قبلا نزدیک مامانم بودم دیدم هیچوقت کمک حالم نیس و اذیتم ازش فاصله گرفتم و ذهنم اروم گرفت مامانم بشدت عروس پرسته هرکس قبلاتاپیک هامو خونده درجریانه همیشه میدوعه میره کمک حال زن داداشم ومن همیشه توموقعیت های سخت تنهابودم تااینک عادت مردم ب تنهایی بااینک ازارم میده دیشب مامانم رفت مشهد تابیاد من باید فکرشام و ناهاربابامو داداشم و بکنم همیشه غذافریزرمیزاشته درحده یکی دووعده الان هم ۳شبه رفته بهش زنگ زدم میگم غذاگذاشتی برا بابااینا میگه نه وقت نشد🥲درحالیک وقت داشت بعدالان من باید بفکرباشم بابامم ک نمیادخونمون من باید ببرم براش ک راهمم دورشده اگ شوهرم نبره داستانه...بعد الان زن داداشم ک همیشه خیرمامانم ب اون میرسه تامن محاله زنگ بزنه شام دعوت کنه یابره اونجاک بخواد درست کنه...
موقعی هم ک میخواستم جابجابشم بامامانم بحثم شد گفتم ازت فاصله میگیرم امیدوارم عروست توسختیات ب دادت برسه رومن حساب نکن دیگ بادلی شکسته و کلی گله ازش فاصله گرفتم بعد الان نمیتونم بی تفاوت باشم ک بابام گشنه بمونه🥲

۹ پاسخ

الهی عزیزم چه شرایط بدیه.اما بخاطر دل خودت هرکار میخوای انجام بده.اگر میدونی بعها غصه انجام دادن یا ندادنشو قراره بخوری پس کاری که بنظرت خوبه رو بکن

اشکال نداره پدرته. تو نیکی میکنُ در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز

منم مامانم هرجا می‌رفت بدو بدو پامیشدم میرفتم قم با اینکه خب دوره تو همه مشکلاتشون بودم تو همهههه ی مشکلاتشون! اساس کشی داشتیم خب میدونست که من تنهایی به کارام نمی‌رسم شوهرمم کمکم نمیکنه نه خودش اومد نه بابام اجازه داد که بیاد کمکم منم لج کردم چند وقت پیش که رفت کربلا حتی یه سرم بهشون نزدم چون واقعا دلم شکسته بود تو همه روزای سختم فقط خودممو خودم:)

خواهر تو شهریار چی زیاده؟
رستوران:)
قرمه و قیمه م دوست دارن برن رستوران بی بی سلفم هست همجوره غذای مامان پز داره

مامان منم😔

مامانم هرچن وقت یبارمیره مشهد قم خسته شدم دیگ شمابودین چیکارمیکردین😢مامانم امیدش ب منه ولی نمیدونه منم پدرم درمیاد بابام بدغذاس حتما بایدغذا مرغ و قیمه قرمه باشه🤕

مردا گشنه نمیمونن‌..اصلا نباید از مامانت میپرسیدی که غذا داره یا نه

خواهرشوهر منم فک میکنه مادرش عاشق منه و واسه من هرکاری میکنه درحالیکه اصلا اینطور نیست هیچوقت هیچ خیری از هیچکدوم ندیدم

درکت می کنم چقد مامان منه

سوال های مرتبط

مامان sorena مامان sorena ۴ سالگی
سلام خانما مادرشوهرتی شمام اینجورین راضی نیستن یکم از غذای پسرشون کم بشه بدن ب شما بخدا خدا ب دادم رسیده تو ی ساختمون نیستیم ی جا نیستیم دعوامون میشد مساف ت امدیم باهم جوجه پختیم سرسفره از اونجایی ک بشدت مردپرسته مادرشوهرم میگ باید مردا زیاد بخورن ادل مردا بخورن بهترینارو اونا بخورن غذای مردا رو داد تا واسه بقیه بپزه شوهرم ی دونه از جوجش داد ب من بخور تا اماده بشه همه گشنمون بود از اونو میگ دادی ب اون خودت بخور مگ گشنت نبود الان میاره دیگ شبش خربزه بریدیم خودمونم خریده بودیماااا من خوردم شوهرم بعد من امد براس اورد از خربزه خودش یکم گرفت سمت من بخور تا من بگم خوردم گف بخور خودت اون خورده صبحم ب پسرم صبحونه میدادم بقیه سرسفره بودم هی شوهرم گفت بیا نیمرو بخو تنها نمیخورم هی از اونور میگف خودت بخو صدتا چیز هست یه چیز دیگ میخوره 😑😑😑😑بعد من مامانم ب داداشم میگ سرسفره هوای زنتو خیلی داشته باش مخصوصا سمت فامیلای ما نزار معذب بشه اینم مادرشوهر من 😂😂