۷ پاسخ

منم مثل تو بودم تو معاینه انقدر اذیت میشدم نمیذاشتم که قرار بود برم سزارین اختیاری ولی تو بیمارستان دکتر نشست زیر پای شوهرم که طبیعی میتونه بیاره بدون اینکه به من بگن منو برای زایمان طبیعی بستری کردن واقعا مرگ و به چشمم دیدم هر یه رب معاینه میکردن کیسه آبم ترکیده بود تا ۷ سانت رفتم که ضربان قلب خودم و جنین اومد پایین سزارین شدم

عزیزم شرط طبیعی زایمان کردن همکاری شماست چون میان وسط دردات معاینه میکنن اگه از الان نمیذاری اونجا که دیگه اصلا نمیذاری. اول باید خودت رو آماده کنی از نظر روحی بعدن به بقیه فکر کن.
اگه شرایطت جور نشه خودشون مستقیم میفرستن سزارین

دقیقا منم همینجوریم خیلی میترسم که نتونم همکاری کنم بچه ام خفه بشه به خاطر همین استرس زیاد دارم

وقتی نه دکتر نامه میده نه همسرت اجازه میده
بعد خودت هم که همکاری نمی کنی
با این اوضاع فقط خودت سختی می کشی آخرشم هم باید درد زایمان طبیعی بکشی و اگه بچه بدنیا نیاد هم درد سزارین تحمل کنی که

عزیزم نگران نباش به منم گفتن طبیعی اما وسط زایمان شرایط خودم و بچه بحرانی شد بردنم سزارین
شمارو هم بینن نمیتونی میبرن سزارین

اگه طبیعی باشی ولی حین زایمان طبیعی ببینن جون خودت و بچه تو خطره سزارین میشی دیگ به اجازه همسرت لازم نیست

به دکترت بگو باهاش صحبت کنه

سوال های مرتبط

مامان حامی مامان حامی ۱ ماهگی
خانوما چیکار کنم شوهرم میگه نمیزارم بری سزارین و باید طبیعی بیاری حتی اگه پولشو کامل خودم بدم هم باز مخالفت میکنه
اوایل که از ترس میگفتم سزارین باز کوتاه اومدم چندتا تجربه خوندم کلاس رفتم با چندتا دکتر و ماما مشورت کردم طبیعی رو انتخاب کردم
ولی امیدوار بودم به اپیدورال چیزی
خلاصه از دو سه هفته قبل هر وقت حوصله باشه و وقت کنم ورزش انجام میدم
سر بچه اومده تو لگن
شیاف هم میخواستم شروع کنم دکتر گفت اصلا چیز گیاهی استفاده نکن
پس فقط خرما و آناناس میخورم و رابطه و دوش آب گرم و ماساژ پرینه
روحیمم خیلی خوب بود تا اینکه فهمیدم بیمارستان شهرمون اصلا اپیدورال استفاده نمیکنن یا هر بی حسی دیگه ای
دوباره خودمو باختم ولی گفتم چیز زیاد مهمی نیست
و دیروز رفتم معاینه لگن و متاسفانه نتونستم کامل اجازه بدم معاینه کنه
و دکتر هم انگار تکلیفش با خودش روشن نبود وقتی که نزاشتم
گفت تو نمیتونی طبیعی بیاری سر معاینه ها خیلی اذیت میشی بچه رو خفه میکنی
بعد چند دقیقه باز گفت شرایطت واسه طبیعی خوبه رو خودت کار کن که بتونی بزاری طبیعی واست خوبه و از این حرفا
و گفت تا جایی که گذاشتی سر بچه پایینه و لگنت هم خوبه
الان بخاطر اون حرفای اولش و مخصوصا که گفت بچه رو خفه میکنی
ترس همه وجودمو گرفته کلا روحیمو باختم کل شبو کابوس دیدم با اینکه اصلا نمیترسیدم یه ترس خیلی بدی باهامه
مشکلی با دردش ندارم فقط نگران جون بچه ام
به شوهرمم هر چقدر میگم حرف خودشو میزنه میگه خب میزاری معاینه کنن یا....اصلا درکی از این بیماری من نداره