۲ پاسخ

من سر همسرم اینجوری شدم، چندسال پیش عمل قلب انجام داد ، به من چی گذشت فقط خدا میدونه و از بعد از عملش من به شدت مضطرب و نگران شدم. خیلیییی با خودم کار میکنم، از سال های اول بهتر شدم ولی خوب نیستم

دقیقا منم بعدعمل بچم استرسم بیشترشد والا هنوزم همینم اینم بگم بیخیالی زیادم خوب نیس استرس یمقدارش خوبه به مادر برای محافظت از بچش کمک میکنه مثال بزنم برات مادربیخیال تو آشپزخونه مشغوله بچش رفته بالای کمد مادر ۴۰دیقس یه سربه بچهش نمیزنه خب مونده به شانس یا بچه سالم از کمد میادپایین وچیزی نمیشه یا یکبار پاش اشتبا میزاره میخوره زمین ولی مادری که حساس باشه بچشو میاره جلو چشمش بازی کنه یا هر یکربع بهش سرمیزنه اینطوری احتمال خطر میاد پایین

سوال های مرتبط

مامان آسنا و آرتین مامان آسنا و آرتین ۴ سالگی
مامانا. من از وقتی یادم میاد همیشه درس خوندم از موقه ای که 7 سالم بود تا الان که 30 سالمه. فوق لیسانس حقوق و جرم‌شناسی دارم. دیگه از سال 97 من برا آزمون وکالت میخوندم هر بارم کلی تلاش میکردم متاسفانه هر دفه یه چیزی میشد و من نمیتونستم نمره قبولی کسب کنم بخداقبل بچه دار شدن بعضی روزا بود که من 14 ساعت درس میخوندم. بلاخره بعدش کرونا اومد دخترم به دنیا اومد من برا مدتی اصلا نتونستم بخونم اما بازم نا امید نشدم شبا که دخترم می‌خوابید یه سه ساعتی هرشب مطالعه داشتم و دوباره امتحان دادم و اینبار لب مرز رد شدم اما بازم بیخیال نشدم به همون روش هرشب 3 ساعت میخوندم اما خب مشکلاتم خیلی زیاد بود دخترم تأخیر داشت کلا خیلی خیلی تو فشار بودم از همه چی ناامید بودم حس بازنده ها داشتم فک میکردم همه رویاهام بر باد رفته بماند که با اون همه فشار باز فهمیدم باردارم تو اوج نا امیدی وقتی بود که دوترم دوسال بود هنوز راه نیفتاده بود هیچی نمیخورد با سرنگ غذا می‌ریختم تو حلقش که نمیره از گشنگی. و خیلی چیزای دیگه که نمیشه گفت وقتی فهمیدم باردارم گفتم هر چی که بشه من این بچه رو ميندازم نمیتونستم قبول کنم با اون همه فشاری که روم بود.
بقیشو پایین میزارم چون طولاني شد لایک کنید بالا بمونه
مامان آرتام مامان آرتام ۴ سالگی
سلام دوستان میخوام یه مشورت کنم باهاتون
آرتام از دوسالگی تو اتاقش تنها میخوابید مشکلی نداشت تا اینکه پارسال عید اسباب کشی کردیم تو خونه جدید از اتاقش میترسید و نمیخوابید هر کاری کردیم نشد اتاقش و عوض کردیم یکی دو ماه خوابید باز الان نمیخوابه مارو هم نمیزاره بخوابیم هر شب ساعت ۳ یا ۴ با ترس بیدار میشه میاد بیدارمون میکنه که من نمیخوام تنها بخوابم میترسم میخوام با شما بخوابم حالا نمیدونم واقعا میترسه یا نه میخواد با ما باشه چون ازش چند بار پرسیدم از چی میترسی میگه هیچی نمیخوام تنها باشم تاریک هم نیس خونه خلاصه دیگه تصمیم گرفتم بیارمش اتاق خودمون کنار تخت رو زمین بخوابه شوهرم میگه کارم اشتباهه عادت میکنه دیگه نمیره اتاق خودش هیچ وقت نظر منم اینه بچم روان سالم داشته باشه بهتر از اینه مستقل باشه چون روزا هم پرخاشگری میکنه همش تو فکر اینه شب بشه تنها نمیخواد بخوابه استرس داره چکار کنم به نظرتون دیشب آوردم اتاقمون رو‌ زمین جا پهن کردم تا صبح خوابید بیدار نشد گیج شدم چکار کنم.