تجربه زایمان دوم
سلام خانوما من طبق آخرین سنو ک رفتم ۴۰ هفته گف آب دورجنین کم شده و منم تاشب کارامو کردم حمام رفتم راهی بیمارستان ۱۷شهریور شدم اونجا هم منو بستری کردن ۱۰ شب بستری شدم اول قرص زیرزبونی دادن بعد ساعت ۳ شب آمپول فشار زدن من دردام کم کم شروع شد ولی دهانه رحمم همچنان ۱ فینگر بود تا ساعت ۷ صبح ک شدم ۴ سانت و ماماهمراهم اومد خانم عادله حسینی بود برخورد خوبی داشت و مهربون بود خلاصه اومدن بهم بی دردی تو رگی زدن ک دردام واقعا از ۱۰۰ شد ۲۰ و شروع کردم ب ورزش ک یهو ضربان قلب دخترم پایین اومد و دیگه دوز دوم بی دردی نزدن گفتن خطرناکه.خلاصه ساعت ۹نیم بود ک دردام اوج گرفته بود و کم کم زور بهم میومد و معاینه ک کردن دیدن سر بچه دیده میشه خیییلی زورای وحشتناکی بود البته ک خدا کمک میکنه سریع اومدم پایین از تخت جوری بود ک دستم جلوم گرفته بودم و میگفتم نمیرم الان میفته بزور بردنم رو تخت زایمان و اونجا زور زدنام شروع شد با دوتا زور ساعت ۱۰ هدیه آسمونی خدا رو گزاشتن بغلم و من اون لحظه فقط خداروشکر میکردم.بعدم ک بخیه و فشار دادن های شکم شروع شد ولی می ارزید ب داشتنش.

۱۲ پاسخ

مبارکت باشه عزیزم منم بارداری دوم سخت رد شد برام ولی هربار که بغلش میکنم سختی ها فراموش میکنم

از ماما همراهتون راضی بودین عزیزم؟

مبارک باشه عزیزم خداروشکر بسلامتی زایمان کردی❤️
از ماماهمراهت راضی بودی منم اگه بچم بچرخه میخوام باهاش قرار داد ببندم کار خوبه بنظرتون؟؟

چرا سزارین نکردن

عزیزم ازکی با عادلع حسینی قرارداد بستی واینکه هرموقه قرار داد ببندی همون لحظه پولو میگیره یا روز زایمان؟

شماهایی ک یبار طبیعی رو تجربه کردین و باز هم طبیعی رو انتخاب میکنین بنظرم قوی ترین موجودات دنیایین واقعا باریکلا

