۲۳ پاسخ

خوب اشتباه خانم ها همینه ... اول ازش بپرس دلیل کارشون چیه ..... بعدش هم مردها بیزارند از زنی که خسته و غمگین .... به جای اینکه ناراحت بشی از فردا اصلااا تو دست و پاش نپیچ گریه اصلااااا کارخوبی نیست غرورت رو خورد نکن ......
از صبح که بلند شدی انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده بوده اول که بیدار شدی جاتو مرطب کن اول به خودت برس حتما لباس مرطب و مکاپ شایسته بعد صبحانه مفصل .... وقتی هم امد اصلا غر نزنید اخم نکنی. سعی کن وقتی داره میاد توخونه یه جوری برخورد کنید که انگار خیلی درگیر بازی و خنده با پسرتون هستید همش وانمود کنید که روز خوبی داشتید بعد هم یه احوالپرسی معمولی ولی با لبخند و گشاده ر‌وی غذارو که چیدید حتما برای خودت‌ون ارزش قائل باشید و باعشق غذار رو بخورید سعی کن سریع نخوابی میوه یا خوراکی یا چای اماده کنید تا بعداز شام کنارهم بخورید
شآید چند روز طول بکشه اما مطمئن باشید مشکلتون حل میشه
البته تاکید میکنم حتماااااا ازشون بپرسید ( بگو عزیزم حس میکنم مساله اذیتت میکنه حس میکنم خسته ای شاید هم فشار روت هست نگرانت هستم میشه بگی چی شده ،))))) اصلاااا هم نگید چرا بی محلی میکنید چرا مثل قبل نیستی ووووو اخه این جملات ارزش خودتون رو پایین میاره
بهش بگو عزیزم اگر کاری از دستم‌ برمیادبهم بگو کمکت کنم

بچه که به دنیا اومد
قشنگ ترین تیپ بزنین
به خودتون برسین
و اصلا محل شوهر نزارین
یعنی باهاش سرد باشین دست پیش بکشین
خیلی وقتا واس مردا باید ناز کرد
بزارین اونا بیان بگن چیشده

بنظرم میگم شاید بخاطر رابطه جنسیه ک نمیتونن داشته باشن دلسرد میشن اخه مرد همه چیزش تو رابطه است فقط

حرف زدن بدون غر و گلايه جواب ميده

خب باهاش حرف بزن عزيزم،وقتي بچه ات خوابه،شايد نميدونه چقدر تنهايي،نميدونه چقدر حرف تو دلته،حرف بزن،نريز تو خودت و صبر نكن تا متوجه بشه

ای خدا انگار احوالات زندگی منو نوشتی خیلی حالم بدشد دقیقا عین شوهر من فقط شوهر من از اول ابراز علاقه نمیکرد الان بداحالاق شده دادمیزنه غر میزنه بدتر از قبل شده خدایی دارم دیونه میشم همش میگم اینقد ک ب دخترت توجه میکنی ب من بی توجه ای میگه تو حسودی دخترتم میکنی تو از اول حسود بودی و برو بابات نازتو بکشه مگه من باباتم

شوهر منم اینجوری شده

تو واتس آپ و پیام ی روز که سر کار بود
همه حرفای دلتو براش بنویس

شوهرمنم همینجوره بی احساااااااااس

شوهر منم اینجوریه وقتی تنها باشیم اصلا یه کلمه حرف نمیزنه ساعت ۹میگه خوابم میاد میگیره میخوابه ولی خدانکنه خانوادش بیان تا ۲بیداره باهاشون میگه میخنده الان چندماه من اصلا بیرون نرفتم چون اجازه نمیده فقط برای دکتر آزمایش برده دوباره از همونجا برگشتیم خونه تا ازش میپرسم چته یه بحث بزرگ درست میکنه بعدشم قهره هیچیم نمیگه 🥲

این مردا هم خل و چل هستن بخدا
خدا زن به این نازی خوشگلی آفریده
اونوقت مردا خودشونو چوس میکنن☹😐
عوض اینکه ما زن ها افسردگی زایمان بگیریم ناز کنیم اونا میگیرن

