از بعدازظهر خیلی عصابم خورده
دختر عمم پسرش ۳ ماه از یزدان‌بزرگ تره اومده بود خونمون
من چند روزه خونه مامانمم شوهرم‌رفته سفر )
ب محضی ک وارد شد یقه یزدان رو میگرف می‌کشیدش
هی جداش میکردم یهو حواسم پرت صحبت شد رفتن تو اتاق دیدم صدا جیغ یزدان اومد بچمو دراز کرده بود ب شکم خودشم رو کمرش نشسته بود هی یقشو می‌کشید رو بالا انقد کشیده بود بچم‌سیاه شده بود نفسش یالا نمیومد وختی از زیرش کیشیدمش بیرون
از اون موقع میگم چجوری اینقد. بچه های وحشی بارمیارن یزدان اصن اینجوری نیس هیشکی رو نمیزنه پسر عمه خودشم ۲ماه ازش کوچیک تره تا ب یزدان میرسه میزنتش همیشه وختی میاد خونمون عصابم همینجور ب هم میریزه
نمیدونم ب بچه هاشون دعوا کردن کتک کاری رو یاد میدن یا زاتن اینجور وحشین از ِغروی خودمو فحش میدم ک چرا نشستم ب صحبت هواسم بش نبود
حالا درسته بچس ولی نمیشه ک اینجوری هر وقت ب یکی برسه کتک کاری راه بندازه اه اه ریدن تو عصابم از غروب خیلی حرصم گرفته

۱۲ پاسخ

من بچه رو چنان بشگون می‌گرفتم صداش بره عرش علی وحشی
بعدشم انقدر سرد برخورد میکردم با ننش که دیگه اینورا پیداش نشه
همه جونمه پسرم

خشم بعضی مادرها رو نمیفهمم... بابا چخبر تونه... با بچه10ساله طرف نیستین که..

اونم بچه س سنی نداره که.. خودت باید بیشتر حواست میبود.

بنظر من بايد هواس خودتو جم کنی وقتی اونجوریه فکر نمی‌کنم بهش یاد داه باشن چون پسر خالم یه 3 ماه از پسرم بزرگه کمی خشنه انگار عصبیه همش میخواد گاز بگیره

بچه ان دیگه باید هواست باشه من ماهلینو یبرم یش بچه دختر خالم باهم بازی کنن ۱ سال دقیقا بزرگه ازش بچه اش خب خودمون هواسمون هست ک همو نزنن دختر خالم بچشو میگه نکن منم بچه امو میگم نکن چون بچه امو

همه میدونن خط قرمزم پسرمه خالم یه بار اونم پشته سرم گفته بود چرا از چیزی نمیگیره بلند شه یا چرا اینجوره یا اونجوره یک بار واسه همیشه جوابشو دادم دیگه اگه بخوان اینجوری رفتار کنن که هیچی

من بودم چنان کتکبش میزدم ک ا جاش بلند نشه
عنتره نکبت

بچه یاد میگره از پدر مادرش حتمی بهش یاد میدن که انجام میده من بودم چنان عصبی میشدم که نگو جرش میدادم خودشو با مادرش

پیش اینجور بچه ها اصلا بچت و تنها نزار بعضی از بچه ها کلا اینجوری ان منکه وقتی خواهرشوهرام یا یکی بیاد خونمون که بچه ی کوچیک داشته باشه فقط میشینم کنار ماهلین

بچت ۱۱ ماهشه

بچت مگه برات مهم نیست من تصور میکنم جات بودم چنان دعواش میکردم سرش داد میزدم آدم میشد.

من جات بودم یواش چنان ویشکون میگرفتمش و اگه گفت انکار میکردم ک برای چی بچم رو میزنی بی ادب نباش.
به هر کی هم میخواد بربخوره برام مهم نبود چون بچم خط قرمزمه. یا دخترمو نجات میدادم به دخترم میگفتم بزن تو سرش آدم شه گازش بگیر

سوال های مرتبط

مامان دنیز🥰 مامان دنیز🥰 ۱ سالگی
امروز پسر برادرشوهرم اومد اینجا هرروز میاد با دنیز بازی میکنه ناهار همینجاس
دوباره میره عصر میاد تا شب ساعتای ۸و ۹

امروز ناهار خورد رفت بازی کنه
ماهم داشتیم ناهار میخوردیم داشت بازی میکرد اومد بادکنک رو بگیره یهو سرش خورد به لبه مبل این بچه هیچیییی نگف یکمی بغض کرد هیچیییی نگفت منم خودمو زدم اونراه ک مثلا چیزی نشده ولی طاقت نیاوردم رفتم سمتش سرشو نگا کردم پیشونی بچه کبود شده بود بغلش کردم گفتم الان گریه میکنه نکرد
این بچه چقدر سفته خدایاااا قلبم هزارتا تیکه شده
انقد ک از ظهری فکرشم این بچه درداشو بره ب کی بگه ادم با باباش ک راحت نیس مامان میخاد ک مامان اینم رفته
از وقتی دنیز تقریبا تونسته راه بره با کمک وسایل و اینا کلا چسبیده ب من دسشویی هم ک میرم کلی جیغ و گریه تا برگردم حتی اگ باباش باشه
ب قولی میگن اضطراب جدایی داره
از زمانی ک اینجوری شده دلم برا پسربرادرشوهرم هزارتیکه میشه ک مامان نداره
دوستای قدیمی تر میدونن ک همون موقع ک مامانش هم بود کلا میومد اینجا وقتیم رفت دو سه بار مریض شد بچه من تا صبح پیشش بودم تبشو چک میکردم ب زور داروش میدادم
امروز یه جوری شدم میگم گناه این بچه چیه خدایا باورتون نمیشه یه بچه باهوش سرزبون دار (جدا از فحشای ک میده😐) ببین از این بچه هایی ک هممون الان تلاش میکنیم داشته باشیم از ۷ ماهگی خودش با قاشق غذا میخورد خودش شبا میخابید یکی دوبار مامانش شیرش میداد
از این بچه هایی ک سر سه روز از پوشک گرفته شد فقط ب خاطر اینکه جیششو نگه میداشت از اون بچه های خوش خوراک
بمیرم برا این بچه یه روزایی خیلی عصبیم میکنه ها ولی چی بگم بچس نمیدونم چیکار کنم براش هیچ کاری از دستم برنمیاد 💔💔💔💔