سوال های مرتبط

مامان آقا کوروش🫀 مامان آقا کوروش🫀 ۳ ماهگی
مامان توت فرنگی🍓🍒 مامان توت فرنگی🍓🍒 ۴ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۳#
بعد معاینه و سونو بهم لباس دادن و گفتن برو بالا برا زایمان
حالا من که آمادگی نداشتم ولی واقعا خسته شده بودم و دلم میخواست زودی زایمان کنم قیافم اینجوری بود😭😐🤔😳😍
ساعت ۲ بود رفتم بالا بخش زایشگاه اونجا رگ گیری کردن ‌و انژوکت زدن که البته ما گفته نماند که ۳ بارش با ناموفق بود و😭🥲 رگ دستمو پاره میکردم دانشجو های ......😤🤬
بعدش کم کم سرم زدن و بازم معاینه کردن که بعضیاشون عین وحشیا بودن و واقعاااا هم درد داشت 💔
دیگه شروع کردن به زدن آمپول فشار که ۳ تا زدن با یکدونه قرص زیر زبونی و آمپول برای دهانه رحم نرم شده🙋
دیگه کن کم دردا داشت شروع میشد و نوار قلب به شکمم وصل کردن و انقباض ها داشت شروع میشد 😵‍💫😊
من همشون رو با نفس عمیق رد میکردم چون واقعا فوق العاده برام عمل می‌کرد 🫂🥰
ساعت ۶ و نیم اومدن معاینه که بعد گفتن سر بچه تو لگن نیس و ورزش کن تا بیاد منم با وجود درد حرکت قر دادن رو رفتم 💪نزدیک یکساعت ورزش کردم و نچتاکید داشتن که موقع درد و انقباض حتما انجام بدم که بهتر عمل می‌کنه 🥴
حرکت سجده رو رفتم ک بنظر من موقع انقباض سخت بود برام ومیگفتن تو اتاق راه برو و ایستاده باش تا بیاد ب لگن
مامان حسین🥹💙 مامان حسین🥹💙 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من
پارت اول
بلاخره گفتم بیام تجربم و بزارم
من بخاطر آب دور بچه که کم بود و خارش اینا داشتم دکترم گفت ۲۵بخواب ولی هنوز رحمت آماده نیست روز اول آماده سازی رحم اینا میکنیم و قرص میدم و اینا شاید فرداش زایمان کردی
دیگه منم ۸صب ۲۵ام بهم یکم قرص دادن که بزارم زیر زبونم بعدم هی میومدن معاینه میکردن همون ۱فینگر بودم فرقی نمی‌کرد همشونم میگفتن خوب نیست و اینا
تا ۱۲ظهر که یکم‌ دیگه بهم قرص دادن و بعدش من کم کم دردام شروع شد دکترم می‌گفت اینا درداییه که باید تواین یکی دوهفته خرده درد میکشیدی هموناس بعدم همینجوری بود دیگه کم کم تا سر شب اینا تازه شدم ۲فینگر و خیلی کند پیش می‌رفت منم هی می‌دیدم کسی می‌ره جیغ داد می‌کنه زایمان می‌کنه میاد بیرون دیگه ترسیده بودم یخورده بعدم دیگه همینجوری بود میخواستن آمپول فشار بزنن دیگه خودشون گفتن بزار با همینا دردات شروع بشه چون آمپول فشار دردش بدتره منم دیگه یکم راه میرفتم و اینا همش موقع دردام نفس می‌کشیدم و رو نفسام تمرکز میکردم دیگه شد تا آخر شب شدم ۳فینگر و دیگه دردام بیشتر شد تا صبح فقط راه رفتم دیگه دیدم دردام خیلی بده صداشون زدم گفتن۴فینگر😕
مامان آلو و آلوچه🧸💙 مامان آلو و آلوچه🧸💙 ۲ ماهگی
مامان 💙Arsalan💙 مامان 💙Arsalan💙 ۴ ماهگی
تجربه زایمان
زایمانم خیلی سخت بود اولش تازه 38 هفته رو پر کرده بودم از روز جمعه بود که دیگه دست پاهام خیلی ورم کرده بود سر درد و حالت تهوع شدید داشتم. دیگه با مامای بهداشتم در میون گذاشتم که گفت خطر ناکه برو زایشگاه. دیگه دیروز ساعت 10 اومدم بیمارستان ام البنین خواستم فقط چک کنه نمیخواستم اینجا زایمان کنم میخواستم برم امام حسین درد نداشتم فقط ورم بود و حالت تهوع. که ان اس تی گرفتن گفتن ضربان قلب بچه جالب نیس باید بستری شی. هر چی گفتم میخوام برم بیمارستان دیگه گوش ندادن و گفتن برا ما مسئولیت دارع و این حرفا. دیگه بستریم کردن ساعتای دوازده ظهر بود برام قرص زیر زبونی گذاشتن. دردام کم کم شروع شد. و ان اس تی هم وصل بود بهم ساعتای یک ظهر که شد یهویی ضربان قلب بچه افت کرد حدودا پنج دقیقه یکی در میون میزد. خلاصه ریختن رو سرم که ببرن اتاق عمل یه لحظه کلا قلبش وایساد ولی خدارو شکر ضربانش برگشت. قبلش سوند وصل کرده بودن دیگه گفتن نمی بریم ولی خیلی میسوخت و درد داشت اون سوند لامصب. دیگه خلاصه بهم آمپول فشار دوباره زدن تقریبا ده بیست بار معاینه تحریکی کردن که حسابی جر خوردم ولی دریغ از باز شدن دهانه رحمم. دیگه ساعتای شیش و هفت شب بود که گفتن یه سانت بازی و سوند رو در آوردن باز آمپول فشار باز قرص زیر زبونی بازم پیشرفت دهانه رحمم خیلی کم بود تو همون حال بچه هم هی ضربانش افت میکرد هر چی التماس میکردم ببرینم اتاق عمل بچم طوریش نشه میگفتن ما الویتمون طبیعیه دیگه ساعتای دوازده شب گفتن چها سانتی دردام خیلی زیاد شده بود داشتم جون میدادم گفتن پنج برسی کیسه آبو میزنیم.
مامان خوشگل خانوم مامان خوشگل خانوم ۵ ماهگی
پارت 2
از اینورم ماما همراهم قرار بود از چهار سانت بیاد روی سرم اما چون شیفتش بود بنده خدا همش میومد ازم خبر می‌گرفت و چند باری هم معاینه کرد و گفت دهانه رحمت خیلی سفته و اصلا نرم و شل نشدی دیگه همش شروع کردن به گذاشتن شیاف و قرص های نرم کننده دهانه رحم تا ساعت 12شب بازم اون نتیجه دلخواه رو نداد من فقط 3سانت شدم وقتی سه سانت بودم اون سوند رو ازم کشیدن ک اندازه توپ کوچولو شده بود. دیگه ماما همراهم اومد پیشم و دوباره معاینه کرد و گفت اینجوری نمیشه و باید بندازمت رو دور خلاصه دوز آمپول قرص هارو بیشتر کرد و انقباض های منم هعی بیشتر شد بی نهایت دردم می‌گرفت موقع انقباض طوری فشار روم بود که گفتم الانه که من دیگه زایمان کنم خیلی درد داشتم و فکر میکردم الان 7یا8سانتی شدم حداقل.ماما همراهم دوباره معاینه کرد و گفت هنوز 4سانتی دیگه دردهای بدی داشتم و استرس بدی هم گرفته بودم که چرا اینهمه طول کشیده و اینهمه من درد دارم اما دهانه رحمم باز نمیشه
مامان نیکی✨️🐣 مامان نیکی✨️🐣 ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی/پارت اول

