۱۱ پاسخ

شکرخدا قدمش پر خیر و برکت باشه❤️

قدمش مبارکه عزیزم
نامدار باشه❤️❤️❤️

مبارکه عزیزم الهی ک زیر سایه خودت و باباجونش بزرگ شه و خوشبختیشو شاهد باشین همیشه 🤲

قدمش مبارک باشه عزیزم🥰🥰
بهتر شدی بیا از تجربه بیمارستان و‌ زایمانت بگو تا ماام از استرسمون کم بشه

عزیزم قدمش براتون مبارک باشه ان شاءالله زیر سایه الله وباناز پدرمادر ،بزرگ بشه...
منم ۵شنبه وقت دارم بوعلی ..برامون دعاکن همه چی خوب باشه
فقط مایعات زیاد مصرف کن تا همین روزای اول دارو بیهوشی سریعتر ازبدنت خارج بشه

مبارکهههه🥰حتما تجربه ات رو بگووو

عزیزم مبارک باشه قدمش پر خیر و برکت
برای منم دعا کنید یکشنبه عمل سزارینمه🥹

مبارکه عزیزم
قدمش پر خیر و برکت باشه برات
برای ما هم دعا کن🩵💚

مبارکه عزیزم

مبارکی خدارو شکر که زایمان راحتی داشتی برای منم دعا کن

ای جان مبارکه

سوال های مرتبط

مامان مینی اسدی(لیام)🐼🫐 مامان مینی اسدی(لیام)🐼🫐 ۴ ماهگی
مامان سلماجان☺️🩷 مامان سلماجان☺️🩷 روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانای گل
امروز روز چهارم که سلمای قشنگم رو ب دنیا آوردم اول قبل از اینکه از تجربه زایمانم بگم می‌خوام حس قشنگ داشتنش رو ب اشتراک بزارم
دنیای من سلمای قشنگم از روزی که ب دنیام پا گذاشتی همه چیز برام متفاوت و زیبا تر شده .هر روز هر لحظه و هر ثانیه با نگاه کردن ب چشمان معصومت خدارو هزاران بار شکر میکنم😍
حس قشنگی که بهم میدی رو نمیخام با هیچ چیزی عوض کنم
چقدر قشنگه مادر تو بودن کوچولوی من 😍

تجربه زایمان:
چون به دوستای اصفهانی عزیزم قول داده بودم بیام از تجربه زایمان و بیمارستانم بزارم الوعده وفا😀
من بیمارستان امین زایمان کردم اگه بخوام نمره بدم از ۲۰ به این بیمارستان ۸ میدم
این ۸ هم فقط و فقط به خاطر کادر اتاق عمل و دکترم
از نظر تمیزی و نوساز بودن بیمارستان اصلا راضی نبودم خیلی معمولی بود رو به پایین
۸۰ درصد پرسنل اونجا تا چشم کار میکرد دانشجو های کار آموز بودن
از نظر کیفیت غذا صفر😧
پرستار های بخش دو سه نفرشون اصلا اخلاق نداشتن و با مادر اصلا رفتار درست نداشتن .
اتاق ها هم دو تخته بودن
در کل من برگردم به عقب این بیمارستان رو انتخاب نمیکنم
ولی همه اینا فدای یه تار موی دخترم ☺️

تو
مامان رضا کوچولو مامان رضا کوچولو ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت اخر
اپیدورال خوبیشداینه که دردای وحشتناکو کم میکنه ولی فشارای موقع زایمان سرجاشه تا بتونید راحت زایمان کنید
خلاصه که من ساعت ۶بود که ۱۰ سانت بودم و فشارای خیلی زیادی بهم میومد و سربچه انگار اومده بود توی کانال ولی هنوز دکتر نبومده بود خدا خدا میکردم دکتر زود برسه چون فشارا جوری بود که پرستار میگفت زور نزن تادکتر بیاد بچه سرش نزدیک بیرون اومدنه دیگ ب ضرب و زور جلوی فشارایی ک میومد مقاومت کردم تا دکتر رسید و کمی تیغ زد تا نی نی راحت بیاد بیرون
و اینجوری بود که ساعت ۶ و ۳۵ دقیقه صبح پسر سفید برفی و خوشگلم به دنیا اومد و بعد از بریدن بند ناف و بخیه زدن گذاشتنش روی دلم و اونجا بود که همه ی دردایی که کشیدم از ذهنم پاک شد
بابت همه اینا از خدای بزرگ تشکر میکنم بابت سالم بودنش زیبا بودنش و همه ی نعمت های زیباش
زایمان طبیعی سخت هست خانوما ولی برای طبیعت بدن خانوم ها ساخته شده دردای زیادی رو تحمل کردم و اون لحظه هزاربار ب خودم لعنت فرستادم ک چرا اینکارو کردم ولی اگر بخوام دوباره زایمان کنم طبیعی رو انتخاب میکنم چون بعدش خیلی راحت تر بودم و خودم به پسرم رسیدگی کردم عوضش میکردم نمیگم سخت نبود ،بود ولی همه ش فدای یه تار موی پسرم قشنگم
این لحظات رو برای همه ی چشم انتظارا ارزو میکنم💋