تجربه زایمان
سلام مامانا حالتون خوبه،تجربه زایمانم میزارم واسه مامانایی که میخوان طبیعی زایمان کنن
من زایمان دوممه اولی دردام شروع شد و وقتی اوج گرفت بستری شدم و ۴ ساعت بعدش هم زایمان کردم
اما اینبار چون ختم بارداری داشتم ب خاطر مایع کم دور جنین و کاهش حرکت بدون درد و بدون اینکه دهانه رحمم باز باشه بستری شدم
روز سوم ساعت یازده صب بستری شدم و قرار بود امپول فشار بزنن ولی ب جاش قرص زیر زبونی دادن گفتن ۶ ساعت صبر کن تا دردات شروع شه اگه نشد دوز بعدی
دو دوز بهم دادن یعنی نزدیک ۱۲ ساعت اما فایده نداشت ساعت ۱۱ شب امپول فشار زدن دردام داشت شروع میشد ک قطعش کردن و جاش ی سرمی زدن ک دردامو کم کنه
گفتم چرا همچین کردین میگفتن زود اومدی باید فعلا بچه بمونه😐دکتر خودمم اونروز شیفت بود سر ی مسائلی حس میکنم باهام لج افتاده بود
منم همش میگفتم ک من ۳۹ هفتم ختم بارداری دارم اگه زود بوده چرا بستریم کردین همس چرت و پرت تحویلم میدادن

