❌من اومدم با تجربه زایمان سزارین❌


اول ۳۹ هفته تاریخ برام زد دکترم صبح ساعت ۶ روز شنبه تاریخ برام زدن
شب قبلش همه خاله و دختر خاله هام اومدن خونه مامانم که مثلا من استرس فردا نداشته باشم ولی واقعا من اونشب تو اون شلوغی هم همه فکرم به زایمانم بود یه حالی بودم خلاصه که استرس طبیعیه و بلاخره میگذره
فردا ساعت ۶ بستری شدم دختر خالم (دکتر بیهوشیم بود ) اومد پرونده منو گرفت و بردم پشت در اتاق عمل و فرم پر کردیم و با همسرم نشستیم خلاصه من رفتم اتاق عمل دیدم اصلا هم استرسی نبود جو همه باهام میگفتن می‌خندیدن تا اینکه آمپول بیحسی که اینقدر بزرگش میکنن زدن برام به جان خودم اصلا اصلا متوجه نشدم تا اینکه دختر خالم گفت سریع بخواب تا بیحس نشدی تازه فهمیدم آمپول و زده باورم نمیشد اینقدر بدون درد باشه پس الکی بزرگش میکنن نترسین .....به نظرم اون سرم که یک روز پشت دست میزنن دردش خیلی بیشتر بود😬😅
خلاصه من سریع تر از چیزی که فکر کنین بیحس شدم چون هیچ مواد مخدری استفاده نکرده بودم طول عمرم 😁 کل عمل من بیست دقیقه هم نشد که یهو صدا دخترم پیچید و گذاشتنش کنار صورتم وای چه حسی بود هم شادی بود هم گریه ....بعدم آوردنم ریکاوری که دکتر اومد بالا سرم گفت خوتریزیش زیاد ....دختر خالم دست و پاشو گم کرده بود هی شکمم و ماساژ میدادن پدرم در آوردن برام قرص زیر زبونی گذاشتن و دوتا شیاف گفتن تا خونریزی کم نشده از ریکاوری خارجش نکنین ...مامانم و همسرمم اجازه دادن البته پارتی داشتم😁 اومدن ریکاوری دیدن من که دیدم همسرم ترسیده و هی بغضشو میخوره نگو دکتر بهش گفته بود شاید مجبور بشیم خانمتو برگردونم مجدد اتاق عمل ....ولی من ریلکس بودم و گیج ....که خداروشکر مشکل خونریزی حل شد و بردنم بخش

۶ پاسخ

اسم نینیت چیه

عزیزم چرا قرص زیر زبونی گذاشتن برات؟؟

اولشو خوب اومدی اروممون کردی اخرش فیلم ترسناک شد

خداروشکر بخیر گذشته قدم نورسیدتم مبارک عزیزم ❤

خداروشکر به سلامتی 🌸

مثل من وای منم خونریزی کردم خیلی شدید بود تند تند ماساژ رحمی میدادن صدا پاشیدن خون و می‌شنیدم 🤦🏻‍♀️

