امشب خونه بابام‌شام‌بودیم‌یعنی این بچه از دماغم دراوردبس نق نق نق نق حالم بهم زد دیگهمامانم بردتش بیرون باز اومدن‌خونه عر عر شام‌نخورد اصن ی وضعی بود بیچارمون‌کرد چقدر با بچه جایی رفتن‌سخته مزخرفه یک سالی هس دیگه هیچی از مهمونی رفتن خوش بهم‌نمیگذررره کی بشه بزرگ‌تر شن کمی این همه‌حجم خستگی بدو بدو رومون کم شه

منم همینطورم. بی توجه کار خودش رو می کنه. شیطون شده. چقدر از خانواده دور بودن سخته. بدون کمک

خیلی وحشتناکه و هرروز بدتر میشه من توی خونه هم دیوونم کرده روحم خیلی خستست

حال الان منه بخدا از بس میچسبه پام با داداشش همش درحال یا زدن همن یا دعوا یا جیغ وداد بخدا من دیگ رد دادم الان یه دیوانه ی تیمارستانیم

😂😁دیگ همینه
کوجیکتر بودن بهتر بود الان تایم افتضاحیه
بزرگتر بشن دوسالشون بشه باز اوکی میشن