سلام
متنفرم از این عذاب وجدان که مادر خوبی نیستم
دیروز اینقدر پسرم گریه کرد که ساکت نمیشد همه راهی و می رفتم به هزار بدبختی ساکتش می کردم دخترم باز گریش مینداخت خسته شدم همش دعوا نق گاهی از تحملم خارج میشه دیگه بغل نمی کنم
از بالا تا پایین بدنم درد داره اینقدر حرص خوردم که قلبم درد می کنه
و....
چقدر سخته مادر بودن خونه تمیز کن غذا بپز لباس بشور یه عالمه کار با بچه بازی کن غذا بده اونم که انگار قسم خورده چیزی نخوره
اینقدر له بودم که یه عالمه اشک ریختم بلکه آروم بشم
کاش خدا صبر و تحمل مو بیشتر کنه طفلی بچه ها دندون در میارن ازیت هستن

این دست شما نیست ، نگهداری ازدوقلو خیلی سخته، من دائم تحت فشارم ولی بزرگتربشن شرایط بهترمیشه، باهم بازی میکنن شمام میتونین به کاراتون برسین، وقتی من شرایطمو مقایسه میکنم با قبل ازدوسال و نیمی واقعا خیلی بد بود تحت فشاربودم ، شمام انتظارنداشته باشین بتونین هم مامان کاملی باشین هم به اوضاع خونه رسیدگی کنین، عذاب وجدان نداره

والا ما تو یکیش موندیم🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

منکه وقتی فک میکنم قراره بزرگ بشه همراهم باشه همه سختیا برام شیرین میشه

خداصبرت بده عزیزم واقعا خیلی سخته ما یدونه داریم سخته خیلی چه برسه به تو دوتا داری

واقعا حق داری دو تا هم سن هم خدا قوت بهت
از من همین فسقل بچه ای اینقدر اذیت میکنه

خوده خوده منی

حق داری

منم تو همین شرایطم اونقدر فشار روم بود شوهرم صب میرف شب میومد یبار خیلی دیر کرده بود پسرم همش نق میزد زنگ زدم حرصمو بهش ریختم الانم ده روزه خونه مامانمم قهریم
ولی حال روحیم عوض شده اصلا نمیخام برگردم تاوقتی نیاد منت کشی نمیرم