من ۳۸ هفته و ۱ روز کیسه آبم یهو پاره شد ساعت ۹ شب بستری شدم با دهانه رحم ۱ سانت و بدون درد
همه ماماها و ماماهمراهم میگفتن تو تا یک روز دیگه(۲۴ساعت) هم زایمان نمیکنی چون نه درد داری نه دهانه رحمت باز شده
همون اول هم دکتر شیفت معاینه کرد لگن‌مو خیلی راضی بود گفت لگنت عالیه برا طبیعی
خلاصه بستری شدم اولش درد نداشتم ماماها میگفتن باید آمپول فشار بزنی تا دردات شروع بشه ولی بعد نیم ساعت دردام شروع شد در کمال تعجب هر ده دقیقه!در حد یک دقیقه درد داشتم
در عرض نیم ساعت دردام شد هر چهار/پنج دقیقه مامایی که امپول فشار آورد بزنه گفتم هر ۴ دقیقه درد دارم کلا منصرف شد آمپولو برگردوند.اینجا حدودا ساعت ۱ و ۲ شب بود
دیگه دردام همون ۴ دقیقه بود ولی هم شدتش بیشتر شده بود هم تایم بیشتری طول می‌کشید.دوباره معاینه شدم رسیده بودم به ۵ ۶سانت(کرک و پر کل بچه‌های شیفت ریخته بود)خیلی شدت دردام زیاد بود که درخواست بی‌دردی کردم ساعت ۳ شب
بی‌دردی از دست گرفتم و سرعت پیشرفتم بیشتر شد و تحمل دردام راحت‌تر
اینجا دیگه کم کم احساس فشار هم میکردم هرچی جلو رفتم درد نداشتم احساس فشارم بیشتر می‌شد ساعت یه ربع به چهار دوباره معاینه شدم و گفتن فولی!!!حالا هر وقت احساس فشار کردی زور بزن اگه خوب زور بزنی ده دقیقه‌ای بچه به دنیا میاد
و راس ساعت ۴ نی‌نی رو گذاشتن روی شکمم!
کلللل پروسه زایمان من از ۱سانت تا ۱۰ سانت ۷ساعت طول کشید چیزی حدود ۱۷ ساعت کمتر از اونی که همه انتظارشو داشتن :)))

پ.ن:تاپینگ بعدی راز موفقیت رو میگم!😁