۲ پاسخ

دکترت کی بود عزیزم و کجا زایمان کردی؟؟

شما برای کدوم شهرید؟؟

سوال های مرتبط

مامان مامان اوا مامان مامان اوا ۱ ماهگی
تجربه زایمان دوم
سلام خانوما من طبق آخرین سنو ک رفتم ۴۰ هفته گف آب دورجنین کم شده و منم تاشب کارامو کردم حمام رفتم راهی بیمارستان ۱۷شهریور شدم اونجا هم منو بستری کردن ۱۰ شب بستری شدم اول قرص زیرزبونی دادن بعد ساعت ۳ شب آمپول فشار زدن من دردام کم کم شروع شد ولی دهانه رحمم همچنان ۱ فینگر بود تا ساعت ۷ صبح ک شدم ۴ سانت و ماماهمراهم اومد خانم عادله حسینی بود برخورد خوبی داشت و مهربون بود خلاصه اومدن بهم بی دردی تو رگی زدن ک دردام واقعا از ۱۰۰ شد ۲۰ و شروع کردم ب ورزش ک یهو ضربان قلب دخترم پایین اومد و دیگه دوز دوم بی دردی نزدن گفتن خطرناکه.خلاصه ساعت ۹نیم بود ک دردام اوج گرفته بود و کم کم زور بهم میومد و معاینه ک کردن دیدن سر بچه دیده میشه خیییلی زورای وحشتناکی بود البته ک خدا کمک میکنه سریع اومدم پایین از تخت جوری بود ک دستم جلوم گرفته بودم و میگفتم نمیرم الان میفته بزور بردنم رو تخت زایمان و اونجا زور زدنام شروع شد با دوتا زور ساعت ۱۰ هدیه آسمونی خدا رو گزاشتن بغلم و من اون لحظه فقط خداروشکر میکردم.بعدم ک بخیه و فشار دادن های شکم شروع شد ولی می ارزید ب داشتنش.
مامان جواد مامان جواد ۱ ماهگی
پارت دوم
بهم لباس بستری دادن همراهم صدا زدن لباسام بهشون دادم
سنوم چک کردن گفتن ک وزن بچت کمه 2کیلو 750 گرم سنو 37 هفته داده بودم خب خلاصه منو بردن داخل زایشگاه ساعت 8 بهم سرم زدن تقویتی با ان سی تی گذاشتن تا ساعت 10 شب بعد ساعت 10 امپول فشار شروع کردن ولی خیلیییی یواش یواش میرف من ساعت 12 شب تقریبا دردام شروع شد در حد کم پریودی بود 1نیم شب سرم قطع کردن گفتن استراحت کن صبح ساعت 6 امپول فشار دوباره وصل کردن نیم ساعت بعد معاینه کردن 2 سانت بودم نیم ساعت بعد ک ب 3 سانت رسیدم کیسه ابم را پاره کردن و دردام شروع شد امپول فشار بیشتر کردن ساعت 7نیم صبح ب 5 سانت رسیدم دردام قابل تحمل بود ساعت 9نیم دردام زیاد شد بدجور وحشتناک فق راه نجات میخاستم پرستارا خیلییییی کمک میکردن بهم پمپ گاز دادن ک یکم بی حس بشم ولی فایده نداشت خیلییی معاینه تحریکی میکردن خیلییی کمک می‌کرد پرستارا واقعا خوب بودن کمک میکردن بعد بهم امپول تو پام زدن ک روند زایمان زود پیش ببره
مامان جوجوممد مامان جوجوممد ۱ ماهگی
تجربه زایمان ...
جمعه شب ساعت ۸ دکترم گفته بود بیا برای بستری رفتم بیمارستان ساعت ۱۰ بستری شدم بهم سرم وصل کردن و قرص زیر زبونی دادن(قرص‌فشار) از ساعت ۱۲ تا ۱ داخل زایشگاه راه رفتم بعد دراز کشیدم از ساعت ۲ دردارم کم کم شروع شد
خیلی دردای شدیدی میگرفت از ساعت ۲نیم دردام منظم شد میگرفت و ول میکرد از شدت درد جیغ میزدم تا ساعت ۴ صبح درد میکشیدم ساعت ۴ صب معاینه شدم ۴ سانت بودم کیسه ابو پاره کردن و زنگ زدم به دکتر بیهوشی برای امپول اپیدورال ک از شانس بد من من دکتر جواب نمیداد و من از شدت درد داشتم جون میدادم التماس میکردم خودشون امپولو بزنن ک اصلا قبول نمیکردن انقد اسرار کردم که بهم امپول مسکن زدن و من از ساعت ۴ تا ۶ صب بیهوش شدم وقتی بهوش اومدم ک بهم میگفتن پاشو بیا رو این تخت بریم زایشگاه میگفتم نمیتونم پاشم خیلی بیحس بودم دوباره بیهوش شدم دوباره ک بهوش اومدم رو تخت زایشگاه بودم ک ماما بهم میگف زووور بزن ساعت ۷ دکترم اومد (امپول بیحسی داخل سرم بهم زده بودن
حین زور زدن درد نداشتم فقط فشار بهم میومد) دکترم که اومد امپول داخل پا رو زد بهم گفتن زور بزن زور بزن دوتا زود زدم بیهوش شدم
بچه رو خودشون کشیدع بودن وقتی بهوش اومدم داخل ریکاوری بودم
و بچم ساعت ۷نیم بدنیا اومده بود
ولی در کل خیلی بهم سخت گذشت زایمان طبیعی و از من ب شما نصیحت خودتو قبل از زایمان اماده کنین چ سز چ طبیعی بدرود
مامان بایار🩵 مامان بایار🩵 ۳ ماهگی
قرار بود طبیعی زایمان کنم دکتر گیر داد طبیعی گفتم باشه ساعت ۸ صبح بستریم کردن ک دیگ ان اس تی اینا بگیرن کم کم آمپول فشار بزنن اینا نزدن تا شب بهم قرص زیر زبونی دادن گفتن مثل آمپول فشار میمونه چند دوز دادن بهم اون باعث میشد ضربان قلب بچه بره بالا ضرر داشت برای بچه کیسه آبم ساعت ۸ یا ۹ شب پاره شد اینا باز کاری نکردن الکی معاینه میکردن میگفتن ۲ سانت باز شدی کله بچه تو لگن در صورتی ک الکی میگفتن سر بچه کج اومده بود تو لگن ان اس تی گرفتن ضربان قلب بچه باز خیلی بالا بود دستگاه سوت کشید الکی میگفتن هیچی نیس بچه حرکت داره اینجوریه اینا ساعت ۴ صبح آمپول فشار میزنن بهم هیچی نمیشه فقط دردام هی بدتر میشد دیگ نفسم بالا نمیومد دهانه رحمم هیچی باز نشده بود آخر انقد دادو بیداد کردیم با همسرم تا ۵٫۳۰ ب دکتر خبر دادن ک بیا ضربان قلب بچه اومده خیلی پایین سره بچم تو لگن کجه داره خفه میشه دکتر اومد سریع برد سزارین بچمو داشتن میکشتن داشتن خفش میکردن اون موقعه کی پاسخگو بود😔الانم بچم بیمارستان بستری به خاطر نفس کشیدنش با رودش شیر میخوره بالا میاره انقد ک تو شکمم کثیفی خورده با نزدیک بود خفه بشه
تجربه زایمان طبیعی و سزارین