تجربه زایمانم پارت سه :
رفتم سرویس و بعدش دوش اب گرم گرفتم روی کمرم پنج دیقه ای اب گرم گرفتم و دردم شدیدتر شدم داشتم گریه میکردم از درد . اومدم سر تختم تا میخواستم برم بالای تخت یه درد شدیدی منو گرفت و کیسه آبم پاره شد و یهو آب ریخت ازم . کل کیسه ابم تخلیه شد رو زمین .ماما اومد دید کیسه ابم پاره شد خوشحال شد و منو خوابوند و سرممو زد از اینجا به بعد وقتی دردم میگرفت مرگو به چشمم میدیدم . دستگاه ان اس تی دایم افت نشون میداد بهم اکسیژن وصل کردن ولی بازم دایم اخطار میداد ان اس تیم . ماما معاینه میکرد و بهم میگفت دردت اومد اخراشه زور بده و گرنه بچه از حال میره . بالاخره فول شدم و رفتیم اتاق زایمان . بعد فول شدنم دیگه درد نداشتم و با میل خودم زور میدادم که بچه بیاد بیرون . دو سه بار عمیق زور دادم و بچه رو بیرون کشیدن .از بیرون هم چندتایی بخیه خووردم ولی ماما گفت یه جوری بخیه ات زدم از قبلش هم بهتر شد خدا خیرش بده واقعا واقعا خیلی راضی بودم ازش . یکساعت منتهی به زایمان واقعا مرگو به چشمم دیدم با اینکه دومین زایمانم بود . ولی خداروشکر تموم شد . این هم از زایمان من😍💖

۴ پاسخ

عزیزم اسم نی نی کوچولو رو چی گذاشتی گلم

مبارک باشه عزیزم خوش بحالت یعنی درد نداشتی رفتی بیمارستان منم هفته چهلم تموم شو د و یک روز ه هستم بهداشت گفت تا سه شنبه زایمان نکردی بیا بهداشت یعنی میخاد بهم نامه بد نمیدونم چیکار کنم

عزیزم کار خاصی انجام دادی که دردات شروع شد؟چون من دلم میخواد دردام شروع بشه اما از دیروز فقط یکم زیر دلم تیر میکشه میزنه به واژنم و اولین بچمه و با دردا اشنایی ندارم

عزیزم چند سانت بودی رفتی دوش گرفتی

سوال های مرتبط

مامان میجان مامان میجان ۱ ماهگی
تاپیک سوم …
ماما گفت بیا معاینت کنم
معاینه کرد گفت سه سانت شدی
تو همین مدت خواهرم بهم شربنت زعفرون میداد عسل میخوردم
اب فراوون
همین لحظه دکترم اومد معاینم کرد گفت عالیه چهارسانت شدی
به ماما گفت کیسه اب شو پاره کن
اصلا درد نداشت …
بعد از اینکه کیسه آبم پاره شد
دردام زیاد تر شد
رفتم تو وان اب گرم نشستم
از گاز بی حسی هم استفاده میکردم خیلی عالی بود قشنگ دردام کنترل می‌شد
زایمان طبیعی واقعا برام لذت بخش بود از لحظه به لحظه پروسه زایمانم لذت میبردم
یکساعت گذشت دکترم گفت از ولن بیا بیرون معاینت کنم
گفت عالیه ۶سانتی همینجوری ادامه بدی تا ۵.۳۰بچت بغلته
من دیگه واقعا با این جمله انرژیم بیشتر شده بود
(تو این مدت زایمان تا قبل اینکه زور بزنم هر چند بار خواستم رفتم دسشویی
)بعد دیگه از وان در اومدم رفتم رو‌تخت
دکترم رفته بود تا اتاق عمل یه کاری داشت برگرده
ماما گفت هر موقع حس زور زدن بهت دست داد بهم بگو باید سریع بریم رو‌تخت زایمان
یه خورده گذشت من حس کرم زور زدم
سریع ماما‌گفت فول شدی من سر بچه رو میبینم ..زنگ زد دکترم اومد به نماینده بند نافم اطلاع داد سریع خودشو رسوند
من و بردن یه اتاق دیگه رو تخت زایمان …
مامان 🩷معجزه🩷 مامان 🩷معجزه🩷 ۲ ماهگی