اسمش چیه عکسش می‌زاری

مبارک عزیزم انشا الله خوش نام باشه

قدمش مبارکه عزیزم ایشالا سایت مستدام ❤️❤️😍

سلام مباااارک باشه عزیزم😍

بسلامتی عزیزم❤

قیمت بی دردی چند بود عزیزم؟ ۱۷ شهریور

سوال های مرتبط

مامان جواد مامان جواد ۱ ماهگی
پارت دوم
بهم لباس بستری دادن همراهم صدا زدن لباسام بهشون دادم
سنوم چک کردن گفتن ک وزن بچت کمه 2کیلو 750 گرم سنو 37 هفته داده بودم خب خلاصه منو بردن داخل زایشگاه ساعت 8 بهم سرم زدن تقویتی با ان سی تی گذاشتن تا ساعت 10 شب بعد ساعت 10 امپول فشار شروع کردن ولی خیلیییی یواش یواش میرف من ساعت 12 شب تقریبا دردام شروع شد در حد کم پریودی بود 1نیم شب سرم قطع کردن گفتن استراحت کن صبح ساعت 6 امپول فشار دوباره وصل کردن نیم ساعت بعد معاینه کردن 2 سانت بودم نیم ساعت بعد ک ب 3 سانت رسیدم کیسه ابم را پاره کردن و دردام شروع شد امپول فشار بیشتر کردن ساعت 7نیم صبح ب 5 سانت رسیدم دردام قابل تحمل بود ساعت 9نیم دردام زیاد شد بدجور وحشتناک فق راه نجات میخاستم پرستارا خیلییییی کمک میکردن بهم پمپ گاز دادن ک یکم بی حس بشم ولی فایده نداشت خیلییی معاینه تحریکی میکردن خیلییی کمک می‌کرد پرستارا واقعا خوب بودن کمک میکردن بعد بهم امپول تو پام زدن ک روند زایمان زود پیش ببره
مامان گل🌸 مامان گل🌸 ۲ ماهگی
سلام اومدم از تجربه زایمان طبیعی بگم سه شنبه ۳۱ تیرماه رفتم معاینه ۱ سانت بودم بعد از معاینه دردلگنم شروع شد تا صبح فردا انقباض با درد زیاد داشتم رفتم بیمارستان معاینه کردم ۲ سانت بودم باز برگشتم خونه تا ۷ غروب رفته رفته دردام بیشتر میشد ک نمیتونستم تحمل کنم رفتم بیمارستان ۳ سانت شده بود قرار بود بستریم نکنن ولی چون راهم دور بود بستریم کردن تو اتاق تنها بدون گدشی و همراه واقعا برام ترسناک بود تنهایی یک طرف دردام هم یکطرف هر یک ساعت ماما میومد معاینه میکرد تا ۱۰ شب ۳ سانت بود ولی باهر معاینه دردام بیشتر میشد تا ۱۲ شب شد ک معاینه کرد ۵ سانت شدم دردام ک افتضاح شده بود دوتا ماما اومدن بالاسرم کیسه ابمو پاره کردن اون لحظه واقها ترسناک بود از ترس میلرزیدم بعرش دکتر اومد اپیدورال تذریق کرد ک اصلا درد نداشت ماما میگفت اپیدورال تا ۷۰ درصد بی حس میکنه ولی من ۱۰۰ درصد بیحس شده بودم ک عالی بود بعد از این تا دوشب من فول شدم بدون هیچ دردی بعدش اپول فشار زدن زور زدنم شروع شد تا ۳ کله بچه گیر کرده بود ی جا نمیدونم دقیق برای چی پایین نمیومد ک دکتر اصلیم اومد با چند تا حرکت بچه رو در اورد بدون هییییییچ دردی و بخیه خوردم اینگونه بود ک دخترم ساعت ۳:۲۰صبح ۲ تیرماه ب دنیا اومد واقعا راضی بودم از طبیعی با اپیدول ب شماهم پیشنهاد میشه❤️بمارستان تخت جشمید کرج دکتر اکرم هاشمی
مامان 🤰(صَنَم)👶 مامان 🤰(صَنَم)👶 ۳ ماهگی
خوب تجربه من از زایمان.....
