۱۸ پاسخ

قربون دلت خاهرم
مشکل دخترت چی هست؟
نگران نباش خدا خییییلی خیییلی بزرگه خیلی مهربونه خیلی نذر یه چله نماز شب کن
جواب میگیری
من جواب گرفتم
ب امیدخدا انشالله با دخملی میری خونه

مامان ایلین دخترت زودتر از موعود ب دنیا اومد؟

انشالا به حق خانم فاطمه زهرا به حق امام زمان شفا میگیره یه نظر واسش بده انشالا زود جواب میگیری بده دست خدا اون طفل هیچ گناهی نداره خدا دستشو میگیره امیدت بخدا باشه

ناامید نشو عزیزم خدا خیلییی بزرگه فقط دعاکن و امیدت به خدا باشه منم براش دعا میکنم گل دخترت سلامت باشه انشالله

واقعن خدا بهت کمک کنه من یروزه پیشم نیست دارم دیونه میشم خیلی سخته خدا ب هممون بچه سالم و بعدشم صالح عطا کنه ❤🩵

🩷🩷🩷🩷🩷خدایا زودتر آیلین عزیز بره خونش

الهی ان شاالله خدا برات نگه داره ب سلامتی بغل بگیری برگردی خونت

ببخشبد عزیزم شما زمان آنومالی اکو قلب هم انجام داده بودید برای جنین؟؟

ایشالا زود خوب میشه صبر کن‌و امیدت ب بالایی باشه❤️

چه مشکلی بوده مگ عزیزم
انشاءلله ب زودی زود خوب بشه

حق داری
دکترش نمیگه چرا این‌مشکل پیش اومده؟
تشخیصش چیه؟

ایشاللع ک ب زودی خوب شد مشکلش چی بود بستری شد الان حالش چطورع

الهی که این روزها خدا بهت بیشترین صبوری رو بده و بتونی به راحتی ازین روزها عبور کنی و خیییلی زود با گل دخترت صحیح و سالم برگردی خونه😍🙏

دکتر نگفت دلیل این مشکلش چیه ؟

انشالله که به زودی زود مرخص بشه برین خونه باهم

انشا... خیلی زودخوب بشه عزیزم یاجوجه نازت برین خونتون♥️♥️

الهییی انشالله زود تر خوب بشه 🥲

عزیزدلم الهی که اینروزا زودتر تموم میشه و با گل دخترت سالم میرید خونه

سوال های مرتبط

مامان نخود فرنگی🫛 مامان نخود فرنگی🫛 روزهای ابتدایی تولد
سلام دوستان گلم روی صحبتم با دوستای استراحت مطلقی و اوناییه که در معرض زایمان زودرس هستن
من خودم جز همین دسته بودم از ۲۶هفته رفتم تو استراحت و هرشب شیاف استفاده میکردم و هر هفته ام آمپول میزدم با هر دردی استرس کل وجودمو می‌گرفت که نکنه دارم زایمان میکنم
ولی وقتی خودتو بسپاری دست خدا اون بهتر از هرکسی مواظبمونه
من سپردم دست خودش خودمو بچمو، می‌دونم سخته ریلکس بودن تو اون شرایط چون اصلا پتانسیل استرس بالاس
سعی کنید سوره حجرات زیاد بخونید به خدا توکل کنید و بابت هرمشکل کوچیکی پانشید برید بیمارستان
من خودم بخاطر کم بودنه آب دور بچه بیمارستان یه شب بستری شدم ۳۵هفتم بود به خانمم تو اورژانس بود بنده خدا۳۳هفته اش بود میگفت یه کم زیر شکمم درد می‌کنه
دیگه منم رفتم زایشگاه بستری شدم فرداش که داشتن منو برای سونو میبردن پایین اتفاقی چشمم به یکی از اتاقا افتاد دیدم همون خانمه که ۳۳هفته بود داشت زایمان میکرد خیلی حال روحیم بد شد و با رضایت خودم از بیمارستان ترخیص شدم و دیگه نرفتم اصلااا تا به هفته امن رسیدم و رفتم به اون بیمارستانی که از قبل قرار بود برم
کل صبحتم اینه که خدا خودش داده خودشم مراقبه
شما به حرفای دکترتون گوش کنید و به خدا توکل کنید خیلی مهربونه و حواسش بهمون هست مطمئن باشید از ما برای بچه هامون نگران تره
امیدوارم که همگی به موقع و صحیح و سلامت بچشونو بغل کنن به حق همین روز عزیز❤️
مامان امیررضاوشاهان مامان امیررضاوشاهان روزهای ابتدایی تولد
پارت چهارم .

تو زایمان های قبلیم هیچ وقت بچم رو بعد زایمان نزاشتن تو بغلم اون لحظه . این موضوع شده بود حسرت برام . که چرا بچم رو اون لحظه بهم ندادن . ولی اینسری سریع گذاشتنش تو بغلم . واییییی چه حس خوبی داشتم . حسرتم جبران شده بود . فقط تند تند بوسش میکردم و ازش تشکر میکردم که سالم اومده پیشم .
بعدش دیگه بخیم زدن و به بخش منتقل کردن . بچم رو دادن بهم . اون لحظه دلم میخواست فقط سجده کنم و از خدا تشکر کنم . ولی با وجود بخیه هام نتونستم و نشسته از خدا و همه اماما و .... تشکر کردم وایه اینکه بچم سالم اومده بود بغلم .
میدونم این داستان زایمانم شاید واسه بعضی ها ترسناک باشه ولی من نخواستم کسی رو بترسونم . فقط خواسنم بگم این حرف رو که میگن . در ناامیدی بسی امید است .
پایان شب سیه سپید است .
خداروشکر آخر کار منم روشن و سپید شد . خواستم بگم فقط همه چیز دست خداس . خدا بخواد تو هر شرایطی بهت هم توان میده هم قوت قلب . و طوری کمکتون میکنه که بعدا انگشت به دهن میمونید .
خب دیگه . ببخشید خیلی حرف زدم . از همتون معذرت میخوام .