من ک بچه اولمه چی بگم
اوایل خیلی خوب بود خیلی هوامو داشت
الان دوماهه خیلی عوض شده هرچی هم گله میکنم بدتر دور میشه ازم
منم سکوت میکنم فقط میگم بگذرع بره
داغوووونم همش گریه میکنم دلم محبت میخواد ولی زوری ک نمیشه
فقط دارم روزامو میگذرونم ک شاید بچه بیاد دوباره مث قبلش بشه

مال منم همینه چون بچه دختر

عزیزم با شوهرت صحبن کن و ودلیلش رو بپرس.
سکوت بیشتر اذیتت میکنه.

دقیقا منم سر اولی عالییییی الان خیلیییی کم ...منم از ناراحتی چقد اینبار بغض و گریه کردم ...افسردگی بدی گرفتم تو این بارداری استراحت مطلق بودم بعد پساری گذاشتم بعد متوجه خیانتش شدم😔داغوووون شدما...من حالم اونجور بود رو تخت خابیده اون داشت خیانت میکرد همش میگم شاید بس منو رو تخت دیده بود دگ حالشبهم میخوردم اینقدرررر بی اعتماد بنفس شدم که خدامیدونه از همه چیم بدم میاد...دائم یاد زنه میوفتم همس میگم چیا میگفتن بهم چیکارا میکردن.....هعی

عزیزم با دور بودن و حرف نزدن هیچی حل نمیشه
باهاش حرف بزن بگو مشکل چیه چرا با من سردی . بگو من کاری کردم که تو منو نمیبینی
البته همه مردا همینن ولی با صحبت رام میشن

منم هرشب از دستش گریه میکنم،خیلی هم بهش بد دل شدم.ولی بخاطر بچم سکوت میکنم به دنیا اومد دهنشو سرویس میکنم باید بچه رو نگه داره میرم برا خودم میگردم

بنظرم بهش بگو ک بهش نیاز داری من به شوهرم میگم اونا واقعا درکشون همین قده

عزیزم تو تنها نیستی

عزیزم🫂
میدونم چی میگی
این بارداریتو شوهرتم میخاس؟

متاسفانه این چیزا رو منم دیدم

شوهرت چند سالشه؟

خوب دلیلشو بپرس باهاش حرف بزن

سوال های مرتبط

مامان والا جان ودخملی مامان والا جان ودخملی هفته سی‌وپنجم بارداری
خانما کسی چنین چالشی با بچه داره من مامانم تا میاد پسرمو تشویق میکنه به اینکه از ما بد بگه بعد خودش پشت بچه در بیاد ینی الان بچه ای ک کلا همه چیش سرجاش بود تا مامانمو میبینه چقلی یاد گرفته تا یه حرف بد میزنه مامانم میدونه من از حرف بد بدم میاد بهش میخنده نازش میده همین ک حرف منو گوش میکنه هی بهم میگه بچه رو عصبی کردی به بچه گیر میدی هی من سکوت میکنم ولی الان بچه باهام خیلی بد شده مخصوصا خواهرش بدنیا بیاد کنترل برام سخت میشه مامانمم ازوناس ک بد دهنه هرچی دلش میخواد میگه بماند ک دوسالم بود جدا شدن از بابام و من پیشش نبودم الان اگ از عمه و بابام بد بگه ناراحت میشم بهش بر میخوره میخواد منو قانع کنه همه بدن با خواهرای خودشم نمیسازه با داییم قهر الان من همش دلم میسوزه میگم یدونه اینجا میاد اشکال نداره ولی بچه رو با من داره بد میکنه در حدی ک بچه تا یکی و میبینه میگه مامانم بده ولی وقتی با همیم کلا تو بغلمه نازم میکنه حرف گوش میده ولی جدیدنا سر هر چیز کوچیکی مث طلبکارا رفتار میکنه همش فک میکنه من دارم کار بدی در حقش میکنم واسه همه چی گریه و جیغ و داد میکنه بنظرتون چیجوری رابطمو باهاش کم کنم هیچ حرفی نمیشه بهش گفت قیامت میکنه قهر میکنه هرچی دهنشه میگه میره