#زایمان_طبیعی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۳

اوایل که کم کم میرفت اصلا درد نداشتم و با ترکیدن کیسه هم کلی آب گرم ازم رفت و بعد از اینکه دوز آمپول فشار بیشتر کردن دیگه من دردام شروع شد و اومدن معاینه کردن و گفتن چهار تا هفت سانت هستم و ماما همراهم همون لحظه رسید و روزشان شروع شد اول رفتم زیر دوش و خیلی خوب بود آرومم کرد و رفته رفته دردام زیاد شد کیسه آب گرم هم استفاده کردم و خیلی خوب بود بعد اونم رو توپ رفتم و ماما همراهم تو دستام و پاهام یه نقطه های رو بهم گفت که وقتی دردام میومدن اونجا رو فشار میدادم و تکنیک تنفسی رو انجام میدادم خلاصه بعد از توپ معاینه شدم و گفتن که هشت سانتم و دیگه دردام نفسمو میگرفت بعدش ورزش گربه رو انجام دادم خیلی دردمو کم می‌کرد خیلی برام خوب بود اونو کلی انجام دادم و دراز کشیدم برای معاینه و ماما همراهم کفت که فول شدی هر وقت حس زور اومد بهت پاهاتو بکش تو شکمت و زور بده سه یا چهار بار اینکارو کردم و گفتش که دیگه سر بچه دیده میشه پاشدم رفتم سرویس و خودمو شستم و از سرویس تا تخت زایمان به زور رفتم و یعنی تا اونجا مردمو زنده شدم….
مامان گیلاس مامان گیلاس ۱ ماهگی
پارت چهارم🙂💕

ساعت نزدیکای ۸ بود ک داداشم و مامانم دوباره گفتن بریم اینجوری نمیشه بمونی خواهرم لباسامو عوض کرد برام و منو سوار ماشین کردن من قبل سوار شدنم هی میخواستم بگم میخوام برم سرویس بهداشتی بعد میگفتم نه نکنه بچه اونجا بیوفته...بعد توی ماشین فقط از خیابون دراومدیم و سر جاده شدیم من حس کردم ب چیزی داخل شکمم پوکید و کلی اب داغ ازم افتاد داد زدم مامان کیسه اب پاره شد و حس دفع خیلی شدید دارم زود گوشیمو بهم داد ب ماما زنگ زدم گفتم کیسه پاره شد ولی تا بهش گف کیسه آبم پاره شد ۱سال شد اینقد ب زور از درد داشتم حرف میزدم اونم گف زود خودتو برسون بیمارستان
خونمون تا بیمارستان یه ۱۰،۱۵دقیقس بیچاره داداشم سرعتش ۱۴۰تا بود بخدا الان ک یادم اومد بغض خفم کرده و اشکام دارن میوفتن 🥹🥹 پرستارا تا منو دیدن خداروشکر شیفت مهربونی بودن زود معاینه کرد ب همکاراش گف فول هست زود ببرینش بچه مدفوع کرده تا روپوش رو مامانم برام پوشوند ویلچر اوردن منو بردن سالن زایشگاه ماما بخش ان اس تی گذاشت و بهم میگف زور بده یهو گف فاصله دردات دوره تا دردت آومد ۳بار پشت سر هم زور بده منم از ترس حت اگ درد نداشتم زور میدادم ک کمک کنم یهو حس کردم دارم از حال میرم جلو چشام تار و دیگ نای حرف زدن ندارم ماما صدا زد اکسیژن بیارین و هی منو تکون میداد میگف شیدا خوبی شیدا منو نگا کن هی داد و بیداد میکرد یکم بهتر شدم زود منو ب اتاق زایمان برد
مامان آریان مامان آریان ۲ ماهگی
تجربه زایمان من 😊
بعدش ک کمی انقباض شروع شد مامانم حراسون خودشو به من رسوند بعد اون هم مامای همراهم اومد وقتی دیدمش روحیه م واقعا عوض شد چون خیلی ترسیده بودم من هیچی با خودم بیمارستان نبرده بودم ن مدارک ن ساک 😅 بعدش انقباض هام بیشتر شد .
