۴ پاسخ

مهشید جان دکتر گوارش کودکان به نلین برای یبوستش لاکسی ژل گفت به اندازه یک الی دو تا قطره چکون بده من دادم بعدش دیگه یبوست نشد
گلابی الان هست گلابی رو قاطی موزش کن بده آلو هم بده الان فصلشه خوبه نمیذاره یبوست بشه

منم ب دخترم پیدورلاکس میدم هروقت خیلی یبوست باشه یه بار صبح میریزم تو شیرش یه بارعصر
بعضی وقتا ک دیگ خیلی اوضاع خیته روغن پارافین خوراکی میریزم تو شیرش درجا مدفوع میکنه
البته دکترش داده

چقد غمگین کردی ماجرا رو عزیزم . :)))راه حلش انجیر خداروشکر که الان فصلشه . اگرم تازه ندادی . خشکشوبگیر . با شیر مخلوط کن بده بخوره

عزیزم اب انجیر بهش دادی؟

سوال های مرتبط

مامان فاطمه مامان فاطمه ۱ سالگی
سلام به همگی
بعد از مدت ها اومدم گهواره یک کتاب معرفی کنم و برم. متن زیر که نوشته ی خودم هست معرفی کتاب مورد نظر هست.


سلام به مادران عزیزم.
راستش من تازه کتابخوانی را به صورت مستمر شروع کردم و امیدوارم همچنان ادامه پیدا کند. اما واقعا چنان از خواندن این کتاب لذت بردم که به خدای خودم گفتم خدایا خودت توفیق بده از این به بعد همچنان به این فعالیت فرح بخش و آموزنده ی کتابخوانی ادامه بدهم.

✅*و اما معرفی کتاب «مثل نهنگ نفس تازه می کنم» از دیدگاه خودم.*

این کتاب رو به توصیه یکی از دوستانم شروع کردم. فکر کنم آخرین بار یک دانش آموز دبیرستانی بودم که یک کتاب چند صد صفحه ای را با اشتیاق چند روزه خواندم و تمام کردم. این دومین کتاب است که با اشتیاق در عرض چند روز از نرم افزار طاقچه خواندم و تمام کردم و حتی یک نسخه چاپی را برای خودم سفارش دادم که تا آخر عمر برای خواندن چندباره همراهم باشد.
شاید بپرسید این همه اشتیاق برای چه؟ اشتیاق داشتم چون با تمام دل مشغولی های زنانه و مادرانه ام همراهی کرد و در آخر یک دیدگاه جدید برای نگاه کردن به زندگی به من هدیه داد.

دوستان من

اگر استعدادهایی دارید که به خاطر نقش همسری و مادری نتوانستید به آن ها بپردازید و حالا دل مشغول این هستید که پس تحصیلم چه؟ کارم چه؟ و.....
ادامه در کامنت👇👇👇
مامان نقل و نبات مامان نقل و نبات ۱ سالگی
بذار یه اعترافی بکنم
درسته که طبیعی هست که هر وقت خونه رو مرتب میکنم چند دقیقه بعدش بچه ها همه چیز رو به هم بریزن ، اما گاهی پذیرشش برام سخت میشه!
طبیعی هست که کاری که همه توی نیم ساعت انجام میدن برای منی که بچه ی کوچیک دارم یک ساعت یا حتی یک روز طول بکشه ، اما راستش گاهی احساس تنهایی میکنم!
طبیعی هست که گاهی ظرف هارو بشورم و نیم ساعت بعدش دوباره سینک پر باشه ، اما گاهی خسته میشم!
طبیعی هست که خونه ام اون طوری که من دوست دارم تمیز نباشه و مدام سرزنش درونی داشته باشم ، اما گاهی کلافه میشم!
همون وقتایی که نه حوصله ی فکر کردن به توصیه های روانشناسی رو دارم و نه دل و دماغ فکر کردن به پیش بینی های انگیزشی که آره ۱۰ سال بعد حسرت این روزا رو میخوری و دلت تنگ میشه و از این صحبتا...
کلافه میشم ، میزنم بیرون ، یه قدمی میزنم ، یه قهوه ای میخورم ، دوستامو میبینم.
ولی اگه حالم بدتر از این حرفا بود وضو میگیرم و سراغ تراپی که برام از هر مسکنی بیشتر کار میکنه ، توی این شهر ماشینی یه پاتوق دنج دارم که توش کسی کاری به کارم نداره ، مدام صدام نمیکنن ، شلوغه ولی من نباید مرتبش کنم.
تازه صاحبش هم حالمو میفهمه و غصه هام رو کیلو کیلو ازم می‌خره ، تکیه میدم به دیوار خونش و شروع میکنم به خود شفقتی.
بدون قضاوت همه ی احساسات خودم رو می‌بینم و می پذیرم ، خودم رو بغل میگیرم و صبر میکنم آروم بشم
بعد از خدای خودم بابت نعمت بزرگ مادری تشکر میکنم و شروع میکنم به خوندن یادآوری طلایی ای که قبلاً نوشتم و گذاشتم پَرِ جا نمازم ، انگار اشکام آبی میشن روی آتیش دلم...
نفسم تازه میشه...
نشون به اون نشون که دلم پر میزنه برگردم پیش بچه ها و بغلشون کنم :)❤️‍🩹
مامان ماهان مامان ماهان ۱۷ ماهگی
از قضا ماجراهای جذابِ منو پدرشوهرم؛
پدرشوهرم از اول همیشه میخواست از هر چیزی ک میخوره یا هر غذایی که سر سفره هست چند قاشقی هم به پسرم بده، از وقتی آقا پسر غذا خور شد هر طوری بود ی چند قاشقی میزاشت دهانش و منم هم حرص میخوردم که روی لباس بچه نریزه هم گاهی اون غذا برای بچه خوب نبود که البته هیچوقت گوش نمی‌داد و کار خودش رو می‌کرد. برای مثال همین عید نوروز خونه برادرشوهرم دعوت بودیم و منم ی لباس خونگی گرونم خریده بودم برای پسر پوشیدم، سر سفره هم روی پای خودم نشوندمش و پیشبند بستم و بهش غذایی که با خودم برده بودم دادم خورد؛ موقع جمع کردن سفره بچه رو دادم دست شوهرم و رفتم کمک کنم همون لحظه پدرشوهرم ی قاشق آبِ مرغ گذاشت دهان پسرم که نصفش ریخت روی لباسش، نگم چقدر حرص خوردم و به شوهرم غر زدم. حالا جدا از اون ماجرا امشب باز لباس نو پوشیده بودم تن پسرم و تا رفتیم شروع کرد با قاشق شربت آلبالو داد بهش لباسشم که سفید بود و با اینکه گفتم نده میریزه روی لباسش کثیف میشه باز اهمیت نداد و داد و ریخت. منم رفتم پسرمو بیارم همونجا گفتم بهش که بابا نذر داره هر بار لباس بچه منو کثیف کنه. آقا هم بهش برخورد دیگه به ما محل نزاشت و بنده بسیار خرسند شدم از حرفی ک زدم. ان شاءالله که بهش بربخوره دیگه این رفتارهای مضخرفش رو تکرار نکنه