چه سخته بچه دوم دختراولم ۲سال و ۹ماهشه الانم ده روزه زایمان کردم دیروز بخیه موکشیدم درد دارم شبا دختر بزرگم بهونه میگیره تاصب یا تو خواب جیغ میکشه کوچیکه شیرمیخاد خلاصه اینو میخابونم بعد اونو یاهمراه گریه روزا خستهدشدم شوهرمم ک خواب از خاب پانمیشه شبا ی کمک بده خسته شدم نشستم گریه میکنم بچه دوم نیارید بچه اول اسیب میبینه خیلی محبت میکنم نمیدونم دیگه چیکارش کنم

شما تنهایی که بچه رو به وجود نیاوردید باید از شوهرتون بخواید کمکتون کنه دوماه اول با یه بچه به اندازه کافی سخت هست بچه دوم که واقعا سختتره اینجوری روان خودتون خسته میشه

عزیزم دو سه ماه اوله خیلی سخته کاش مامانت میومد کمکت

الان اینجوره براتوغیرعادیه بزارچندماه بگذره دختربزرگت عادت میکنه باهم بازی میکنن ان وقت دعواشونومیبینی زارزارب حال الان میخندیی بهخدا

بدون کمکی نباید بچه دوم اورد واقعا سخته مادر نابود میشه

🥲خیلی سخته درکت میکنم

منم پسرام 2 سال و چهار ماه اختلاف دارند بزرگه همش به کوچیکه حمله میکنه و گریه میکنه و غر میزنه و اذیت باید این روزها بگذره نمیدونم بهتر میشه یا نه . سعی کن خواب و خوراک دختر بزرگت به موقع باشه که کمتر اذیتت کنه

عزیزم خانوادت نمیتونن بیان کمک ؟ اینطوری از پا میوفتید

عزیزم من تا چهار ماه خیلی بهم سخت گذشت با دوتا بچه شیر به شیر. ولی خداروشکر گذشت صبور باش بعدش راحتی عزیزم

عزیزم خیلی سخته خدا قوت

عزیزم بچه هارو که از خونه پدرت نیاوردی؛ حتما از همسرت کمک بگیر!!
اینجوری جسم و روحت نابود میشه.
مثلا تا نوزادت از آب و گل در بیاد و تا حدودی شب بیداری هات کمتر بشه دختر بزرگت رو شب تا صبح به همسرت بسپار

عزیزم بچه هارو که از خونه پدرت نیاوردی؛ حتما از همسرت کمک بگیر!!
اینجوری جسم و روحت نابود میشه.
مثلا تا نوزادت از آب و گل در بیاد و تا حدودی شب بیداری هات کمتر بشه دختر بزرگت رو شب تا صبح به همسرت بسپار

باید همسرت بیدار کنی منم وقتی خسته میشدم شبا بیدارش میکردم که نگه داره اروین رو یا اروین می‌رفت پیشش می‌خوابید

خیلی سخته حق داری . من دیونه شدم از دست این دوتا