سوال های مرتبط

مامان آقا کوروش🫀 مامان آقا کوروش🫀 ۵ ماهگی
مامان توت فرنگی🍓🍒 مامان توت فرنگی🍓🍒 ۶ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۳#
بعد معاینه و سونو بهم لباس دادن و گفتن برو بالا برا زایمان
حالا من که آمادگی نداشتم ولی واقعا خسته شده بودم و دلم میخواست زودی زایمان کنم قیافم اینجوری بود😭😐🤔😳😍
ساعت ۲ بود رفتم بالا بخش زایشگاه اونجا رگ گیری کردن ‌و انژوکت زدن که البته ما گفته نماند که ۳ بارش با ناموفق بود و😭🥲 رگ دستمو پاره میکردم دانشجو های ......😤🤬
بعدش کم کم سرم زدن و بازم معاینه کردن که بعضیاشون عین وحشیا بودن و واقعاااا هم درد داشت 💔
دیگه شروع کردن به زدن آمپول فشار که ۳ تا زدن با یکدونه قرص زیر زبونی و آمپول برای دهانه رحم نرم شده🙋
دیگه کن کم دردا داشت شروع میشد و نوار قلب به شکمم وصل کردن و انقباض ها داشت شروع میشد 😵‍💫😊
من همشون رو با نفس عمیق رد میکردم چون واقعا فوق العاده برام عمل می‌کرد 🫂🥰
ساعت ۶ و نیم اومدن معاینه که بعد گفتن سر بچه تو لگن نیس و ورزش کن تا بیاد منم با وجود درد حرکت قر دادن رو رفتم 💪نزدیک یکساعت ورزش کردم و نچتاکید داشتن که موقع درد و انقباض حتما انجام بدم که بهتر عمل می‌کنه 🥴
حرکت سجده رو رفتم ک بنظر من موقع انقباض سخت بود برام ومیگفتن تو اتاق راه برو و ایستاده باش تا بیاد ب لگن
مامان حسین🥹💙 مامان حسین🥹💙 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من
پارت اول
بلاخره گفتم بیام تجربم و بزارم
من بخاطر آب دور بچه که کم بود و خارش اینا داشتم دکترم گفت ۲۵بخواب ولی هنوز رحمت آماده نیست روز اول آماده سازی رحم اینا میکنیم و قرص میدم و اینا شاید فرداش زایمان کردی
دیگه منم ۸صب ۲۵ام بهم یکم قرص دادن که بزارم زیر زبونم بعدم هی میومدن معاینه میکردن همون ۱فینگر بودم فرقی نمی‌کرد همشونم میگفتن خوب نیست و اینا
تا ۱۲ظهر که یکم‌ دیگه بهم قرص دادن و بعدش من کم کم دردام شروع شد دکترم می‌گفت اینا درداییه که باید تواین یکی دوهفته خرده درد میکشیدی هموناس بعدم همینجوری بود دیگه کم کم تا سر شب اینا تازه شدم ۲فینگر و خیلی کند پیش می‌رفت منم هی می‌دیدم کسی می‌ره جیغ داد می‌کنه زایمان می‌کنه میاد بیرون دیگه ترسیده بودم یخورده بعدم دیگه همینجوری بود میخواستن آمپول فشار بزنن دیگه خودشون گفتن بزار با همینا دردات شروع بشه چون آمپول فشار دردش بدتره منم دیگه یکم راه میرفتم و اینا همش موقع دردام نفس می‌کشیدم و رو نفسام تمرکز میکردم دیگه شد تا آخر شب شدم ۳فینگر و دیگه دردام بیشتر شد تا صبح فقط راه رفتم دیگه دیدم دردام خیلی بده صداشون زدم گفتن۴فینگر😕
مامان آلو و آلوچه🧸💙 مامان آلو و آلوچه🧸💙 ۴ ماهگی
مامان امیرعباس مامان امیرعباس ۱ ماهگی
ادامه تجربه سزارین

#تجربه سزارین :