با اینکه ۴ سانت بودم ولی بچه بالا بود و باید با ورزش میکردم تا زودتر زایمان کنم . توی اوج درد منو ماما ورزش هارو انجام دادیم که خیلی کمک کرد به ۶ سانت ک رسیدم بی حسی خواستم ولی معاینه م کردن گفتن بچه بالاست هنوز ن
ورزش ها رو بیشتر کردم چون دیگه طاقت دردو نداشتم دوباره معاینه شدم خداروشکر بچه اومده بود پایین ، بی حسیو ساعت ۱۰ به من تزریق کردن سریع ماما منو خوابوند گفت فول شدی زور بزن . با دو سه تا زور ساعت ۱۰ و بیست دقیقه زایمان کردم بچه رو روی شکمم گذاشتن انگار دنیا رو به من دادن😍🥰 از دو جهت هم بخیه خوردم . دیگه درد نداشتم . من اون بعدازظهر بدون درد بودم نمیدونستم تا ۱۰ شب زایمان میکنم و تموم میشه 😅 توی ۴ ساعت زایمان کردم😅🥰
مامان فاطمه نورا مامان فاطمه نورا ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
تو بارداریم خیلی پیاده روی داشتم خیلی زیاد چند روز هر دفعه پنج ساعتی پیاده روی میکردم با یه ماما آشنا شدم بهم ورزش داد با اینکه سی و شش هفته ورزش رو شروع کردم ولی خیلی مفید بود سی و هشت هفته معاینه شدم کاملا بسته بودم همون هفته بازم کلی پیاده روی کردم شیاف گل مغربی گذاشتم سی و نه هفته که شدم ماما گفت بیا معاینه تحریکی کنم رفتم مطب گفت دو سانتی برو پله پایین بالا شو بیست دقیقه بیا ببینم پیشرفت داری یا نه پله رفتم بعد چندتا ورزش داد انجام دادم همونجا تو مطبش باز معاینه کرد گفت سه چهار سانت شدی همینطوری ادامه بده برو خونه دردات خیلی شدید شد زنگ بزن من بیام باهم بریم بیمارستان ساعت پنج از مطبش اومدم بیرون ساعت هشت شب دردام پشت سر هم شدن خیلی شدید داشت گریم می‌گرفت رفتیم بیمارستان ماما خودم معاینه کرد گفت هشت سانتی رفتیم اتاق زایمان آمپول فشار زد و گفت دردت که گرفت زور بده بردم سرویس کمرم رو آب داغ می‌گرفت فول شدم همینطوری کنارم بود راهنمایی میکرد کیسه آبم رو خودش پاره کرد خیلی تهوع داشتم دائم حالم بهم میخورد می‌گفت حالت رو بد نکن زور بده و اینا خلاصه ساعت هشت رفتم ساعت ده زایمان کردم بخیه هم خوردم چون یبوست داشتم اگر یبوست نداشتم خیلی راحت تر بودم من خیلی راضی بودم ماما همراه خدا خیرش بده خیلی کمکم کرد
مامان نیلا مامان نیلا ۳ ماهگی
ساعت شیش سرممو باز کرد و نیم ساعت بعد دردام شروع شد و رفتم برا ان اس تی بعد گفتم معاینم کنین که ماما خیلی مهربون بود گفت باشه معاینه کرد گفت سه سانتی دیگ شدید شد دردام و صدام در اومد ان اس تی ک تموم شد رفتم رو تختم ماما اومد گفت دردات چطورن گفتم شدید میشه معاینم کنی گفت نیم ساعت پیش معاینت کردم ک ولی باشه معاینه کرد گفت هفت سانتی تعجب کرد گفتم خانم ماما من زود زایمانم