خدای من چقدر روز سختی داشتم.
بیشتر از دوهفتس که دخترم مریضه. تب و مشکلات دیگش خوب شده گلودرد و ابریزش بینیش مونده هی خوب میشه هی باز میگیره. اکثرا هم شبا دردش بیشتره ممیتونیم بخوابیم ازونورم شوهرم کارش رو د شیفت کرده بیشتر از دوماهه شبکاره و عملا نیست تو زندگیپون. از ۹شب میره تا فرداش ۴عصر. وقتیم میاد مستقیم اتاق خواب از همونجام مستقیم سرکار. یعنی سر یه چیزی بخوام باهاش مشورت کنم حرف بزنم باید نا جمعه صبر کنم. براش تولد گرفتیم با رزا حتی کیک نخورد فوت کرد و خوابید.
خودمم دچار پی ام اس شدم وحشی وحشی. رزا هم از صبح دهنش باز بوده گریه کرده سر همه چیزا. چرا من موهام تا کمرم نیست چرا منو زود دنیا نیاوردی که بزرگ بشم چرا من اندازه بنیتا نیستم چرا چرا چرا.بجز غذا نخوردن و گریه ناله های دیگش.
فردام باید صبح زود برم کار اداری دارم.تو این دوهفته امتحان فاینال زبانمم دادم یه مجلس ختمم تهران رفتم برگشتم دوشب پشت هم تو قطار بودم اندازه کوه خستگیا رو پشتم تلنبار شده

۱۱ پاسخ

خداقوت مامان رزا عزیز . بهت یادآوری میکنم تو دختر خیلی قوی هستی. قوی تر از خیلی از ماها .صبوری کن گلم . این روز های سخت هم محدوده زود میگذره دوباره آرامش و خوشی میاد . بوس به لپت 😘😘😘

درک میکنم چقدر سخته و سختی کشیدید احتمالا رزا هم مثل پسر من فقط بچه بزرگتر از سن خودش کنارشه اینجور میگه پسر منم میگه چرا مثل بقیه بزرگتر نیستم کسی منو نزنه و بتونم راحت فوتبال بازی کنم باهاشون چرا من نمیتونم شبیه اونا بازی کنم و از این حرفها وقتی م که مریض میشه منم تنهام شوهرمم آرزو میکنم نباشه چون بدتر حالمو با حرفهاش خراب می‌کنه درک نداره کمک که نمیکنه هیچ بدترم می‌کنه یعنی اولین کسی که تو زندگی تو بچه داری خیلی اذیت م کرد شوهرم بود مریض میشه تب داره میگه چرا بیداری نصف شب مگه بقیه بچه ندارن ولشکن خودش خوب میشه چرا بردیش بیرون که مریض بشه مقصری چرابردیش خونه خواهرت مریضی بچه دنبال مقصره میگم یکی مریضه نیاز به آرامش استراحت داره این حرفها چیه خانواده مم موقع الرژی بچه وقتایی کوچک بود مادرم می‌گفت مگه چقدر معده بچه ته نون خشکم بخوره کافی خب حالا خیلی چیزها نخوره چی میشه منم گفتم همین خیلی راحت 😐فقط باید صبر کنیم روزهای خوب برسه و این روزهام مثل گذشته که خیلی سخت بود میگذره مامان رزا شما خیلی مادر قوی و دلسوزی هستی همین جوری بمون میگذره خیلی زود .نگران نباش

شما مهربونی ارومی با تجربه و با تمرکز بالا
عزت نفستم زیاده
همه اینا در کنار هم یه ادم قوی میسازه پس از پسش بر میای مثل تمام این سال ها
منم روزایی و گذروندم که همسرم هیچ وقت نبوده باورت میشه جوری بود که حس میکردم پدر و مادر گرشا فقط منم
ولی خوب اونم‌یه ازمون بود سخت و طاقت فرسا
ولی همه ازمون ها تموم‌میشه اینم همین طور
این روزا هم میگذره مثل تمام اون سال های الرژی پس گریه کن داد بزن صورتت و اب بزن دوباره شروع کن

