نه فقط جیغ شو میشنیدم
منم باباش از اول تا اخر بود خودمم بودم شیرش میدادم که زیاد دردش نیاد بچم ولی حالم بد شد اومدم بیرون
نه من داخل نبودم دم در با شوهرم بودیم نزاشتن داخل مارو زنداییم داخل بود مامانم هم طاقت نداشت بمونه دکتر زنداییم رو میشناسه بچشو زیاد میبره پیش اون شیرخشک میخوره همش مریضه حساسیت میبره دکتر
من همراهش بودم خیلی بد بود همراه پسرم گریه میکردم ،ازبس گریه کردم تمام بدنم میلرزید دوزانو نشستم کف زمین،توصیه میکنم به هیچ وجه مامانا نرید همراه پسرتون من مجبور بودم چون کسی نبود بگیرتش شوهرمم نبود
اره من خودم بودم
۴۰ روزگی نه پدرشوهرم تو بود من طاقت نداشتم
من شوهرم از اول تا آخر موند نگهش داشت
منم بیرون موندم دکتراش میو مدن برام چطوری ازش مراقبت کنم توضیح میدادن
اصلا نترس جای خوب و مطمئن ببر
هفت دقیقه طول کشید تا بیاد بیرون منم در این حین بیرون منتظر بودم و گریه میکردم همراه اون 😓
نه اجازه ندادن پشت در اتاق وایسادم
نه منو دکتر دید رنگم پریده نزاشت تو وایستم
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.