از اولش اگه بخوام بگم که سردرد بودم ک از خواب بیدار شدم بعد ی ساعت خوب شدم اما بهداشت ک زنگ زدم گفت حتما بری بیمارستان فشارت بگیری. منم تا رفتم دیدم فشارم 16 سریع بستری کردن منو و گفتن باید زایمان کنی.. دیگه خلاصه قرص زیرزبونی گذاشتن بعد 1 ساعت دردام شروع شد چند ساعتی درد داشتم باز آروم شد دوباره گذاشتن قرص.. ورزش با توپ انجام می‌دادم و میگفتن روی تخت ب صورت سجده بشین.... دوباره دردام شروع شد واقعا درداش سخت بود خوبیش این بود ک مامانم میتونست بیاد پیشم... میومد کمرم ماساژ میدادخیلی خوب بود...ساعت 11نیم بستری شده بودم... بعد امپول فشار زدن دردام دیگه شدید تر وشدید شد.... خیلی درداش واقعا سخت و بود برام تحملش خیلی خیلی سخت بود..... ولی سعی می‌کردم موقع دادم نفس عمیق بکشم ک خوب بهم کمک زیادی میکردم بتونم تحمل کنم یا تا شروع می‌شد دردام میشمردم از 1 تا 10 و نفس عمیق میکشیدم... ساعت 1 درد و زور های ک بچه دیگه قرار بدنیا بیاد شروع شد تا ساعت 1:53ک ب دنیا اومد شیرین تر و لذت بخش ترین قسمت واقعا هرکی ک زایمان سزارین انجام دادم این لحظه شیرین ب دنیا اومدن بچه رو از دست داده کل دردات فراموشت میشه وای هرچی بگم کم گفتم از اول لحظه بیاد ماندنی... با تموم دردای ک میکشی🥰🥰
مامان شازده خانوم👑 مامان شازده خانوم👑 ۶ ماهگی
پارت ۳ _زایمان طبیعی
هرچی از ماماهمراهم بگم کم گفتم بشدت صبور مهربون و همراه بودن و واقعا حرفه ای دیگ از لحظه ای ک اومدن شروع کردن طب فشاری برام انجام دادن و از ۴ سانت شدم ۵ و درخاست اپیدورال کردم اومدن برام اپیدورال زدن و واقعا دردام هیچ شد فقط حس فشار داشتم ک حسش مث وقتیه ک ادم میخاد مدفوع کنه دیگ با کمکای ماماهمراهم در عرض ۲ ساعت فول شدم و ساعت ۸ رفتم اتاق زایمان و با چند تا زور قوی دخترم ساعت ۸:۲۰صبح بدنیا اومد ک وااااس نگم از لحظه ای ک بدن داغشو گذاشتن تو بغلم بهترین حس دنیا رو داشتم گریع میکردم و میبوسیدمش خیلی حس شیرین و نابی بود
دیگ دکتر شرو کرد ب بخیه زدن ک اصلا درد نداشت حتی وقتیم برش زدن اصلا دردناک نبود کل پرسه زایمان من راحت بود ولی موقع زور دادن یکم اذیت شدم ک واقعا ارزش داشت تو کل زمان زور دادن ماماهمراهم با حرفاش بهم انرژی میداد و دستامو محکم گرفته بود حتی زمان بخیه زدن رف بچه رو اورد پیشم ک سرم گرم باشه دکترم با این ک دکتر شیفت بودن خیلی حرفه ای بودن و با حوصله برام بخیه زدن دیگ تقریبا ی نیم ساعتی طول کشید بخیع زدن و شکمم فشار دادن ک دردش قابل تحمل بود ماماها اومدن کمکم کردن و نشستم رو ویلچر و بردنم همون جایی ک اول بودم ماماهمراهم بهم خرما و ابمیوه داد یکی از دانشجوهایی ک بالا سرم بود از اول تا اخر پیشم بود هرکاری داشتم برام انجام میداد باهام حرف میزد دیگ نیم ساعتیم تو زایشگاه بودم و ماماهمراهمم ی زایمان دیگ داشت تو همون بیمارستان ولی گف تا زمانی ک ببرنت بخش پیشت میمونم و موند دیگ وقتی اومدن چکم کردن و شکمم دوبارع فشار دادن دیدن مشکلی نیس گفتن میتونم برم بخش دیگ اونجا از ماماهمراهم خدافظی کردم و رفتم بخش ..
مامان آلو و آلوچه🧸💙 مامان آلو و آلوچه🧸💙 ۳ ماهگی