سوال های مرتبط

مامان آیسا💖✨ مامان آیسا💖✨ ۳ ماهگی
تجربه زایمان #2✨
دیگه دکتر رسید از اتاق عمل زنگ زدن سریع بیارینش ،، منو با ویلچر بردن اتاق عمل تو تریاژ برام سوند وصل کرده بودن که اونم درد داشت،، دیگه رفتم رو تخت نشستم بهم گفت خم شو برا آمپول ،، ببینید اصلاااا بخدا درد نداشت دردش مثل همون آمپول معمولیه شما هیچی نمیفهمین ،، آمپول ک زد من دراز کشیدم بعد چند ثانیه پاهام سر و سنگین شد که نمیشد تکونشون بدی،، دکتر با دستیار عمل شروع کردن بعد ۵ دقیقه صدا دخترم پیچید تو اتاق ساعت ۱ و نیم به دنیا امد،، هم دکتر هم پرسنل اتاق عمل میگفتن دخترت خیلی واسه تاریخ ۴.۴.۴ عجله داشته نتونست ازش بگذره 😂😂
دیگه چون خونریزی داشتم یکم پروسه بخیه اینا طول کشید ،، حالت تهوع ام داشتم ،، فشارمم یهو بالا پایین میشد هی حالم بد میشد بهم انواع سرم و آمپول میزدن ..تا اینکه تموم شد و رفتیم ریکاوری.. ماساژ رحمی تو اتاق عمل انجام شد .. تو ریکاوری ام دوبار فشار دادن ک من متوجه نشدم بعد یه ساعت تقریبا ساعت ۳ شب رفتیم بخش،، اینم بگم من پمپ دردم داشتم..بخایی حساب کنی تا ساعتا ۱ ظهر من هنوز بی حس بودم دردی متوجه نمیشدم
بعد اونم با پمپ درد و شیاف واقعا قابل تحمل بود ،، موقع راه رفتنم نمیگم خیلییی راحت بود
ولی خب اونقدر سخت نبود که نشه تحملش کرد..
مامان پندار مامان پندار ۶ ماهگی
پارت دوم تجربه زایمانم 🌼😍
خلاصه بدون برنامه ریزی و اینکه اصلا از بیمارستان خبری داشته باشم رفتیم بیمارستان سعدیی اصفهان 😍 فوق العادههه بودن پرستار ها بیمارستان همه چی عالییی حتی شیاف هم خود پرستار میزاشت برامون
تا رسیدم دیگه دکتر رو دیدم گفتم به دادم برس فرشته نجاتم😍
خلاصه سریع بلافاصله معاینه شدم گفت ۳ فینگری گفتم‌ میرم سزارین و خلاصه سریع لباس گان پوشیدم رفتیم اتاق عمل
من چون ناهار خورده بودم اسپاینال شدم که راضی نبودم و آلان سر درد های افتضاحی دارم با اینکه چایی و نسکافه هم خوردم
خلاصه تا رفتم اتاق عمل حدود نیم ساعت بعد پسرمو گزاشتن بغلم😍😍
تو اسپاینال درد نداری بی‌حسی اما کاملا متوجه همه چی میشی .
بعدش که رفتم ریکاوری درد نداشتم و هرچی بی‌حسی میرفت یکم دردا متوجه میشدم اما مسکن زدن برام و قابل تحمل بود
رفتیم بخش هر به ۶ ساعت دوتا دوتا شیاف دادن و ی دونه سرم که درد ها کنترل شد و عالی بود . سون ام بعد عمل برام گزاشتن و اصلا درد متوجه نشدم فقط ادرار اول میسوخت ‌یکمی
مامان رادوین مامان رادوین ۵ ماهگی
سلام مامانا
من اومدم با تجربه زایمانم‌☺️
من ۱۱ ام بدون هیچ دردی بستری شدم،چون طبق سونو حرکات بچم کم شده بود،به دکترم هم گفتم و گفتش که باید بستری شم تا قرص بزارن و این کارا
خلاصه من صبح پنجشنبه ساعت ۱۱٫۳۰ بستری شدم
اومدن و برام سرم اینا وصل کردن،قرص زیر زبونی دوبار گذاشتن
همزمان ان اس تی هم مرتب می‌گرفتن
همه تعجب کرده بودن که چرا دردم نمیگیره،یه دارو هم تو سرم زدن که تزریق میشد بهم اما تاثیری نداشت
خلاصه اومدن کیسه ابم پاره کردن که من یکم تازه انقباض حس میکردم
دیگه یه دفعه دکترم گفت که اتاق عمل کنین و سزارین میکنم
منی که تو عمرم اولین بار بود سِرم میزدن،یهویی رفتم اتاق عمل🥲
دیگه سزارین شدم و از عملمم تا اینجا خیلی راضی ام
تو بیمارستان پمپ درد داشتم و خونه از شیاف استفاده میکنم
سوند و آمپول کمر واقعا اصلا درد نداشت
شکمم تو بی حسی کامل تو ریکاوری دوبار فشار دادن
خلاصه اینکه پسر کوچولوی ما ۱۱ اردیبهشت دقیقا ساعت ۸ شب بدنیا اومد🥹با وزن ۳٫۴۰۰
این روزها و لحظات قشنگ رو برای تموم کسایی که چشم انتظارن،ارزومندم
انشالله که به زودی زود خدا دامنشون رو سبز کنه💚
مامان نی نی مامان نی نی ۱ ماهگی
