۸ پاسخ

شادی جان من خیلی باهاش صحبت میکنم که خطر داره وای ماشین بوق میزنه می‌ترسیم
مامان ناراحت میشه میترسم تو چقدر شجاعی که دست مامان و میگیری ازش مراقبت می‌کنی،با این جمله ها زبونش میگیرم دستمو ول نمیکنه یا خلوت بودنی دستشو ول میکنم یخوردخ راه می‌ره بعد دیگه دستشو میگیرم

پسر منم همین بود تازه همش میدویید من عین چی فقط میدویدم دنبالش و احساس خطر میکردم لباسش رو میگرفتم هنوزم که هنوزه میریم بیرون اصلا دستم رو نمیگیره احساس مستقل بودن داره .

هیچی پدرمو در میاره....اگه با باباش بریم که همش می‌ره بغل اون و همه چی رو میخواد شوهرمم خیس عرق میشه و کمر درد میگیره

فقط با ماشین

به سختی 😅

یه کتاب داره که بچه هه دست مامانش رو ول میکنه میره تو خیابون. دوچرخه بهش میزنه
اونو چند بار نشون دادم و گفتم ادم تو خیابون دست مامان یا بابا رو ول نمیکنه
بچه م دیگه حفظ شده
تو خیابونم همون جمله ها رو میگم باز

بیشتر باسه چرخه میبرم بعضی وقته هم دستشو میگیرم

پسر منم الان یک ماه اینجوری شده من بدون باباش جرات نمیکنم جایی ببرمش

سوال های مرتبط