کیسه آبمو بترکونین زایمان میکنم گفت هنوز زوده و فلان زیاد زور نزن که رحمت ورم میکنه و خدایی نکرده بچه خفه میشه نمیتونی زایمان کنی ده دیقه بعدش شیفت عوض شد و یه ماما دیگه اومد ساعت دقیقا هفت و ربع بود اومد کیسه آبمو پاره کرد دیگه داشتم زایمان میکردم که همشون رفتن فقط یه خدمه بود و مامانم که دستامو گرفته بود فشار میداد بعد خدمه داد زد گفت بیاین بچه سرش داره میاد گفتن از تخت بیا پایین ببریمت اتاق زایمان اومدم پایین گفتم بخدا بیام تو سالن نرسیده به اتاق بچم بدنیا میاد دوباره برگشتم رو تخت همونجا تو اتاق پیش مریضای دیگه زایمان کردم همه ماماها ریختن سرم و بچه که بدنیا اومد بند نافشو بریدن و شکممو یکم فشار دادن ک جفت بیاد بیرون و تخلیه بشه بعد نگا کردن گفتن نیاز به بخیه هم کلا نداری ینی اون لحظه ای که بچه بدنیا اومد انقد ترسیده بودم بچم بیوفته زمین ناقص بشه که اول با همون دردم نگاش کردم بعد از ته دلم از خدا خواستم تموم مامانا بچه هاشونو صحیح و بغل بگیرن و وضعیت مملکتمون بشه مث قبل بعد که بردن بچه رو تمیز کردن آوردن و همونجور لخت گذاشتنش رو سینم گفتن یه ساعت باید تماس پوستی داشته باشه بچه با مادر که دمای بدنش نرمال بشه دقیق هفت و 35بچم بدنیا اومد ینی کل دردای شدید و وحشتناکم یه ساعت کمتر بود
مامان دنیز کوچولو🎀 مامان دنیز کوچولو🎀 ۲ ماهگی
بعد سه روز اومدم تعریف کنم
من چند روزی بود درد داشتم و یک سانت باز بودم دوشنبه من ۳۴هفتع و ۶روز بودم یهو حس کردم کیسه نشتی داره رفتم معاینه کردن گفتن ۳سانت هستی کیسه نشتی داره زایمان میکنی سر بیمه اذیت شدم اومدم علوی شب نه بستری شدم درد نداشتم انقباض نامنظم تا سه صبح بعد یکم دردا مرتب شد ساعت شیش اومدن کیسه رو پاره کنن پاره کردن درد اصلی شروع شد درد کشیدم یک ساعت واییی خیلی سخت بود زور نداشتم بچه نمیومد به زور اومد بخیه زدن داستان من از اینجا تازه شروع شده رگ از داخل پارع شده بوده و بخیه نزده بود رگ خونریزی کرد طی نیم ساعت اندازه یه هندونه لابیا ام باد کرد دردی که اون داشت زایمان اصلا نداشت مردمممم یعنی واقعا بخیه ها که مینداخت من حسشون میکردم بردن اورژانسی اتاق عمل با بیحسی اسپاینال کورتاژ کردن بخیه هارو کشیدن از اول زدن برام خیلی سخت بود دو روز کامل دراز بودم سوند و پنس داخلم بود نمی‌تونستم تکون بخورم یعنی واقعا دهنم سرویس شد هم طبیعی هم سزارین شدم خیلی اذیت شدمممم خیلییی
مامان جوجه🐣🩷 مامان جوجه🐣🩷 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی (پارت۴)
❌❌❌❌❌
با کمک ماما بلند شدم رفت سمت اتاق زایمان تا بحال اتاق زایمان رو از نزدیک ندیده بود و وقتی رفتم داخلش خیلی ترسناک بود برام ،من تا الان دوبار اتاق عمل رفتم اینقدر برام ترسناک نبود که اتاق زایمان رفتم