من ۳۸ هفته و ۳ روز متوجه شدم حرکات بچم کم شده
رفتم بیمارستان و ان اس تی گرفتن و گفتن انقباض ندارم و ضربان قلب بچه نرماله
با دکترم مشورت کردن گفتن برو سونوگرافی وزن بعد بیا که دکتر نظر بدن ( وزن بچه تو سونو ۳۰ هفته و ۳۶ هفته یه مقدار بالا بود )
رفتم سونو بیمارستان جاهای دیگه وقت نداشتن بیمارستان وزن بچه 4/150 تخمین زدن ولی دستگاهش+-600 گرم بود خطاش زیاد بود دکترم اعتماد نکرد و گفت شنبه برم مطبش دوباره برام سونو بنویسه جای دیگه برم
دو روز بعد دوباره یه جا دیگه سونو دادم ولی دکتره وزن بچه نزد و فقط سونو بیوفیزیکال انجام داد جوابشو بردم بیمارستان دکترم شاکی شد و گفت من برا وزن فرستادم چرا وزن نزده و... (نمیدونم منشی دکترم ثبت نکرده بود یا دکترسونو اشتباه کرد)
دکترم دوباره همون سونو بیمارستان منو فرستاد اما یه دکتر دیگه بود اونم بعد کلی بررسی وزنشو 4/100 تخمین زد
دکترم گفت خطای دستگاه زیاده نمیشه اعتماد کرد و فوری سزارین کنم بستریشو با قرص و آمپول فشار زایمان کن اگه نشد بعد سزارین کنیم
منو ساعت 2 ظهر بدون هیچ درد و انقباض یا باز شدنه دهانه رحم ، بستری کردن و بهم قرص های زیر زبونی میدادن تا دردم شروع بشه دائم ازم ان اس تی میگرفتن که یه انقباض داشته باشم و فوری بهم آمپول فشار بزنن (میگفتن تا انقباض یا درد نباشه نمیشه آمپول فشار زد)
(من برا بچه اولم آمپول فشار زدم و خیلی خوب بود ۷ زدن ۹ بچم دنیا اومد ولی برا اون از ۳ درد داشتم)
مامان جوجه🥰 مامان جوجه🥰 روزهای ابتدایی تولد
مامان جوجه🥰 مامان جوجه🥰 روزهای ابتدایی تولد
پارت دو
تا شب همش درد ها بیشتر میشد آخر شب یه قرص بهم داد گذاشتم زیر زبونم یه ساعت آروم شدم باز دردام شروع شدن بدتر از قبل ساعت پنج صبح یه تیکه خون ازم اومد حالت لخته که میگفتن شوک زایمانه دهانه رحم هنوز شده بود یه سانت و نیم یه عالمه آناناس خوردم برای باز شدن دهانه رحم حتی بچه هم اومده بود پایین ولی دهانه باز نمیشد دیگ ساعت هفت صبح یه ماما اومد گفت باهام همکاری کن من کیسه ابت رو پاره کنم شبش اون ماماهای دیگ هر کار کردن نتونستن پاره کنن شده بودم دو سانت دیگ اول بهم آمپول فشار توی سرم زدن بعد یه ساعت اومد با یه سوزن کیسه آب رو پاره کرد همه جا پر از آب و کمی خون شده بود کمی شکمم خالی شد همون موقع رفت پایین دیگ باز معاینه تحریکی کرد بزور شدم سه سانت دیگ از درد شدید و بیخوابی اینا زدم زیر گریه که بهم ایپدورال بزنن میگفتن باید برسی چهار سانت تا ایپدورال بزنیم از بس درد داشتم دکترم دلش سوخت بهم زد با همون سه سانت بعد یه خانمه اونجا بود دهانه رحمش هشت سانت بود خیلی راحت اصلا انگار نه انگار بعدش نه سانت شد ایپدورال زد بعد ایپدورالی که بهم زدن گفت یه ساعت استراحت کن موقع زایمان بتونی زور بزنی