۱۳ پاسخ

خدا رحمتش کنه 🖤
شما مادر نداری
ولی من دارم هیچ کاری برام نکرد
۳ بار سقط کردم کاری نکرد
بارداری سختی داشتم استراحت مطلق همه خونه مامانا بودن من تک تنها
زایمان کردم همینطور
بچم زردی گرفت ۱ هفته موندم بیمارستان همینطور
بعد اونم دیگ نیومد..
هعی
تا الان ک ۲ماه زایمان کردم یه استراحت نداشتم یه کمکی نداشتم

عزیزم خدا رحمتش کنه من درک میکنم من مثل شما.

عزیزم ناراحت نباش
من مادر داشتم همه این مراحل رو تنها بودم

خدارحمتشون کنه عزیزم
منم مجرد بودم مامانم فوت کرد خواهرم برام مادری کرد تنهام نذاشت
منم چهارشنبه میرم ختنه

الهی عزیزم 🥺انشالله همیشه سالم و سلامت کنار خانواده ت باشی،و همیشه قوی بمونی❤️❤️

ماهم مادرمون هزارسال باشه ولی تو مشکلات کنارم نبوده مادرشوهرم همیشه همرام هست

عزیزم خیلی سخته🥲 حق داری ناراحت باشی اما تو چقد قوی هستی که تونستی از پس اینا بربیای 🫠❤️ امیدوارم یروز بتونم به اندازه تو قوی باشم

عزیزم خیلی سخته،منم شهر غریبم تنها کسیو ندارم

قشنگ درکت میکنم عزیزم 😔😔
من عین خودت دارم تنهایی درد میکشم بدون مادر بدون پشتیبان🥺🥺🥺🥺

میشه با دل شکستت مامان منو دعا کنی 😔مادر من شیمی درمانی میشه وقتی رفتم واکسن پسرمو بزنم چون ترسیدم برا مادرم ضرر داشته باشه نزاشتم بیاد همسرمم سرکار بود خودم بردم بچه رو یه روز قبلشم تنها بردم دکتر همه یکی کنارشون بود فقط من تنها بودم دقیقا مث شما بغضم گرفته بود... از اول بارداریم فهمیدیم مادرم مریض هروقت رفت دارو با وجود بارداریم رفتم ده روز موندم خونش غذا و آبمیوه و سرم اینا رو انجام دادم ولی امروز فهمیدم به همه دارو ها مقاوم شده خیلی حالم بده خیلی لطفا براش دعا کن من خواهرم ندارم مامانم همه کسمه

عزیزم 🥺ایشالا که همیشه سالم باشی 🙏

هممون همین هسیم عزیزم .مادرم ما هس و زنده ولی سنش بالا رفته دیگه نمیتونه کمک حال باشه_منم با ی بچه بیقرار کلی خاطره بد مونده ولی همه ی اینا باعث شده که زندگیو جدی تر بگیرم

