۶ پاسخ

به نظر من باید کنترل خشم یاد بگیری وگرنه ممکنه بازم تکرار کنی

باباشو میزدی جا بچه بیچاره

انقد گریه کرد ک صداش گرفته 😔😔
نمیدونم چرا دوست ندارم شوهرم بچه هارو بزنه با اینکه خودم هرازگاهی میزنم

بچه چه گناهی کرده خب.....طفلکی.... فردا ازش معذرت خواهی کن یه کادو بخر براش طفلی حتما کلی گریه کرده

میدونم عزیزم کنترل نتونستی کنی خودتو اشکالی نداره فردا بیشتر وقت بگذرون باهاش و یه جورایی به باباشم گوش زد میشه که به بچه خودشم برسه

تصور اینکه داشت ب بچه های جاریم غذا میداد و پسرمو زد روانیم کرد و کلی بهش فش دادم منکه تاحالا کمتر از گل بهش نگفته بودم ......

سوال های مرتبط

مامان 🩵امیر مهدی🩵 مامان 🩵امیر مهدی🩵 ۱۰ ماهگی
خیلی افسرده شدم
حوصله هیچی رو ندارم اعصابم ب هیچی نمیکشه
حس میکنم مادر بدی برای پسرم هستم بلد نیستم باهاش چجوری وقت بگذرونم بازی کنم باهاش
طفلی بچم همش خودش بازی میکنه از خودم بدم میاد
افسرده شدم اعصابم نمیکشه ب هیچی
ن اعصابم میکشه ن بلدم باهاش بازی کنم
از خودم بدم میاد
فقط کارای اجباری رو انجام میدم ظرف میشورم
غذا میپزم میشنم ی گوشه با گوشی بازی می‌کنم پسرمم اونور واس خودش بازی میکنه
عذاب وجدان خفه میکنه منو میمرم از این درد
ولی بخدا دست خودم نیست نهایت ۲۰ دیقه باهاش بازی کنم
بیچاره بچم که مادر بی لیاقتی مث من قسمتش شده
از خودم بدم میاد ن ب شوهرم میرسم ن چیزی
افسرده شدم دست خودم نیس
از شوهرمم خجالت میکشم
اونم دیگه صبرش تموم شده همش باهام درگیره همش آرزوی مرگ می‌نم ب خودم
امروزززز انقد بی حوصله م ک برا پسرم نهار نزاشتم 😭😭😭
گفتم بهش سرلاک میدم بچم گشنه مونده
لعنت خدا ب مادری مث من
هیشکی منو درک نمیکنه ب هرکی جرف دلمو میگم
میگن ناشکری نکن
هیشکی درک نمیکنه منو هیشکیییی
مامان moein🫀 مامان moein🫀 ۱۱ ماهگی
سلام مامانا
ی اتفاق بد افتاد که خدااااروشکر بخیر گذشت🥺
خونه مامانم بودم دوتا از دوستاش و خالم و عروسش هم اونجا بودن میوه بردم یکی از دوستای مامانم گفت معین سیب منو برداشت من گفتم ن نده نمیتونه ک بخوره اومدم بگیرمش گریه افتاد یکی دوبار پوستشو کند من از دهنش درآوردم یلحظه حواسم نبود دیدم ی تیکه بزرگ پوست کنده گیر کرده گلوش انگشتمو بردم دیدم چیزی نیست بچم کبود شده بود لبش کبود نفس نمیتونست بکشه جیغ زدم خالم اومد انگشتشو یهو کرد تو گلوش فشار داد رفت پایین من خییییلی ترسیدم الانم ک دارم اینو مینویسم دستام می‌لرزن عصبانی شدم گفتم بدون اجازه ی من چیزی ب بچم ندین .دیگ بعد اینکه معین آروم شد و اینا دوست مامانم گفت تو میگی بدون اجازه ندین من ندادم خودش برداشت منم گفتم ن شما من ب همه میگم هرکی میاد اینجا یجی میده دست این بچه
انگاری ناراحت شد چیزی نگفتاولی مشخص بود ناراحت شده منم پشیمون شدم اینو گفتم ولی واقعا دست خودم نبود بچم داشت خفه میشد
از طرفی عروس خالم حامله ۸ ماهه اونم خیلی ترسید
اعصابم ریخته بهم حواسم ب اونم هست حالا
توروخدا خیلی مراقب بچه هاتون باشید من نصفه عمر شدم
مامان آرین مامان آرین ۱۱ ماهگی
سلام مامانا من امروز با شوهرم بحثم شد سر اینکه یدقیقه این بچرو نگه نمیداره پسرمم میاد تو اشپزخونه تو دستو پای من منم انقد خونم بهم ریخته بود دوروز بود نتونستم خ‌ب تمیز کنم پریود شدم خیلی حالم بد بود گفتم امروز بگیر تو دستو پای من نیاد یکم به این خونه بیصاحاب برسم پسرمم امروز کلا لج کرده بود خوابش میومد نمیخوابید الکی بهونه گریه به شوهرم بی عرضم امروز سپردم سر بچم دوسه بار خورد اینور اونور کله مرگسو گذاشته بود بهش از تو اسپز خونه هی میگفتم پاسو ارینو بگیر گفت عرضه نداری یه بچه جم کنی منم هم درد پریودی هم خونه که دوسه روز بود جم و جور نکرده بودم پسرمم گریه دیگ اعصابم خورد شد شروع کردم گریه کردن تو خونه داد و بیداد سر شوهرم بچم از داد و بیدادای من تو خونه ترسید شروع کرد گریه کردن سوهرم خدا لعنتش کنه رفت سر بچه داد زد من دیگ انقد بهم فشار اومد خواستم طرف چینی دکوری بکوبم رو سرش که بچه برداشت باز ارومش کردخیلی ناراحتم چرا داد زد سر بچم هدا اعنتش کنه الهی بمیرم برای پسرم بچم نکنه تا اخر عمر یادش بمونه میترسم با اون دادی که سر بچم زد بهش اسیب زده باشه هیلی ناراحتم هیچی ارومم نمیکنه هی باخودم فکر میکنم خدا لعنت کنه این مردای نفهمو حمله کرد سمت من منو بزنه بهش گفتم ناخنت به من بخوره تیکه پارت میکنه جرات نکرد خیلی اعصبانی بودم ولی بمیرم برای پسرم داد زد سرش الهی من بمیرم راحت شم از طهر ناراحتم یعنی یادش میمونه؟لخودم گفتم این خر نمیفهمه حداقل دیگ دفه اخرم باشه که تو‌خونه بخاطر پسرم داد بزنم