مامان جوجوممد مامان جوجوممد روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان ...
جمعه شب ساعت ۸ دکترم گفته بود بیا برای بستری رفتم بیمارستان ساعت ۱۰ بستری شدم بهم سرم وصل کردن و قرص زیر زبونی دادن(قرص‌فشار) از ساعت ۱۲ تا ۱ داخل زایشگاه راه رفتم بعد دراز کشیدم از ساعت ۲ دردارم کم کم شروع شد
خیلی دردای شدیدی میگرفت از ساعت ۲نیم دردام منظم شد میگرفت و ول میکرد از شدت درد جیغ میزدم تا ساعت ۴ صبح درد میکشیدم ساعت ۴ صب معاینه شدم ۴ سانت بودم کیسه ابو پاره کردن و زنگ زدم به دکتر بیهوشی برای امپول اپیدورال ک از شانس بد من من دکتر جواب نمیداد و من از شدت درد داشتم جون میدادم التماس میکردم خودشون امپولو بزنن ک اصلا قبول نمیکردن انقد اسرار کردم که بهم امپول مسکن زدن و من از ساعت ۴ تا ۶ صب بیهوش شدم وقتی بهوش اومدم ک بهم میگفتن پاشو بیا رو این تخت بریم زایشگاه میگفتم نمیتونم پاشم خیلی بیحس بودم دوباره بیهوش شدم دوباره ک بهوش اومدم رو تخت زایشگاه بودم ک ماما بهم میگف زووور بزن ساعت ۷ دکترم اومد (امپول بیحسی داخل سرم بهم زده بودن
حین زور زدن درد نداشتم فقط فشار بهم میومد) دکترم که اومد امپول داخل پا رو زد بهم گفتن زور بزن زور بزن دوتا زود زدم بیهوش شدم
بچه رو خودشون کشیدع بودن وقتی بهوش اومدم داخل ریکاوری بودم
و بچم ساعت ۷نیم بدنیا اومده بود
ولی در کل خیلی بهم سخت گذشت زایمان طبیعی و از من ب شما نصیحت خودتو قبل از زایمان اماده کنین چ سز چ طبیعی بدرود
مامان آریان 👶 مامان آریان 👶 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی#
سلام مامانا اومدم تجربه زایمانمو به اشتراک بذارم
قرار بود ۵مهر برم نامه سز از دکترم بگیرم و دکترم گفته بود توی ۳۸ هفته بیا . ۲۴ شهریور بود ساعت ۳ شب احساس کردم زیرم خیس شد بلند شدم تا چک کنم یک اب باشدت زیادی ازم خارج شد و همچنان میریخت مطمن شدم که کیسه آبم پاره شده کاملا رفتم بخش زایشگاه و بستریم کردن و گفتن باید طبیعی زایمان کنی چون زایمان اولته و نامه ام نداشتم گفتن درصورتی میبریم سز که طببعی نتونی طبق سونوی وزن ۳۶هفته و ۴روز بودم ولی طبق سونوی انتی ک بیمارستان حساب کرد گفتن ۳۷ هفته و ۴روزی خلاصه سرم بهم زدن دردام داشت شروع میشد اما خیلی کم مثل درد پریودی بود و قابل تحمل ساعت ۷صبح بود تقریبا که سروم فشار زدن دردام داشت شدیدو شدید تر میشد و اومدن معاینه کردن گفتن ۳ سانتی دردای خیلی زیاد زیر دل میگرف همراه با کمر درد اما خب میشد تحمل کرد تا که ب اوجش رسید دیگه زیر دل نمگرفت فقط یک حس فشار خیلی زیاد داشتی ک ب این مرحله ک رسید اومدن معاینه و گفتن فول شدی ساعت ۱۰و ۱۰ دیقه بود حدودا که دکتر گف زور بزن اگه خوب باشه میبرمت زایشگاه و بعد ک دید سربچه پایینه منو بردن رو تخت زایشگاه گفت هروقت حس فشار داشتی زور بزن با ۴تا زور بچه اومد و بچرو دادن ب همراه منم بخیه زدن یک ربع و فرستادن اتاق پسرم ساعت ۱۰ و ۳۰ اومد و ازهمون روز اول دیگه دردی نداری و راحت میتونستم بشینم ب بچم برسم شیر بدم و از زایمانم راضی بودم بنظرم می ارزید ک چند ساعتی درد بکشی اما بعد زایمان راحت ب کارات برسی 👶
