من مادر بزرگ و پدربزرگ مادریمو ب فاصله هفت ماه ازدست دادم یعنی پدربزرگمو دی ماه مادربزرگ مومرداد ماه پدربزرگ پدریمو ده سال پیش ی مادربزرگ مادری دارم نود سالشه ب شدت دوسش دارم یعنی سره اون باهمع دعوا میکنم انقد ک دوسش دارم اونم همینطور منو دوس داره خیلی باخودم فک میکنم اگه بمیره من چطوری میتونم تحمل کنم چون واقعا پیر شده ولی باهمه اینا اصلا دوس ندارم ب مردنش فکر کنم

منم مادر بزرگ پدریمو خیلیی دوسش داشتم اما الان ۴ ساله فوت کردن هنوزم نتونستم باهاش کنار بیام همین الانم بغضم گرفت درموردش حرف بزنم گریم میگیره خیلی سخته از وقتی رفته هیچوقت نتونستم زرف خونشون برم

عزیزم خدا براتون حفظشون کنه و سایشون بالای سرتون باشه

ولی باید بدنی مرگ بخشی از زندگی هست
خدا هیچوقت دردی به آدم نمیده مگر اینکه قبلش قدرت صبر و تحملش رو بده

خداحفظش کنه عزیزم سایه ش مستدام منم مادربزرگ پدریم روخیلی دوستش داشتم ولی ۶ساله پیش فوت شدخیلی بدبودچندین ماه طول کشیدتایکم اروم تربشم

ببخشید مادربزرگ پدری اشتباه تایپی بود