تجربه سزارین
ساعت پنج صبح رفتیم بیمارستان بستری شدم ۳۸ هفته ودو روز
رفتم زایشگاه اومدن سرم وصل کردن بعدش هم سوند
خودمو شل گرفتم که اذیت نشم یکم سوزش داشتم که تا یه رب اوکی شد
تقریبا ساعتای هشت اومدن بردنم سمت اتاق عمل
من خیلی دوست داشتم بیحس بشم که لذت ببرم از هر لحظه وبدنیا اودن پسرمو ببینم خودمم به دکتر بیهوشی گفتم بیحس میخوام
چند دقیقه بعدش دکتر بیهوشی امپول رو زد ب کمرم که دردش قابل تحمل بود بعدش گفت بخواب
خوابیدم دکترم اومد بالاسرم با قیچی یه نیشگون از شکمم گرفت که گفتم حس پارم هنوز
چقد دقیقه بعد دوباره دکتر گفت انگشتاتو تکون بده منم پامو میاوردم بالا اصلا بیحس نشد
هر چقدر صبر کردن بیحس نمیشد منم هی میگفتم منو بیهوش نکنین ها😆
دکتر بیهوشی ماسک اورد که دوباره گفتم بیهوشم نکنی گفت نه اکسژنه
که بعد اون دیگه هیچی نفهمیدم بیدار که شدم فقط درد داشتم
ده دقیقه درد شدید داشتم که سریع برام مسکن زدن وعالی بود تمام دردم رفت بعدم بچمو اوردن که کلا هیچ دردی حس نمیکردم
دوسه بار تو ریکاوری شکممو فشار دادن دردم میومد ولی در حد یک دقیقه
کلا سزارین عالی بود درد شدید من تو ریکاوری بود که اونم ده دقیقه بود مسکن زدن اروم شدم
شیاف هم فقط یبار تو بخش برام زدن بعدش خودم میگفتم لازم ندارم
من فکر میکنم خود آدم باید دهنشو اماده کنه بدون استرس فقط لذت ببره
مامان ایلیا مامان ایلیا ۱ ماهگی
تجربه سزارین اول: من بیمارستان بوعلی همدان عمل شدم و حدود یکسال تحت نظر دکتر عظیمی بودم که خودشم عملم کرد هزینه بیمارستان حدود ۴۲ ۴۳ تومنی شد و ۶ تومنم دکتر به عنوان دستمزد گرفت. من صبح ساعت ۶ رفتم بیمارستان که یخورده زود و خود پرسنل هم نیومده بودن ولی از شش ونیم چنتا دیگه مامان هم برای عمل اومدن که من چون زودتر از همه رفته بودم نوبتمم برای عمل زودتر شد. اول رفتم بخش زایمان اونجا مدارک و تحویل دادم و سرم برام وصل کردن و سوند.هیچی از وصل کردن سوند نفهمیدم و اصلا درد نداشت ولی بعدش حس خوبی نداشت و احساس میکردم ادرارم میریزه که دوبار پرستار اومد چک کرد و تاکید کرد هیچ مشکلی نداره و فقط بخاطره شستشو فکر میکنم سوند شله . من از اتاق عمل هیچ ترسی نداشتم و ساعت نه رفتم اتاق عمل اونجا با دکترم صحبت کردم ولی از لحظه ای که آمپول بی حسی و بهم زدن و پرده رو کشیدن جلو چشمم استرس تمام وجودمو گرفت و به دکترم میگفتم من میترسم اونام همش باهام صحبت کردن و گفتن نفس عمیق بکش که بهترشدم همون پنج دقیقه اول کوچولو به دنیا اومد و بهم نشونش دادن که همه استرسم رفت ولی چون رو سینم احساس سنگینی میکردم و از استرس خیلی صحبت کردم و سرمو تکون داده بودم تهوع گرفتم و تو اتاق عمل مقدار کمی بالا اوردم که به اون وحشتناکی که فکر میکردم نبود و تو اتاق عمل همه چیز برای هراتفاقی مهیا بود بعد نیم ساعت بخیه زدن تموم شد و انتقالم دادن ریکاوری اونجا بچه رو اوردن بهش شیر دادم البته من بی حس بودم و همه کارارو پرستار کرد بهم گفتن تا یازده تو ریکاوری میمونم ولی فقط یه ربع موندم و انتقالم دادن اتاقی که بهم داده بودن ، عصر باوجودپمپ درد احساس درد کردم ک برام شیاف گذاشتن و بهتر شدم
مامان فسقلی مامان فسقلی ۳ ماهگی
تجربه زایمان من پارت اخر
و بله یهو گفتن رحم شل شد و خونریزی سه تا امپول پشت سرهم از شونم زدن و سه تا قرص زیر زبانی که با اون تهوع بهم دادن پسرم رو سینم بود گفتم بردارید برداشتن