مامان محمد حسین 💙 مامان محمد حسین 💙 ۱ ماهگی
سلام مامان گلیا
نی نی منم اومد
1404/5/16
نماز صبح کیسه آبم پاره شد رفتم بیمارستان تا بعد از ظهر دنیا اومد
ساعت ۷ بستری شدم معاینه شدم نوار قلب از بچه گرفتن یواش یواش دردای خودم داشت شروع میشد
سرم و آمپول فشار بهم زدن ۸:۳۰
از ۱۰ صبح دردام زیاد شد یواش یواش بهم آمپول میزدن برای نرم شدن دهانه رحم کلن ۴ تا آمپول شد و یه آمپول فشار دیگم تو سرمم زدن
ساعت ۱۲ خیییلی اوج گرفت
از ساعت ۱۰:۳۰
اجازه دادن از رو تخت بیام پایین ورزشامو شروع کردم
از صبح که بستری شدم دهانه رحمم ۱ سانت بود
تا ساعت ۱ با کلی معاینه و ورزش شدم ۵ ساعت
دکترم ساعت ۱ اومد خیییلی کمکم کردم موقع درد معاینه میکرد ورزش توپ و یه آمپول دیگه
خدا رو شکر ساعت 14:45 دقیقه نی نیم اومد
و من جراحی زیباییم خواستم و دکترم برام انجام داد و از داخل و بیرون بخیه خوردم
زایمانم طبیعی سوم بود
خیلی سخت گذشت بهم تا دنیا اومدنش ولی خییییلی می ارزه
الهی قسمت خانومایی که آرزوی بچه دارن
قشنگای من الهی شما هام زایمان راحتی داشته باشید
به خیر و خوشی نی نیتونو بغل بگیرید
مامان ماهان مامان ماهان ۱ ماهگی
خب بلاخره اومدم تا از تجربه زایمان طبیعیم بگم
مافع بارداری ک میومدم تجربه های بقیه رو میخوندم خیلی برام کمک کننده بود
انشالله ک تحربه منم کمک کندده باشه
خب من ۴۰ هفته کامل بودم و قرار شد هر یک روز در میون برم نوار قلب
نوار قلبو ک انجام دادم گفتن خوب نیست حرکاتش فرستادنم بیمارستان
بیمارستان ک دوباره نوار قلب گرفت گف خوبه ولی محض احتیاط ی سونوی بیو فیزیکال برای حرکات جنین نوشت انجامش ک دادم گفتن مایع دور جنین زیاده و باید بستری شی و من بدون هیچ دردی و با ۲ سانت راهی زایشگاه شدم
از ساعت ۷ شب بستریم کردن تا خوده صبح هی نوار قلب گرفتن و راه رفتمو و معاینه کردن هیچ پیشرفتی نداشتم تا صبح ساعت ۸ ک معاینه کردن گفتن شدی ۳ونیم ۴ بشی میگیم ماما همرات بیاد خلاصه ساعت ۱۰ و نیم ماما همراه اومد و ورزشا رو شروع کرد از اردکی و سجده ای و رایحه درمانی و قر کمر همه رو انجام داد ک شدم ۷ و دردا خیلی شدید بود ولی ماما همراه ک کمرمو ماساژ میداد خوب بود
دوباره ک معاینه کردن دیدن فول شدم سریع اماده زایمانم کردن
و من با همکاری خیلی خوب و زور درست تونستم زایمان کنم البته تو اوج درد سه بار گاز بی دردی رو تنفس میکردم ک خیلی کمک کننده بود و هروقت انقباض داشتم زور درست میزدم بدون هیچ جیغ و دادی
خلاصه ‌ک بچه ب دنیا اومد تمام دردام تموم شد ولی قسمت بد ماجرا اینجا بود ک بعد زایمان خونریزی کردم و ماقع زدن بخیه ها واقعا دردناک بود دیگه نمیتونستم تحمل کنم از خوده زایمان سخت تر بود
وجود ماما همراه برای زایمان طبیعی واقعا یکی از واجباته و خیلی کمک کننده هستش
انشالله ک تمام مامان باردارا بسلامتی نی نی هاشونو بغل بگیرن👶🏻❤️