۱۲ پاسخ

خب مگه میشه چهار سال نشه و دکتر نره
برو حتما یه مشکلی هست
حتما که نباید مشکل جدی باشه
شاید با خوردن دوتا مکمل و ویتامین مشکلتون حل شد
هر جوری شده شوهرتو راضی کن آبجی
منم استرس زیاد داشتم و الان بعد دو هفته شایدم بیشتر مسافرت برگشتم خونه و خیلی سرحالم
امروز گهواره رو حذف میکنم و یه مدت به هیچی فکر نمیکنم
حتی نمیخام بدونم کی موعدمه
حتما یه مسافرت برو
حتی شده خونه یکی که حالت کنارش خوبه،،،با هم برین بیرون برین خرید و دور دور و پارک و استخر و...
برو پیش یکی که از بچه نپرسه و بهت هیچ استرسی نده و از مهمون خسته نشه
به هیچ وجه به موعدت فکر نکن و بیخیال باش
اوایل پریود تا موعد تخمک گذاری مدام ورزش کن پیاده روی برو برقص فعالیت داشته باش چیزای گرم بخور و روزی یکی دو بار دمنوش بخور
بعد اون هم یه شب درمیون اقدام باش تا پی ام اس
ویزای مقوی بخورین خودت و شوهرت
یدفولیک و ویتامین د 3 بگیر بخور رحم آماده بارداری بشه
ترشی،شیرینی،قند،نوشیدنی گازدار،فست فود و هر چیزی میدونی مضره نخور

دقیقا مثل شمام

بسپار به خودش .و تو تلاشت رو بکن حتما پیگر باش شاید ختی نکرده شوهرت مشکل داره

عزیزم وضع منم همینه💔دیگه از بس حرف شنیدم پیر شدم فقط از خدا میخوام یا بهمون بچه بده یا فکرشو از سرمون بندازه بیرون 😔

سلام خواهر درکت میکنم بخدا شرایط بیشتر اقدامی ها همینه ولی چاره چیه فقط باید بسپاری به بالا سری

دوستم خب راضیش کن برای دکتر اینجوری ک نمیشه🥺🥺🥺🥺🥺

عزیز دلم امیدوارم خدادامنتو سبز کنه به انتظارت پایان بده و یه بچه سالم بهت بده

ولی به نظر من پیش یه دکتر متخصص حتما برو

عزیزم حق داری
میدونم ایشالا خدا بزرگ
منو نمیگی روزی که. سقط کردم شوهرمم نبود تک تنها نمیدونستم چکار کنم از درد داشتم میمیردم حتما خدا خودش حکمتشو میدونه دو سال ازدواج کردم

عزیزم بعد از چهار سال حتما باید بری دکتر
شاید یه مشکل کوچولو باشه که با دکتر رفتن حل بشه

ازمایش هاتونونو انجام دادین ؟

چند روز تاخیر داری عدد بتا چند بود؟

سلام‌عزیزم

سوال های مرتبط

فـرفـری🍼🦋🧸 فـرفـری🍼🦋🧸 قصد بارداری
دای مهربونم، سلام. می‌دونم که صدامو می‌شنوی، حتی اگه زبونم قفل شده باشه و نتونم درست حرف بزنم. خدایا، شش سال… شش ساله که منتظرم. شش ساله که هر ماه با امید شروع می‌کنم و با ناامیدی تموم می‌کنم. دیگه خسته شدم، خدا. خیلی خسته شدم.

خدایا، تو شاهدی که چقدر دلم بچه می‌خواد. تو می‌دونی که چقدر این آرزو برام بزرگه. هر روز با فکرش بیدار می‌شم و با حسرتش می‌خوابم. خدایا، چرا منو لایق مادر شدن نمی‌دونی؟ مگه من چه گناهی کردم؟

خدایا، این روزها خیلی دلم شکسته. هر بار که یه مادر با بچه‌اش رو می‌بینم، قلبم یه جوری می‌شه. انگار یه تیکه از وجودم رو دارن با خودشون می‌برن. خدایا، منم دلم می‌خواد مادر باشم. منم دلم می‌خواد بچه‌مو بغل کنم، ببوسم و بزرگش کنم.

خدایا، می‌دونم که نباید ناشکری کنم. می‌دونم که تو صلاح منو بهتر می‌دونی. ولی خدایا، دیگه طاقت ندارم. دیگه نمی‌تونم این همه درد رو تحمل کنم. این همه انتظار داره منو از پا درمیاره.

خدایا، کمکم کن. بهم صبر بده، بهم امید بده، بهم یه نشونه بده. بهم نشون بده که هنوز امیدی هست. بهم بگو که منم یه روز مادر می‌شم.

خدایا، تو تنها امید منی. تو تنها کسی هستی که می‌تونه این درد رو از دلم برداره. پس کمکم کن، خدا. خواهش می‌کنم کمکم کن."😭😭😭😭گ