سخت هست اما ن اونقد ترسناک ک جلوه اش دادی
اونقد شیرینه ک یعد چن سال مجدد همه این دردا از ذهنت فرار میکنه و چیزی جز عشق تو ذهنت نمیمونه و ممکنه دوباره بچه دار شیچون کلا فقط قسمت خوبشویادت مونده و سختاش فراموشت شده
اینکه ی موجود تو رو خدای خودش بدونه
خودشو جزوی از تو بدونه تا مدتها
و تو تنها کسی هستی ک رافع ز
نیازاشه جذابه
شب و نیمه وقت ک تو بغلت اروم شهدنیا مال توعهک تونستی ارومش کنی
چند سال بعد دلت برا سختی های الانشم تنگ میشه شک نکن ...
تجربه نکردم اما میفهمم و درک میکنم کامل
روزای اول هیچ حسی به بچم نداشتم همش همسرمو نگاه میکردم و فاصله ای که بینمون افتاده رو میدیدم گریه میکردم و پسرمو باعث و بانی این فاصله میدیدم.دلم برای روزای دونفره مون به شدت تنگ میشد بازم گریه میکردم.من واقعا خواب دوس دارم منوهم بیخوابی اذیت میکنه.و قبول دارم مادربودن چقددر سخته.حرفای اطرافیان اینکارو سخت تر هم میکنه.امیدوارم به زودی ازین حال دربیایم و با شغل جدیدمون کناربیایم.
حرفاتون عین حقیقته دقیقا همینطوره مادر بودن مسئولیت خیلی زیادی داره هرچی بزرگتر بشن دردرسرهاش بیشتره من دوسال تمامه یک شب نتونستم درست بخوابم بچه من جز بچه های که متاسفانه هرکار کردم خوابش درست بشو نیست من شاید کل شبانه روز سه یا چهار ساعت بخوابم اونم پراکنده گاهی آدم کم میاره خسته میشه ولی حتی خود مادر مریض باشه خسته باشه باید سرپا بشه بخاطر بچش انشاالله بتونیم مادرهای خوبی باشیم برای بچه هامون خدا توانو انرژیمون زیاد کنه
سخته عزیزم واقعا سخته تا آخر عمرمون هم مسئولیت داریم و سخته
الان درد زایمان هم داری گلم بعداً ها احوالاتت یه ذره بهتر میشه
کمک نداری عزیزم؟
برای من از ۲۵ روزگی ب بعد اوضاع بهتر شد. تا روز شما همچین احساسی داشتم.
تازه خیلی هم استرس داره که یه وقت بلایی سرش نیاد اینش منو بیشتر از همه اذیت میکنه من اگه دلبسته بشم بدجور داغون میشم
حرف دل منه دقیقن 💔من الان دارم افسردگی میگیرم، همش دلم میخاد برگردم ب عقب، ازین مسئولیت سنگین میترسم، نمیدونم خودمو و زندگیمو جمع و جور کنم💔
عزیزم خانم دکتر چقدر ازت گرفت برای عمل سزارین
نگوووو😢🥲
اره خیلی سخته موافق باهات
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.