سلام مامانا
اومدم دلانارو تدریجی از شیر بگیرم انقدر بی قراری کرد مجبور شدم یهو گرفتم از شنبه هفته قبل درگیرشم
سه چهار روز فقط شبا بهش نمیدادم بعد تو روز میدادمش
شب انقد گریه میکرد خب براش عجیب بود چرا مامان روز میده شب نمیده
دیگه کلا گرفتم ازش الان امروز که شنبس تقریبا چهار روزه که کامل گرفتم خودم یکم بهترم دلآناهم داره کنار میاد کم کم
و اینم بگم هییییچ روشی رو دختر من جواب نداد جز تلخک زدن
قبلش بهش میگفتم مامان تو بزرگ شدی دیگه می‌می نخور اصلا تعریفی از حرفم نداشت بچس منطق سرش نمیشه که
چسبم زدم چنان گریه کرد که دیگه نزدم اصلا
ولی تلخک که زدم اومد یکم مزه کرد بعد گفت بده گفتم آره مامان خراب شده تلخ شده بگذریم که اولش گفت بریم بشوریمش😂 یعنی انقد بچه‌های الان باهوشن 😍
دیگه گفتم نمیشه بشوریش مامان کلا تلخ شده دیگه از بعد اون هی ازم می‌می میخواست میگفتم باشه تا میومد بخوره خودش میگفت وَی خراب شده تلخ شده
شباهم گریه میکنه ولی دیگه داره کنار میاد که خراب شده و ترکش کرده و برا دلآنا تلخک بهترین روش ترک شیر بود🥲
ولی خب خیلی لاغر و ضعیف شده
دکتر دارو داده برا کمبود ویتامیناش تامین شه ولی دلآنا اشتها غذاشم کم شده
میگم اشکال نداره بهش اشتها آور بدم ؟
میترسم بدم بیشتر گریه کنه شبا آخه چیزی نمیخوره

۶ پاسخ

سلام گلم تاپیکام نگاه کن عروسکارو ۲۰۰ ۳۰۰ زیر قزمت دارم میدم تخفیف زدم فردا ارسال دارم 🎀🥰❤️

منم راه شما رفتم اخرش با تلخک جواب گرفتم

من دخترم به شدت وابسته شیربود روزی صدبارشیرمیخورد کلا جرات نمیکردم بشینم سینه تودهنش بودشب تاصب شیرمیخوردتوماشین مسیر ده دیقه ای کلا سینه من تودهنش بود شنبه اون هفته ظهرچسب زدم اومد گفت جوجووتمام دیگه اصلا حتی یکبارم طرف سینه نیومد اصلا بهانه نگرفت اصلا گریه نکرد حتی شب راحت خوابیدفقط دوسه باربیدارشدگفت موز همین همه تعجب کردن که انقدوابسته شیربودچطوری نخوردوهیچی نگفت

یهویی که بدتره و بیقراری بیشتره.خداروشکر من دوره رو تهیه کردم و تدریجی‌گرفتم.بخوای میتونم بگم چطور

عزیزم یک دفعه بخوای بگیری باید کلا تدی اونحوری بدتر بچه بیقرار میشه
باید اولین وعده بیداری رو ندی دیگه و دیگه هم تدی نه شب نه روز
باربدم با تدریجی همکاری نمیکرد مخصوصا که شیر شب میخورد با صبر زرد گرفتمش سه روز سخت بود کلا

ببین برا اشتها اگه دکتر بری بهتره ولی دگتر پسرم بهش برا قد و وزنش کیدیکر و لیپی زینک داد بهش تقریبا جواب گرفتم گوش شیطون کر😅 و خداروشکر🤲 البته ولی بچم الان سرماخورده نمیدونم چقدر قراره کم کنه دوباره خدای نکرده ولی اشتها باید بگم به شدت عاشق نون شده نون خیلی برا چاقی و وزن گرفتن خوبه خواخر امتحان کن ببیین اگه جلوش نون بزاری خودش میحوره یا نه اینجوری معده اش بزرگ تر میشه راقب میشه بیشتر غذا بخوره

سوال های مرتبط

مامان بچه جون ✨ مامان بچه جون ✨ ۲ سالگی
می‌خوام تجربه از شیر گرفتن دخترکمو بگم‌. رونیای من خیلی خیلی خیلی وابسته سینه م بود. اصلا نگم براتون. و فقط با سینه میخوابید. ضمن اینکه من مامانمم شهرستانه و پیشم نیست. از چند هفته قبل با همسر شروع کردیم براش توضیح دادن، ک نی نی ها وقتی دو ساله میشن دیگه ممه مامانشون تلخ و خراب میشه. (ب دلیل شدت وابستگی اصلا نمیشد تدریجی بگیرم). دیگه جمعه قبل از اذان ظهر دوتا سینه رو دادم. وضو گرفتم. سوره یاسین خوندم همه آیات رو فوت کردم ب انار و وقتی بیدار شد دادم خورد. سوره بروج هم خواندم برای آسان از شیر گرفتن. بعد اذان شیر ندادم و بردمش خونه مادرشوهر و بیرون و سرشو گرم کردم. وقتی ممه خواست تلخک زدم و گفتم تلخ شده گذاشت دهنش و بدش اومد و گریه کرد. آخرشب ک اومدیم خونه تا صبح خیلی گریه کرد و درخواست کرد اما هربار تلخک زدم. شب سختی بود اما با بغل کردن و صبوری خوابوندمش و گذروندم. شکرخدا دیگه کم کم قبول کرده و با ماساژ و نوازش میخوابونمش‌. البته خودمم سینه م درد داره و بیحالم ک رفتم دکتر قرص داد. انشاالله همه مراحل زندگی تون آسون و روال باشه
مامان محمد مامان محمد ۲ سالگی
تجربه شیرگرفتن از شیر مادر
5آبان تصمیم گرفتم محمدو از شیر بگیرم صبح از خواب بلند شد خواست شیر بخوره گفتم شیر اوف شده (البته فقط یک سینه رو) دستمال کاغذی وچسب زدم گفتم اوخ شده دیگه ونازکن هربار که خواست بخوره گفتم ببین اوخ شده دیگه نخورد تا کلایادش رفت چون یک ماه مونده بود دوسالش بشه عجله نداشتم 10آذر ظهر شیر دادم خوابوندم بعد دستمال کاغذی وچسب زدم به اینیکی سینم، بلند شدنی خواست شیر بخوره گفتم اوخ شده، یکم گریه کرد دیگه خوابش پرید بعدتا شب باهاش بازی کردم یا اصلا ننشستم زمین شیر یادش بیافته، شب گذاشتم رو پاهام یه لالایی اروم باز کردم باز توش گریه کرد و منم همش سوره بروج رو میخوندم براش خوبه برا گرفتن از شیر، نصف شبی که شیر میخواست اون لالایی رو باز میکردم باصدای کم، میزاشتم رو پاهام، روز دوم موقع خوابیدنش گذاشتم روپاهام ولی نصفه بلند شدنی لالایی رو میزاشتم پیشش خوابکی میخوابید، الان دیگه لالایی رو باز میکنم خودش میفهمه وقت خوابشه زود میاد
آنقدر سخت می گرفتم ولی خیلی خوب گرفته شد زیاد گریه نکرد،
البته سوره بروج رو نوشتیم بستم به بلوزش،