سلام دوستان بچم همش میخواد خونه مادرشوهرم پیش اون باشه ازاون ورم بهونه منو میاره یعنی آرامش وآسایش ازم گرفته شده پیشم نیست همش غصه میخورم فکرشو میکنم امروز رفتم خانه پدرخدابیامرزم سربزنم دلم گرفت که هیچ کی رو ندارم همین‌بچمم منو ول میکنه ومیره،اونجامیمونه خواب وخوراکش میریزه بهم،به خداخسته شدم میرم خونه مادرشوهرم خیلی رسمی وغیرمستقیم مارو میخوابیرون کنه،پیش خودم میگم زنیکه خودتوسبک نکن نرو امازنگ میزنه بهانمو میگیره خودمم دلم تنگ میشه،پیش خودم هست به موقع میخوابه به موقع میخوره وبه موقع بازی میکنه؛الآن داره بهونه میاره گشنمِ
منم فعلا فقط نان پنیرخانه ای دارم بهونه میاره نمیخوره؛منم تا یه حدی میتونم نازش کنم ولوسش کنم میگم ولش کن بزار گرسنه بخوابه

من نمی‌فهمم یکی میگه بچه ام گریه می‌کنه میخواد فلان جا بمونه یعنی چی خوب گریه کنه قانون هر خونه ای باید رعایت بشه حتی با گریه دفعه اول گریه می‌کنه بار دوم گریه کنه دفعه سوم می‌فهمه نباید بمونه

مادربزرگامهربونن ودوستیشون تاحدودی دوستی خاله خرسه هست هرروز نبرپیشش

نمیدونم شاید از رفتار خانواده ی شوهرت راضی نیستی اینجوری میگی ولی من از خدامه پسرم ۱ ساعت بمونه پیش بزرگ تر ها چون خیلی با ارامش و مهربونی بهش همه چیز یاد میدن قانون خودشون رو هم دارن ولی چ کنم پسرم چسبیده به من ول نمیکنه

از منم گريه ميكرد كه نريم اما بهش گفتم مامان شب كه ميشه هركي بايد بره خونه خودش بخوابه بعد گفتم اسباب بازيهات همه گريه ميكنن ميگن آريا نيست بايد بري پيششون بعد تا يكي بهش ميگه بمون ميگه نه اسبمم داره گريه ميكنه
بعد به بقيه بگو كه بهش نگن بمونه

خوب نذاربمونه دوبارگریه کنه میدونه که نمیتونه بمونه قانون بذاربگومامان هرجاش بچه همونجاس

خب نزار بره از بچگي اكه براش قانون گزاشتي كه مثلا شبا بياد پيش خودت ميتوني از پسش بربياي وكرنه بزرك تر بشه اصلا ديكه نميتوي كنترلش كني

پس عمدا اینکارارو میکنه ب نظر من شوهرت شوهر منم دوست داره پسرم مدام پاین باشه ولی من از روز اول اجازه ندادم

یعنی چی مگع میشه اجازه نده توام‌مادری منم بالا خونه مادرشوهرم میشینم از اول یه شبم نراشتم بخوابه بدون خودم خون بباره اجازه نمیدم گاهی بره میگم باید اجازه بگیری باید میگم‌بیا بالا وقت شامه نهاره وقت خوابه بیایی نیایی اجازه نمیدم دیگ بری اکثر موقع ها باهم‌میریم میایم همین