اینقدر صبح تا شب، شب تا صبح دارم یه تنه از بچم مراقبت میکنم، بعد شوهرم بهم میگه دومی و سومی رو بیاری میخوای چی کار کنی الان حتی وقت نمیکنی غذا بذاری یا غذا بخوری ...
من خانوادم دورن، شوهرم کمکم نمیکنه حتی یه اتاق دیگه می‌خوابه که صدای بچه بیدارش نکنه
زمانیکه که میگه شب بچه رو بده به من میگم شب تا صبح مستقیم شیر میخوره نمیشه
صبح اول وقت که انرژی داره و بیدار میشه کمک می‌خوام که اونم خوابش میاد
روزا باید شیر بدوشم مستقیم نمیخوره اصلا
شوهرم انتظار داره همش خانوادش اینجا باسن یا ما بریم، منم با حجابم کل تنم عرق سوز میشه تو گرما اینقدر سرمایین اونا...
روز به روز دارم داغون تر میشم، بچم یه دقیقه هم رو زمین بدون من نمی‌مونه😓
راهکاری دارید برای اینکه بچه سرگرم بچه آدم به کاراش برسه؟

پسر منم همینطوری عزیزم فعلا توی این ماه اضطراب جدایی دارن حل میشه انشاالله🩷شوهرکمک نده واقعا سخت میشه باهاش صحبت کن ولی خب خودتو نباز تو پناهِ یه آدم کوچولویی😍💜

بگو والا از دومی و سومی خبری نیست
شما ک کمکی نداری بنظرم ب دومی و سومی اصلا فکرم نکن چون اونیکه نابود میشه خودتی

بچه تو این سن مراقبت میخاو،والا منم نابودم ن خانواده ن شوهر هیچکس ۱ ساعتم کمکم نکرده از موقعی ک زایمان کردم... ب شوهرت بگو مرد حسابی هرکی ۲ یا ۳ تا میاره کمکی داره کسو کار دارن، دل خوش دارن شوهر خوب دارن.... دختر عموی شوهرم میخاد زایمان کنه از الان ۴ نفر کمکی داره مادر خاهر مادر شوهر،

اونوق منه بدبخت حتی کسیم نبود همراهم تو بیمارستان

عزیزم خیلی سخته درک میکنم .