سریع روی تخت دراز کشیدم و دستگاه اکسیژن و فشار خون و ان اس تی وصل کردن برام ،خیلی درد داشتم و اصلا نمی‌تونستم تحمل کنم که دوباره یه دوز دیگه برام تزریق کردن،دکترم میگفت زور بزن و نمیدونم توان زور زدن رو نداشتم یا زور میزدم بچه بدنیا نمیومد،همون لحظه ضربان قلب بچه کم شد و میخاست ببرن منو سزارین کنن ولی دکترم سریع اومد بتادین ریخت روم و لحظه برش زدن واژن رو هم حس کردم و دونفر کنارم رفتن روی پایه محکم شکممو فشار دادن ،اون لحظه از درد و ترس کلی جیغ زدم و تا مرز سکته کردن رفتم ولی وقتی دخترم بدنیا اومدن اصلا نفهمیدم چی شد فقط اون لحظه بچه رو گذاشتم بغلم همه چیز فراموش شد و باورم نمیشد،دکترم گفت حالا زور بزن که جفتت بیاد بیرون که از درد و ترس رو به بهوش شدن بودم که دکترم گفت برات بیهوشی میزنم راحت بخوابی که جفتت رو بکشم بیرون هم برات بخیه بزنم
مامان ویهان🧿 مامان ویهان🧿 ۲ ماهگی
پارت سوم تجربه زایمان.
دیگه رفتیم طبقه دوم بخش زایمان بعد رفتم داخل مامانم همرام بود بعد یه خانم گفت بیا دراز بکش دراز کشیدم معاینه کرد گفت فول شدی دهانه رحمم کامل باز شده بود ولی درد داشتم همچنان دیگه اون خانمه برام انژیوکت به دستم وصل کرد و گفت پاشو برو تو اون اتاق هنوز کیسه ابم پاره نشده بود دیگه بلند شدم از تخت اومدم پایین دردم زیاد شده بود ولی قابل تحمل بود از تخت اومدم پایین کیسه آبم پاره شد دیگه دردام تموم شد اصلا درد نداشتم دیگه مامانم سریع منو برد اون اتاق رفتم دراز کشیدم ماما اومد سرم رو برام وصل کردو چند تا زور زدم که ماما گفت بسه دیگه زور نزن سرش اومده دیگه اونجا رو برام سر کرد برش داد و بچه به نیا اومد ساعت ۵:۳۵ دقیقه ظهر بود که بچه بدنیا اومد یعنی تا شوهرم کارای بستری شدنم رو انجام داد من بچه رو اورده بودم دیگه سریع پاکش کردن و بردن به مامانم و شوهرم نشونش دادن و بردن بخش نوزاد داخل دستگاه اکسیژن وصل کرده بودن بعد اومدن سراغ من برام بخیه زدن و دکتر اومد بالا سرم و ماساژ شکمی داد و رفتم بخش بعد یه شب بخش خوابیدم و فرداش مرخصم کردن ولی بچم هنوز بستریه اصلا نمیزارن بری بچه رو ببینم فقط میزارن مادر بچه بره داخل و بچه رو ببینه دیروز رفتم دیدمش خواب بود بچم قربونش برم اکسیژن و این چیزا بهش وصل نبود نمیدونم چرا نگهش داشتن انشاالله که دکترش بگه خوبه مرخصش کنن دلم براش یه ذره شده
مامان ایلماه مامان ایلماه ۲ ماهگی
تجربه زایمان
