک گفته بود انجام بدیم و من هفته ۳۴که رفتم پیش دکترم و اون بهم گفت چون قدت بلنده برو طبیعی و کلی تشویقم کرد و منم جرعت پیدا کردم و گفتم میرم طبیعی خلاصه دیگه افتادم دنبال ماما همراه و بعد کلی پرس و جو فرناز محمدی رو انتخاب کردم چون هم تو فامیل های ما زایمان انجام داده بود هم تو کلاس کلی تعریفشو میکردن ۳۶هفته رفتم پیشش معاینه و بعد معاینه لگن بهم گفت که خیلی خوبم برای زایمان طبیعی و دهانه رحمم هم یک سانت باز هست و منم خوشحال از اینکه دیگه دهانه رحمم بازه و زود زایمان میکنم بهم هم گل مغربی داد و به همراه کلی ورزش و از ۳۶هفته دیگه من جدی ورزش ها رو شروع کردم و پیاده روی و پله نوردی هم کلی داشتم هر روز میگذشت و من هیچ دردی نداشتم….