۱۵ پاسخ

بعضی وقتا یهو اونجوری ک میخای نمیشه وتواصلا انتظار وتوقعشو ازآدمای اطرافت نداشتی ودلگیرمیشی ک چرا توشرایط سخت باید این اتفاقا بی توجهیا باشه... ولی خب ی جورایی محکمت میکنه سردوسخت میشی... منم این دوران رو گذروندم ک باعث شد بی توقع بشم. ولی خب چندتا تارموی سفیدلابلای موهام تاوانش بود.

منم تنها بودم روزای اول میشستم واسه خودم گریه میکردم🫠 بارداریم هم سخت و تنهایی گذشت، ولی دیگه عادت کردم و از پسش براومدم. بپذیری واست راحتتر میگذره.

همین که میتونی ازپسش بر بیای افرین بهت من از وقتی بچم دنیا اومده یک هفته تنها بودم اونم پشت سر هم نبوده دیشب تا صبح گریه کردم بچم پدرمو درآورد در طول شبانه روز دو ساعت می‌خوابم اما دیگه واقعا روم نمیشه به مامانم بگم چون کم‌خونی دارم نمیتونم زیاد بچرخونمش کمر درد هم نمیزاره مامانم نبود نمی‌تونستم

منم بعد زایمانم کسی ازم مراقبت نکرد خودم تلاش کردم تا حالم خوب بشه درسته دلم شکست ولی برام اصلا مهم نبود

مگه خونه مادرت نرفتی؟

منم یبار سقط سزارین شدم تنها اومدم خونه کسی به دادم نرسید ، ازدواج اولم همشون کافر بودن خیر ندیده ها

منم بارداری اولم مامانم نذاشت یه آب خودم برای خودم بریزم همه چی بالا سرم بود بچمم دنیا اومد فقط شیرش دادم بقیه کارهاش مامانم درکی از سختی بچه داری نداشتم ولی توی ۷ ماهگی پسرم تصادف کرد فوت شد تازه فهمیدم...
الآنم از اول بارداری کسی کمکم نکرد جز شوهرم تک و‌توک که اونم سر کار نمیشه انتظار داشت ازش سر زایمانمم موندم چکار کنم بعده عمل فامیلای خودم همه از من دورن
اطرافیان خیلیا گفتن میایم ولی من راحت نیستم باید خودم از پسش بر بیام

منم مثل شما هستم البته من شکم اولمه
مادر فوت شده شوهرمم با خواهرهام خوب نیست سزارین شدم ۱روز اومدم خونه بچه ام زردی گرفت بستری شد ۳شب بیمارستان سرپا بودم تک وتنها مادرشوهرمم بود ولی خوب توان کمک نداره

😄 منم خیلی چیزا رو میگفتم غیر ممکنه ولی دوستان ب هرچی و هرکی و هر اتفاقی غیر ممکن بگید خدا یجوری میچرخونه که براتون رقم میخوره و میبینید شرایط آدمو وادار ب هر کاری میکنه

منم تو شرایط تو بودم اوایل خیلی دلشکسته شدم از دست بقیه.
اما الان میگم نمیشه توقع داشت
زمونه طوری شده همه مشغول زندگی خودشون شدن.
همه ی جوری درگیرشدن.
اتفاقا بهتر منت کسیم بالاسرم نیس.

امیدت به خدا باشه، خدا مطمئن باش توانشو به یک زن میده

خدا همیشه به زن قدرت میده
مردا خیلی ضعیفن
واسه همین این چیزا رو واسه زنا گذاشته
مادر من سر داداشم من بچه بودم مادر نداشت پدرشم زن گرفته بود ولش کرده بود
درد طبیعی رو میکشه و میبرنش سزارین و هی بیهوش میشده بدترین دردارو میکشه ولی وقتی میاد خونه مجبور میشه سرپا باشه کاراشو بکنه چاره ای نداره یه زن