عزیزم 🥺

سوال های مرتبط

مامان دیارا 💕 مامان دیارا 💕 ۶ ماهگی
#تجربه_زایمان_من
🔺قسمت اول
وارد هفته ۳۴ که شدم مثل همه خانوم های باردار کمر درد داشتم و زیر شکمم درد می‌گرفت و حسابی هم سنگین شدم
که یهو شب با درد عجیبی از خواب پریدم
درد پهلو چپ
اولش حس کردم سرما خورده پهلوم با یه شال پشمی بستم و سعی کردم بخوابم
صبح شد و همینجوری که بیدار شدم و رفتم تو آشپزخونه ، بازم پهلوم گرفت
دردش بدنمو بی جون میکرد و نمیزاشت هیچ غذایی بخورم
افتاده بودم روی مبل و ناله میکردم 😭
همسرم زنگ زد به مادر شوهرم که رضوان داره درد می‌کشه
مارشوهرمم که اومد گفت‌ ممکنه درد زایمان باشه بریم دکتر
از اونجایی که بعدازظهر پنجشنبه بود نه دکتر خودم نه دکترای دیگه بودن و مجبور شدم برم بیمارستان تامین اجتماعی
اونجا هم آزمایش گرفتن ازم و nst گرفتن و گفتن نه درد زایمان نیست
و هیچ کاری نمی‌تونیم کنیم و فقط یه سرم ساده نوشتن
.
وسطای سرم بود که باز درد اومد برام میپیچیدم به خودم و با خواهش و گریه گفتم سرم رو دربیارن
دوباره رفتم پیش دکتر بخش گفتم تورو خدا یه مسکن بهم بدید
گفت ممنوعه تو بارداری 😭
گفت اگر دردت بیشتر شد برو بیمارستان فاطمیه
چون بچت نارس هست و می‌ره تو دستگاه ماهم دستگاه نداریم 💔
.
از اونجایی که تجربه خوبی از بیمارستان فاطمیه نداشتم
گفتم برم خونه نهایتا تا شنبه تحمل میکنم بعد میرم پیش دکتر خودم
و من ساعتی نتونستم بخوابم و غذا بخورم
و درد همه وجودمو گرفته بود
انگار اسیر شده بودم تو چیزی که نمی‌دونستم چیه و چطور درمونش کنم 🥲💔
..
همینجوری که می‌گذشت همسرم گفت من سنگ کلیه داشتم قبلاً این دردی که میکشی احتمالا از کلیه باشه
ترسیده بودم ، شنیده بودم خیلی دردناکه پروسه سنگ کلیه و از اونجایی که خواهرم و پدرمم این دردو کشیدن بیشتر مطمن شدم
....
مامان پاشا🧸 مامان پاشا🧸 ۳ ماهگی
برای مامانای سزارینی
صرفا چیزی که میگم تجربه شخصی خودمه و بستگی به بدن ، بیمارستان و دکتر هم داره
من خودم عاشق زایمان طبیعی بودم و تا هفته ۳۸ قصدم طبیعی بود، تمام ورزش هارو انجام دادم و آماده طبیعی بودم که لحظه آخر همسرم اجازه نداد .
وحشت عجیبی از سزارین و درد بعدش داشتم نمیدونم چرا
اما کلا همه وحشتام صرفا الکی بود چون درد سوزن اسپاینال ، سوند و ماساژ رحمی رو اصلا نفهمیدم بعد بی حسی هم پمپ درد داشتم ، همون شب با کمک پرستار همراه شروع کردم راه رفتن و سعی کردم کمرم رو صاف نگه دارم و از فرداش که مرخص شدم کاملا سرپا بودم و کلا ۲روز بعد زایمان درد کمی مثل درد پریود داشتم همین و بس🤗
پیشنهادم اینه که بدون استرس برید برای عمل ، موقع اسپاینال و یوند کاملا بدنتون رو شل کنید ، از پرستارها خواهش کنید تا بی حس هستین ماساژ رحمی رو داخل اتاق عمل و ریکاوری انجام بدن ،
بعد عمل تا میتونید راه برید و کمرتون رو صاف نگه دارین
ایشالله که زایمان خوبی داشته باشین همه چه طبیعی چه سزارین❤
مامان پناه🍒🪽🩷 مامان پناه🍒🪽🩷 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی✨️🩷
▪︎|پارت سه|▪︎
مامای زایشگاه معاینه کردو با پرستارا رفت ماما همراه دیگه موقعی اومده بود ک من باید زور میزدم بچه بیاد
پاهامو به داخل فشار میدادک من راحت زور بزنم
چنتا زور خوب زدم
بعد مامای زایشگاه اومد و دیگه بقیه زور زدنم اون بود دیگه گف یه زور دیگه بزن سرشو دارم میبینم تا زور زدم بعدش با یه چیزی برش زدن واژنمو یکم درد داشت😮‍💨با دوتا زور دیگه پناه قشنگم دنیا اومد گذاشتنش رو شکمم یهو هیچ دردی نداشتم انقد راحت شدمممم
