۲ پاسخ

من از ۱۲ظهر تا ۱٠شب درد کشیدم بعد دیگه طاقت نیاوردم دراز کشیدم زور زدم یهو اومد

ادامه رو بزار

سوال های مرتبط

مامان خوشگل خانوم مامان خوشگل خانوم ۶ ماهگی
پارت 2
از اینورم ماما همراهم قرار بود از چهار سانت بیاد روی سرم اما چون شیفتش بود بنده خدا همش میومد ازم خبر می‌گرفت و چند باری هم معاینه کرد و گفت دهانه رحمت خیلی سفته و اصلا نرم و شل نشدی دیگه همش شروع کردن به گذاشتن شیاف و قرص های نرم کننده دهانه رحم تا ساعت 12شب بازم اون نتیجه دلخواه رو نداد من فقط 3سانت شدم وقتی سه سانت بودم اون سوند رو ازم کشیدن ک اندازه توپ کوچولو شده بود. دیگه ماما همراهم اومد پیشم و دوباره معاینه کرد و گفت اینجوری نمیشه و باید بندازمت رو دور خلاصه دوز آمپول قرص هارو بیشتر کرد و انقباض های منم هعی بیشتر شد بی نهایت دردم می‌گرفت موقع انقباض طوری فشار روم بود که گفتم الانه که من دیگه زایمان کنم خیلی درد داشتم و فکر میکردم الان 7یا8سانتی شدم حداقل.ماما همراهم دوباره معاینه کرد و گفت هنوز 4سانتی دیگه دردهای بدی داشتم و استرس بدی هم گرفته بودم که چرا اینهمه طول کشیده و اینهمه من درد دارم اما دهانه رحمم باز نمیشه
مامان جوجه🥰 مامان جوجه🥰 روزهای ابتدایی تولد
پارت دو
تا شب همش درد ها بیشتر میشد آخر شب یه قرص بهم داد گذاشتم زیر زبونم یه ساعت آروم شدم باز دردام شروع شدن بدتر از قبل ساعت پنج صبح یه تیکه خون ازم اومد حالت لخته که میگفتن شوک زایمانه دهانه رحم هنوز شده بود یه سانت و نیم یه عالمه آناناس خوردم برای باز شدن دهانه رحم حتی بچه هم اومده بود پایین ولی دهانه باز نمیشد دیگ ساعت هفت صبح یه ماما اومد گفت باهام همکاری کن من کیسه ابت رو پاره کنم شبش اون ماماهای دیگ هر کار کردن نتونستن پاره کنن شده بودم دو سانت دیگ اول بهم آمپول فشار توی سرم زدن بعد یه ساعت اومد با یه سوزن کیسه آب رو پاره کرد همه جا پر از آب و کمی خون شده بود کمی شکمم خالی شد همون موقع رفت پایین دیگ باز معاینه تحریکی کرد بزور شدم سه سانت دیگ از درد شدید و بیخوابی اینا زدم زیر گریه که بهم ایپدورال بزنن میگفتن باید برسی چهار سانت تا ایپدورال بزنیم از بس درد داشتم دکترم دلش سوخت بهم زد با همون سه سانت بعد یه خانمه اونجا بود دهانه رحمش هشت سانت بود خیلی راحت اصلا انگار نه انگار بعدش نه سانت شد ایپدورال زد بعد ایپدورالی که بهم زدن گفت یه ساعت استراحت کن موقع زایمان بتونی زور بزنی
مامان امیرعلی مامان امیرعلی ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت چهارم
و من دردام ب شدت زیاد بود جوری ک جیغ میزدم از درد. من ماما همراه گرفته بودم و شرایط ماما همراه اینه ک تا پنج سانت نشی نمیاد بالا سرت. خلاصه پرستارا وقتی دیدن ک من هیچ پیشرفتی نمیکنم برام سرم فشار زدن ومن شدت دردم بیشتر و بیشتر میشد و امپول فشار هم تاثیری روی پیشرفتم نداشت و من تا نزدیکای ظهر دهانه رحمم چهارسانت باز شد با وجود امپول فشار. مجبور شدن زنگ بزنن ماما همراهم بیاد ک خودش کمک کنه دهانه رحمم باز شع وقتی مامااومد معاینم کرد و کلی امیدواری بهم داد نگران نباش کمک میکنم زودتر دهانه رحمت بازشع. مامانا توصیه ای ک بهتون میکنم اینه ک اک قصد طبیعی دارین حتمن ماما بگیرین چه همراه چه خصوصی فرقی ندارع ولی حتمن بگیرین توی اون شرایط خیلی خوبه کسی باشه کنارت ک دلسوزانه همراهیت کنه و حرفای دلگرم کننده بهت بزنه و من مامام ب خوبی کارشو تواین زمینه برام انجام داد و حرفاش باعث دلگرمیم میشد... خلاصه ماما با کلی ورزش و اینا کمکم کرد تا دو ساعتی از دردام و بهتربتونم تحمل کنم اما خب من دقیقت دردام وحشتناک تر میشد و این دردی ک من میکشیدم برای درد دهانه رحم ده سانت بود ولی من دهانه رحمم پنج سانت باز شده بود.و این کلی ماما و پرستارارو متعجب میکرد و هی تند تند منو معاینه میکردن و امپول فشارمو شدت تزریقشو بیشتر و بیشتر میکردن ک من زودتر پیشرفت داشته باشم و تا ساعت دو ظهر دهانه رحمم رسید به نه سانت... و مجبورشدن بخاطر شدت دردی ک داشتم توی همون نه سانت پروسه زایمانو شروع کنن