۹ پاسخ

خیلی سخته خیلی درکت میکنم🥲بعد یک ماهگی عادت میکنی ب بچه دیگه حاضر نیستی کسی غیر از خودت مراقبت کنه ازش

برو هر عصر خونه مامانت
دو ساعت بمون برگرد

وایی اره منم دقیقا اینجوری بودم با اینکه خونه مامانم نزدیکه و هر روز روزی یه بار میاد خبرمو میگیره اما خب سرکار میره همیشه نمیتونه بمونه چند روز اول فقط کارم گریه شده بود همش گریه میکردم افسرده شده بودم اما الان یکم بهتر شدم چند روز اول برات خیلیییی سخته فک میکنی دیگه نمیتونی واقعنم آدم کم میاره خب اما بعدش هی عادت میکنی🥲

الان بار و بندیل جمع کن برو خونه مامانت 😍😍 من چند روز خونه خودم میخوابم چند روز خونه مامانم بعد گه رفتم خونه خودم هر روز میرم خونه مامانم چون میترسم افسردگی بگیرم

الهی عزیزم دیگ قسمت ماهمین بوده سخته زیاد ولی باهاش کنار اومدم وقتی بیمارستان میرم حال بدی میگیرم بقیه رو میبینم خودم میبینم حتی موقع بالاسری بدتر میشم ولی خدارو شکر باز بچه هام سالم باشن شوهرم میگذره خواست خدابوده

آره حق داری اولش واقعا سخته،ولی چاره چیه،به خودت بقبولون که تنهایی هم میتونی از پس کارات بر بیای

خدارو شکر کن وجودش داری من چی ک دوبار زایمان میکنم غریبانه نه خواهری نه مادری نه پدری فقط شوهرم منتظرم همین گلم قدر پدرمادربدونین نعمتی هستن ک پیدانمیشن

منکه از اول هیچکی نیس پیشم البته مادر شوهرم هست حالا نمیدونم چقد کمک کنه

آره واقعا

سوال های مرتبط

مامان پنبه مامان پنبه ۱ ماهگی
تنها چیزی از بارداری که دلتنگش میشم تکونای نی نیم بود که واقعا حس عجیبی بود.
اما بچه داری سخته. خیلی سخت. یه کار طاقت فرسا که با تولد بچه شروع میشه و تو واردش میشی، بدون هیچ آموزش و پیش زمینه ای. دیگه تا ابد داخلشی و راه فراری نداری.
اطرافیان انتظار دارن تو با وجود یه فرشته سالم و زیبا خوشحالترین باشی. اما تو داری میبینی دنیایی که داشتی با تمام سرگرمیاش تموم شد. دیگه یه موجود کوچیک همیشه بهت وابسته ست. همه چیز مبناش میشه همون کوچولوی فسقلی.
تو موندی با یه بدن مجروح و زشت، با کلی درد که نمیدونی تا کی باهاته، با کلی سوال، سردرگمی و ترس...
اینارو هیچ کس بهت نمیگه. فقط میگن چرا بچه نمیارین، انقدر میگن که تسلیم میشی و یکی میاری. اما میگی دیگه تموم شد، شد اولی و آخری. امان از اون وقتی که بازم گول بخوری.
میخوام بگم بچه داری شیرین نیست. درسته خود بچه شیرینی هایی هم داره اما نیازهاش واقعا ترسناکه. بچه داری ترسناکه! درکنارش یه کمی شاید شیرین!
و من الان خوشحالم که 33 سال آزاد و رها زندگی کردم یه بدن خوب داشتم، و به قول معروف دورامو زدم. بچه دار شدنو پیشنهاد نمیکنم. بیشتر بهش فکر کنید، و بیشتر از زندگیتون لذت ببرید. درنهایت که دوراتونو زدین و خسته شدین بیارین. کفران نعمت هم نمیکنم. خداروشکر اما بیش از توانم سخته!
مامان یاسین👶🏻🩵🧸 مامان یاسین👶🏻🩵🧸 هفته سی‌ونهم بارداری
این روزهای آخر توام شده با امید و استرس🥹 امید به اینکه قرار قشنگ ترین نعمتی که خدا تو زندگی بهم داده رو ببینم و استرس بابت اینکه هیچ پیش زمینه ای از شرایط بعدش ندارم😮‍💨 اینکه قراره شرایط سخت باشه و با گذشته متفاوت خب طبیعیه بالاخره یه مسئولیتی بهت داده میشه که خیلی سنگینه اما اصلا دلم نمی خواد نسبت به سختیش ناشکر باشم🥺
من بعد از چند سال چشم انتظاری دارم صاحب اولاد میشم اون زمانا هر بار که نزدیک عادتم میشد و میدیدم این ماه هم خبری نیست انقدر گریه می کردم که خدایا من چرا لیاقت ندارم مادر بشم، بیکار هم ننشسته بودم بیشتر دکترا رو رفته بودم هزار راه رو امتحان کرده بودم حتی تو این مسیر درگیر اشتباهات پزشکی هم میشدم و کلی تو این مسیر عقب میافتادم و نهایت تیر آخر زمانی تو قلبم خورد که برادرم که یکسال هم نبود ازدواج کرده بود فهمیدم داره بچه دار میشه🥲 نه اینکه از بچه دار شدن اونا ناراحت باشم نه اصلاااا بابت اینکه چرا تو اون موقعیت قرار گرفتم زجر می کشیدم🥹 برام سوال بود چطور میشه خدا خواسته یه نفر رو سریع میده اما خواسته قلبی تو رو هنوز نداده🙂 چقدر خوبه که میگذره و روزهای سخت ازشون فقط یه خاطره میمونه🙃 من با دلشکسته بعد از دوبار آی وی اف تو بهترین زمان ممکن جواب آزمایشم مثبت شد🥹 خدا بهم نشون داد که هرچیزی به وقتش اتفاق میافته فقط صبر داشته باش و بهم اعتماد کن… اگر یه روزی اومدم و غر زدم بهم یادآوری کنید خدا چقدر بهم لطف کرده و معجزشو بهم نشون داده
از صمیم قلبم برای همه ی چشم انتظارا دعا میکنم که زود زود زود صاحب بچه بشن و این حس خوب رو تجربه کنن🩵🥰