پوووووف چقدر سخت خدا قوت

خدا قوت بهت واقعا
منی که همسرم هست واقعا کلافه‌ام از نخوردنش از اینکه داره وزن کم میکنه و هر روز بی اشتهاآور از دیروز از اینکه با سرش خورده زمین و کلی عکس و دکتر اخرم یکی جواب درست درمون نمیده میگن فقط مراقب باش مجدد ضربه نخوره
با اینکه مهد میره اما باقی روز دائم درحال بهونه گیریه
واقعا دختر قوی و بااراده‌ای هستی که تونستی تا همین الان هندل کنی دست تنها من قطعا اگه بودم انقد زود جا میزنم که زبان و امتحانشو اصلا نمیرفتم
فقط میتونم بگم مواقعی که خوابه تو هم استراحت کن
واقعا سخته 🫂🫂🫂🫂

ماهایی که از پدرو مادر دوریم بچه داری خیلی سخت تر برامون میگذره
خدا قوت رفیق خوشحالم که از پس همشون براومدی 🫂

عزیییزم حق داری واقعا چیزایی که نوشتی سخت و طاقت فرساست🫂
کاش ی‌ کم طولانی تهران موندی پیش خانوادت،رزا جون مهد نمیره؟یا کارگاه مادر و کودک؟
با جون و دل میگم بیا رزا جون رو بزار خونه ما با آریا بازی کنه خودتم ی استراحتی بکن یا بیا پیش ما ی چای بخور ی کم حرف بزن سبک شی❤️

فقط میتونم درکت میکنم از راه دور کاری ازم برنمیاد عزیزم
قوی بمون همه اینا میگذره🫂

خدا قوت عزیزم
خیلی وقته که تو گهواره میشناسمتون. میدونم مادر قوی و صبوری هستین.
کاملا حق دارین ولی مطمئنم که از پسش برمی‌آین و این روزا هم میگذره.
منم پیش خانواده خودم نیستم و کلا تو این سه سال فقط دوبار بچه مو پیش خانواده م گذاشتم و درکتون میکنم چه سخته که حتی کسی رو نداشته باشی تو سخت ترین شرایط ی ساعت ازش کمک بگیری ولی انگار قسمت ماهم این بوده.

هعییی درکت میکنم خواهر ولی چاری نیست جز صبر همه بدبختی ها واسی مادره بخدا

عزیزم کااااملا میفهمم و درکت میکنم با تمام وجودم بهت میگم خسته نباشی و خدا قوت
خیلی خیلی سخته وقتی همراه نداری

سوال های مرتبط

مامان ❤️امیرحسام❤️ مامان ❤️امیرحسام❤️ ۳ سالگی
سلام خانومای گل... نمیدونم این چه داستانیه یعنی هر موقع که پسرمو میبرم بیرون یا خانه بازی فرداش از دماغم میزنه بیرون دیروز بردمش خانه بازی از صبح بیدارشده میگه گلوم میسوزه دلم درد میکنه دقیقا یه هفته پیش هم بردمش خانه بازی فرداش همین موضوع بعد بردمش دکتر گفت ویروسه نمیدونم این چه ویروس کوفتیه که هر وقت بیرون میریم بچه ی منو میگیره یعنی بچه های دیگه رو تو کوچه هر روز میبینم ماشاللههزار ماشالله سر حال و سرزنده دارن بازی میکنن و دست و پاهاشون همه کثیف و خیس عرق غبطه میخورم چرا بچه یمن اینجوریه... یعنی بیرون نبرمش مثلا خیر سرم میبرم حالو هواش عوض شه بدتر ببخشید این حرفو میزنم شرمنده میرینه تو حالم منتظرم دکترش بیاد ببرمش دکتر بخاطر گلو و دلدردش... اوففففف یعنی از صبح تا حالا زهرمارم شده انقد که این بچه غر زده نق زده گریه کرده داروهاشو که سری قبلداده بودو بهش دادم اصلا بگو یه ذره تاثیر من هر سری با دکترش باید قرار داد ببندم با این وضعیت.. والا به خدا گرفتاری شدیما... 🤦🏻‍♀️😖😥😮‍💨😮‍💨😮‍💨