عزیزم تنهای خیلی بده مخصوصا هم خودت تواون حال باشی ازطرفیم بچه داری ک ندونی چشه

مادرشوهرت هم نیومد کمکت

میگذره اینا هم

سوال های مرتبط

مامان دلسا🩷و آرسام🩵 مامان دلسا🩷و آرسام🩵 ۷ ماهگی
تجربه سزارین در بیمارستان گلستان تهران ( بیمارستان نداجا نیروی دریایی ارتش)
پارت ۱
سلام مامانا شبتون بخیر اومدم از تجربه زایمان ام بگم سعی میکنم همه چی و دقیق بگم چون قبل زایمان خودم خیلی دنبال اطلاعات درباره بیمارستان گلستان بودم و هیچ جا کسی تجربه اشو نگفته بود ولی خوب بیمارستان خلوتی هم هست اول درباره هزینه سزارین بگم که من اردیبهشت ۱۴۰۴ با بیمه تامین اجتماعی ۱۷ تومن به بیمارستان دادم و ۱۵ به دکترم
من زایمان اولم طبیعی بود سر دومی بعد عید دودل بودم برای طبیعی یا سزارین طبیعی و دردشو کشیده بودم میدونستم چقدر سخته و باید تا چه حد درد بکشم اما چون سزارین نمی‌دونستم چجوریه کلی دودل بودم آخرش همسرم گفت بیا برو سزارین همه میگن راحت تر و نمیخواد دوباره اون درود بکشی اصلا اولیش و هم باید می‌رفتی سز با حرف همسرم مطمئن شدم برای سز خیلی دنبال دکتری گشتم که سزارین اختیاری بنویسه من پسرم تا قبل عید یعنی ۳۳ هفته بریچ بود بعد عید هفته ۳۵ سفالیک شد کلا از اینکه دلیل سزارین داشته باشم تا امید شدم چون چشم هام لیزیک بود سر زایمان اولم یکم ضعیف شد ولی هرچی چشم پزشکی رفتم بهم نامه ندادن بنده خدا دکتر خودم می‌گفت به خاطر سخت گیری به پزشک ها نامه نمی‌دن وگرنه چند نفر تو دنیا بودند که لیزیک و لازک کرده بودند و سر زایمان طبیعی اجباری نابینا شدند خلاصه خیلی گشتم و گشتم آخر از اینترنت بیمارستان گلستان و پیدا کردم که نسبت به بقیه بیمارستان ها هزینه اش کمتر بود دنبال دکتر خوب تو این بیمارستان بودم که پیچ دکتری که رفتم پیشش و پیدا کردم
مامان آیه ✨♡ مامان آیه ✨♡ ۷ ماهگی
من هنوزم هر روز از خودم میپرسم چرا نرفتم سزارین؟
اینکه هنوز سوزش دارم و زخم شده مهم نیستا
همش به این فکر میکنم اگه سزارین بودم چه زایمان رویایی داشتم و سر بچم بدون زخم بود
یا لاقل قسمت خصوصیم برا شوهرم مونده بود :)
هنوز تک تک صحنه ها جلو چشمه که تو اتاق زایمان یه جوری با اونجا رفتار میکردن که انگار قرار نیس کسی دیگه بره سراغش فقط میخواستن باز شه
من خیلی روحیم دخترونس مامانا
ولی بعد زایمان احساس زن بودن و پیر بودن میکنم،
چرا من عین این زنای سفت و هیکلی رفتم طبیعی؟
من خیلی بدنم ظریف بود
الان دیگه اینطور نیست تو آینه که قسمت خصوصیمو میبینم از خودم بدم میاد
اینارو به کی میتونم بگم؟به هیشکی..
نمیدونم این تصویر آرمانی و رویایی زایمان طبیعی از کِی توذهنم شکل گرفت ولی خیلی پوچ بود همش
اینارو دارم با بغض تایپ میکنم
بچم الان سالم کنارم خوابیده زخم سرشم داره کم کم خوب میشه؛ نمیخوام ناشکری کنم ولی دست خودم نیس هرروز این سوال تو ذهنمه که من چرا نرفتم سزارین؟
مامان گوجه سبز مامان گوجه سبز روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانا میخام از تجربه زایمان طبیعیم بگم شاید بدردتون بخوره
اول این که برای زایمان طبیعی به بدنتون نگاه کنید باید خیلی بدن قوی و آماده ایی داشته باشین
من روز زایمانم ساعت ۷ صبح بیدار شدم خیلی ترشح های زرد داشتم همراه کمر درد تا ساعت ۱۲ ظهر ترشحات خیلی زیاد شد و غیر قابل کنترل بود و همچنان تنها دردم کمر درد بود رفتم مطب پیش دکترم گفت کیسه آبت پاره شده و چهار سانت دهانه رحمت بازه فوری برو بیمارستان و بستری شو منم الان میرم بیمارستان ساعت ۵ رفتم بیمارستان هفت سانت شدم و دردام قابل تحمل بود تو بیمارستان کلی ورزش انجام دادم پوزیشن های مختلف وقتی نه سانت شدم همه چی آماده کردن برا زایمان برام گاز انتونوکس وصل کردن با این که شنیده بودم خیلی کمک میکنه برای زایمان ولی هیچ تاثییری نداشت برا من امپول ایپیدورال خوب بود وقتی بخیه زدن اصن هیچی حس نکردم ولی با این همه چیز میزا خیلی خیلی زایمان ترسناکی بود ولی تنها خوبی زایمان طبیعی این که بعد عمل سرپایی ولی بازم به کسی پیشنهاد طبیعی نمیکنم چون خودم خیلی اذیت شدم 🥲💔