ولی خیلی کمرم درد میکرد جوری بودم که نمیتونستم بشینم نه راه برم داداشم اومد با ماشین دنبالمون رفتیم زایشگاه اونجا معاینه کرد گفت ۷سانت بازه دهانه رحمت😨تعجب کردم که چجوری ۷سانت شدم بعد کارای بستریم انجام دادم از کمر درد نمیتونستم تکون بخورم مامانم اومد لباس هامو ببره گفتم بهش من میخوام از آمپول اسپاینال بزنم نمیتونم دیگه تحمل کنم همش عرق میکردم بعد دکتر بیهوشی اومد باهاش مامانم حرف زد گفت دخترم ۱۶سالشه نمیتونه تحمل کنه آمپول اسپاینال بزنید بهش اوناهم آمپول زدن بهم کامل درهام قطع شد جوری که پاهام حس نداشت راحت شدم بعد یه جایی نفس بچه افت کرد اومدن دستگاه وصل کردن خداروشکر بهترشد
دوباره اومد معاینه کرد۱۰سانت شدم کیسه آبم پاره کرد فقط کیگفت زور بزن خداروشکر مامای خوبی بود خوب باهام رفتار میکرد
خلاصه بگم که زور زدم ولی سربچه نیومد بیرون رفتیم اتاق زایمان بعد هرچی زور میزم سرش بیرون نیومد🥺
برش زدن ولی قبلش بی حسی زد یکم حس کردم ولی زیاد نه بعد بچه رو کشید برون بعد بخیه زد 🥺خیلیییییییی الانم یکم تکون بخورم دردم میگیره ولی ارزششو داشت اینم از تجربه زایمان من
مامان 𝙰𝚛𝚢𝚊🧸💙 مامان 𝙰𝚛𝚢𝚊🧸💙 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت شش✅
من دیگه انقد داد زده بودم منو ببرید سزارین ماما همراهمم هم چنان کلی ورزش و ماساژ و دوش آب گرم برد منو که دوش واقعا دردمو کم میکرد تا اینکه شیفت عوض شد اومدن گفتن که بچه 18ساعت تو خشکی بوده خطرناکه دکتر بیاد نامه بده بریم سزارین که واقعا هم خوشحال شدم هم ناراحت چون ضربان قلب بچه هم داشت افت میکرد ومن دیگه طاقتم تموم شده بود جوری که دلم میخواست بمیرم از این همه درد طولانی راحت شم انقدم گلاب به روتون بالا آورده بودم نا نداشتم تا اینکه ساعت 8ونیم یه ماما اومد معاینه کرد گفت 9و نیم سانته منم همش حس زور زدن داشتم و حس میکردم مدفوع دارم تا اینو به ماما همراهم گفتم چقدر خوشحال شد گفت ک زایمان نزدیکه واقعا معجزه شد کم مونده بود برم سزارین ماما بیمارستان بهم گفت هر وقت انقباض داشتی زور بزن منم هر 30ثانیه انقباض شدید و طولانی داشتم که پاهامو می‌گرفتم تو دستم و سرمو فشار میدادم تو سینمو با تموم نیروم زور میدادم تا ماما داد زد آفرین موهای بچه رو میبینم تا اینکه بلندم کردن بردنم اتاق زایمان خوابوندنم رو تخت زایمان گفت زور بزن تا میتونی زور بزن وگرنه بچه خفه میشه سرش اومده بود پایین گیر کرده منم چون خییییلی درد کشیده بودم و تقریباً هیچی نخورده بودم نا نداشتم زور بزنم آمپول بی حسی رو زد وچون سر بچه گیر کرده بود نذاشت بی حس بشه تیغ و کشید ومدام داد میزد زور بزن بچه داره خفه میشه دید دیگه من نمیتونم داد زد همه دکترا وپرستارا ریختن بالا سرم دوتا خدمه افتادن رو شکمم محکم فشار میدادن منم به خاطر بچه تا میتونستم