همه به من می گفتن وای خدا بدادت برسه شیر به شیر بودن خیلی سخته
اونقدر منو ترسوندن دو ماه نمی تونستم از خونه مامانم تکون بخورم برگردم خونه خودم
اخر سر گفتم برم یه هفته خودمو محک بزنم

نمیگم سخت نیست
هست به هرحال نیازهای دو تا بچه رو باید بتونی فراهم کنی
اما یه چیزیش خیلی برام جالب هست که واقعا یه مادر چقدر می تونه راحت بدون کمک بقیه بچه هاشو اونطوری که میخواد نگه داده
فکر نمی کردم از پسش بربیام
اینجا می نویسم اگر دیدید کسی مثل من بچه هاش شیر به شیر هست
بهش نگید نمی تونی
سخته
بچه بزرگتو ول نکنی
کوچیکه رو بغل کن همش
این چه ظلمی بود در حق بچه بزرگه کردی
همه این حرفا بدرد نخورن
یا درک کنید که طرف خودش آگاه هست به وضعیتش بالاخره راهشو پیدا می کنه بچه هاشو جمع و جور کنه
یا اگر درک این مطلب سخته براتون واقعا نیازی نیست با حرفای نسنجیده اون طرف رو بترسونید
اره سخت هست نخوابیدن برای نوزاد و کولیک و واکسنو ... هست ولی میگذره

بنظر من خدا به هر کی دوتا شیر ب شیر میده قطعا توانش هم میده انشالله که راحت بزرگ شن سالم سلامت باشن کوچولوهای

عزیزم مادر خیلی قابلیت وظرفیت های بالایی داره خودتو دست کم نگیر
چقدره فاصله هاشون

من الان دو ماه هست حاملم
اصلا کل برنامه ریزی های من به هم ریخته
هر کی هم میرسه حرف هایی که نوشتی رو میزنه و همه هم می گن آخه بیچاره و یه جوری پسرم نگاه می کنن انگار می خوان ببرنش زندان
با اینکه مدام خدا رو شکر می کنم اما پس ذهنم گاهی به اینکه سقط کنم فکر می کنم
هر چند با یاد آوری صدای قلبش و حرکتی که داشت توی سونو گرافی به خودم تسکین می دم اما باز گاهی به خودم می گم ای کاشک نمی شد

الهی به خوشی بگذره و خدا کمکت کنه
خیرشونو ببینی