کلی شکمم قفسه سینمو فشار میدادن و من جیغ میزدم تا جایی که میدونم عمل نیم ساعت نمیشه عمل من دو ساعت شد و دکترم رفت من از رو دیوار میدیدم یه اقا داره ادامه میده عملو و اینکه خیلی بد عذاب میکشیدم حالم خوب نبود دکترم که میخاست بره گفت پمپ درد براش یادتون نره الان وصل کنید و همونجا اتاق عمل پمپ درد رو برام زدن عمل تموم شد و منو جا به جا کردن و بردن ریکاوری من از شروع عمل خیلی شدید حس سرما داشتم بعد عملم در حد یخ زدن بودم و جیغ میزدم پتو میخام تا رسیدم ریکاوری دوتا پتو کشیدن و دوتا بخاری روم که گرم بشم و یه امپول زدن برام حس کردم خیلی خوابم میاد یه خانم کنارم بود گفت درد داری گفتم خیلی و چون عملم طول کشیده بود من تو ریکاوری بی حسیم رفته بود و دردام شرو شده بود اون گفت من هیچ حسی ندارم نه درد نه چیز دیگ بچشم رو سینش شیر میداد به من گفتن توام میخای بیاریم گفتم نه من خوب نیستم خودشون همونجا نگه داشتن جیگرمنو و من خابیدم و یه ساعت بعد دادن بخش و دردام کم شده بود و حالم خوب بود با پمپ و مسکن و شیافی که پشت سر هم میزاشتن خیلی اوکی بودم عصر اومدن گفتن میتونم مایعات رو شرو کنم که تلف میشدم از تشنگی پشت سرم هم نسکافه و اب خوردم پاشدم راه رفتم راه رفتنم خیلی راحت بود با کمک همسر راحت پاشدم اصلا درد زیادی نکشیدم کلا درد سزارین در حد یه پریودی گذشت برام خداروشکر از انتخابم راضیم و صدبار برگردم عقب سزارین میشم🤌🏻🙂
مامان آرتمیس🩷🫀 مامان آرتمیس🩷🫀 ۴ ماهگی
مامان پری ماه مامان پری ماه ۴ ماهگی
بعد بردنم داخل و گفتم من بیهوشی نمیخوام ، اسپاینال کنید ، دیگه سوزن که زدن توی کمرم یه مقدار درد داشت اما قابل تحمل بود و بهم گفتن سریع دراز بکش ، بعدش دکتر خودم اومد و کلی باهام گفت و خندید و سر به سرم گذاشت که استرس نداشته باشم ، ماماهای اتاق عمل هم خیلی خوب بودن و مدام باهام شوخی میکردن که جو واسم سبک باشه ، لحظه ای که تیغ رو کشید روی شکمم اصلا چیزی نفهمیدم فقط میترسیدم به دکترم گفتم اگر حس کردم چی گفت حس نمیکنی نگران نباش ، چند دقیقه گذشت و یه دفعه دیدم دکترم داره میگه وای قربونت برم چه دختر پر مویی چتری زده واسمون ، و چند لحظه بعد صدای گریه دخترم اومد ، انقدر گریه کردم و دعا کردم در اون لحظه که خدا میدونه ، آوردنش گذاشتنش روی صورتم باهاش حرف زدم اروم اروم شد ، بعدم نیم ساعت بخیه زدن زمان برد و ساعت ۱ بردنم ریکاوری ، اونجا یه ماما اومد بالای سرم و یک ساعت سینه من رو با دست گرفته بود که بچه بتونه شیر بخوره ، باهام حرف میزد که دخترت خیلی خوشگله و کل اتاق عمل میان میبینمش حالا
مامان جانان و ژوان مامان جانان و ژوان ۲ ماهگی
بعدم رفتم بخش و گان پوشیدم و با همسرم و مادرا خداحافظی کردم رفتم اتاق عمل
ساعت حدود هشت و ربع بود که رفتم داخل اتاق عمل خانم دکتر مهربونم هم بودن کلی خوش و بش کردن بعدم پروسه بی حسی انجام شد و ساعت هشت و پنجاه و پنج دقیقه دخترم به دنیا اومد که همسرم رو پیج کردن اومد بالا ناف رو برید و نی نی رو دید بعدم خون بند ناف رو گرفت و برد داد به نماینده رویان
بعد منو بردن ریکاوری تا اینجا همه چی تو بی درد ترین حالت ممکنه بود ولی تو ریکاوری که بی حسی رفت و ماساژ رحم دادن رفتم اون دنیا و اومدم از درد🥲🥲 بعد رفتیم بخش من اتاق خصوصی میخواستم که پر بود ولی از شانسم اتاقم دو تخته بود که اون شب کسی بستری نشد .
از،ساعت حدود ده تا سه دو سه بار باز اومدن ماساژ رحم که من هربار وفات پیدا میکردم😂 ساعت سه ساعت ملاقات بود که جانان اومد دیدن خواهرش😍 تو اون تایم یه خانمی اومد گفت من پزشک فیزیوتراپیم و در حد ۴_۵ دقیقه چهارتا ورزش گفت انجام بده تو دوران شیردهی و رفت بعد باز یکی دیگه اومد گفت من روانشناسم و پنج دقیقه در مورد افسردگی بعد از زایمان و برخورد با بچه اول و ... حرف زد رفت و در اخر هم متخصص داخلی همون دم در اومد گفت ازمایشا خوب بوده و رفت