از ذوق گریه میکردم همشون داشتن نگاه میکردن بهم اوناهم گریشون گرفته بود 🫂🥹🩷
بعدشم که بخیه زد اونا یکم درد داشت بی حسی هم زد اما درد داشت تحمل نداشتم دیگه منکه ساعت ۷ و نیم زایمان کردم تا ۸ همه تو اتاق بودن و بخیه میزد دکتر بعدشم رفتو تا ساعت ۱۰ تو همون اتاق نگه‌ام داشتن بعدش دیگه روز بعد ساعت ۱۱ مرخص شدم دخترمم خداروشکر مشکلی نداشت اینم تجربه من ،منکه خیلی میترسیدم فقط ۴ ساعت زایمانم طول کشید انشالله برای همه همین قدر راحت باشه
دیگه همین دیگه 🙂
مامان آنا مامان آنا ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی، قسمت سوم
من بیمارستان صارم تهران زایمان کردم. کل زایمانم ۴ ساعت نشد و خیلی خوش‌زا محسوب می‌شدم. دکتر دکتر کرم‌نیا بود و از لحظه‌ای که اومد تا بعد تولد بچه کنارم بود و کلی بهم دلگرمی داد. بخیه‌هامم خودش زد و کارش حرف نداره. از اول بارداری هم من رو تشویق و حمایت کرد و واقعاً براش مهمه که کسی که می‌خواد طبیعی زایمان کنه. ماماها و محیط زایشگاه خیلی آروم بود و همه چیز داشت. همسرم از اول کنارم بود و حضورش خیلی تأثیر داشت. من همش نگران بودم که بعد اون همه درد کشیدن نتونم و سزارین بشم که خدا رو شکر اتفاق نیفتاد.
من باز هم برگردم عقب انتخابم زایمان طبیعیه. حالم از کسانی که سزارین شدند خیلی بهتره و احساس می‌کنم خیلی سلامت‌ترم.
برای تحمل اون درد خیلی آمادگی روحی و ذهنی لازمه و من خوشحالم که از پسش براومدم. موقع زایمان به خودم می‌گفتم این همه زن در طول تاریخ تونستن و تو هم می‌تونی و سعی کردم به بدنم اعتماد کنم. امیدوارم همه زایمان راحت و خوبی رو تجربه کنند.
مامان روژان و رویا مامان روژان و رویا ۵ ماهگی
تجربه زایمانم براتون بگم تا جایی میتونید ورزش کنید پیاده روی و شیاف گل مغربی و قرض گل مغربی شربت خاک شیر گلاب فراموش نشه واقعا زایمان راحتی داشتم سر شب فقط پایین شکم انقباض بدون درد داشتم اصلا درد احساس نمی‌کردم فقط انقباض شام خوردم خونه مرتب کردم هنوزم انقباض داشتم فکر کردم از خستگی زیاده ولی همینجور ادامه داشت بدون کوچیک ترین نشونه زایمان شروع کردم مرتب کردن خونه گفتم اگه زایمان کنم خونه مرتب باشه ساعت های ۱۱همسرم گفت بریم بیمارستان گفتم آخه درد ندارم برو بخوام اگه دردم گرفت بیدارت میکنم آخه سر دختر اولم شب ساعت یک ارو آروم درد داشتم فردا ساعت ۳عصر زایمان کردم بخیال موقع دخترم بودم کارام تموم شد و هنوز درد نداشتم ساعت های یک فقط یه زره درد از پریودی کمتر احساس کردم ساعت های ۲مثل پریود شد وکمرم هم درد میکردم شروع کردم ورزش پیاده روی میخواستم دوش بگیرم گفتم برم بیمارستان ببینم چند سانت شدم که خداروشکر نرفتم دوش بگیرم درد هام زیاد شده بود احساس فشار میکردم که همسرم بیدار کردم ساک لوازم و خرما واسه خودم برداشتم درد هام دیگه خیلی شدیدتر شده بود که توی ماشین درد هام بیشتر شده بود ۴:۳۵رسیدم بیمارستان و تالباس عوض کردم و رفتم توی بخش ماینه کرد گفت ۸سانتی هنوزم راه میرفتم بغل تختم احساس فشار داشتم نمی‌تونستم نفس بکشم ولی با تکنیک تنفس درد هام بهترشد تا مامااومد کیسه آب پاره کرده کرد و سریع منوبرد برای زایمان ساعت ۵:۱۰دقیقه زایمان کردم نی نی گذاشت بغلم خداروشکر هم نی نی هم خودم حالمون خوب بود با اسرار خودم بخیه هم زدن تمام 😍خیلی خیلی زایمان راحتی بودحتی خودم باورم نمیشد زایمان کردم انشاءالله قسمت همه مامانا یه زایمان راحت