۸ پاسخ

شادی جان من خیلی باهاش صحبت میکنم که خطر داره وای ماشین بوق میزنه می‌ترسیم
مامان ناراحت میشه میترسم تو چقدر شجاعی که دست مامان و میگیری ازش مراقبت می‌کنی،با این جمله ها زبونش میگیرم دستمو ول نمیکنه یا خلوت بودنی دستشو ول میکنم یخوردخ راه می‌ره بعد دیگه دستشو میگیرم

پسر منم همین بود تازه همش میدویید من عین چی فقط میدویدم دنبالش و احساس خطر میکردم لباسش رو میگرفتم هنوزم که هنوزه میریم بیرون اصلا دستم رو نمیگیره احساس مستقل بودن داره .

هیچی پدرمو در میاره....اگه با باباش بریم که همش می‌ره بغل اون و همه چی رو میخواد شوهرمم خیس عرق میشه و کمر درد میگیره

فقط با ماشین

به سختی 😅

یه کتاب داره که بچه هه دست مامانش رو ول میکنه میره تو خیابون. دوچرخه بهش میزنه
اونو چند بار نشون دادم و گفتم ادم تو خیابون دست مامان یا بابا رو ول نمیکنه
بچه م دیگه حفظ شده
تو خیابونم همون جمله ها رو میگم باز

بیشتر باسه چرخه میبرم بعضی وقته هم دستشو میگیرم

پسر منم الان یک ماه اینجوری شده من بدون باباش جرات نمیکنم جایی ببرمش

سوال های مرتبط

مامان نیکا مامان نیکا ۲ سالگی
من جدیدا علاوه‌بر چالشایی که داشتم به یه چالش سخت دیگه ای برخوردم 🤦🏻‍♀️
من از تابستون به اینور فقط روزی یکبار بیرون میریم با دخترکم
بعد فاصلمون تا یه پاساژ یا پارک نزدیک تقریبا ۲۰ دیقه پیاده رویه که حالا تا بریم و بیایم یه چیزی نزدیک ۳ ساعت طول میکشه
تو این سه ساعت دخترم نهااااااایت نیم ساعت از کالسکه ش پیاده میشه و هرکاری میکنم دیگه فقط میشینه 🫠
این به خودی خود بد نیست که اینقدر بیرون ارومه کنترل همه چیزو بدست دارم
بدیش اینکه من تا برسیم خونه هلاک میشم و اون هورمون دوپامینش میزنه بالا و حالا صد برابر انرژی داره و میگه بیا من بپربپر یا بدو بدو بازی کن 😖😩
قبلا که کوچولوتر بود بیشتر عاشق راه رفتن بود الان از دم در میگه سوار کالسکه میشم حتی حاضر نیست تا سرکوچه پیاده بیاد🥴
و از اونجایی که ما وسط بازاریم و همیشه کالسکه باید همراهمون باشه نمیشه هم سوار تاکسی چیزی شد ( درواقع برام سخته کالسکه جمع کنم بچه بدوبدو سوار کنم وووو)
من واقعا نمیدونم چیکار کنم که بیشتر راه بره
شما میدونید؟
اگه کالسکه هم نبرم میگه بغلم کن 🙄