۲۱ پاسخ

پیش باباش که ایراد نداره، من به همسرم مامانم و خواهرام میتونم بسپارم، خواهرشوهرم هم همینطور اما مادر شوهر نه.
هرکدومشون هم نگهش دارن میزارم ،با اینکه بچه اولم هست .اوایل حساس بودم بعدش دیدم نه اینجوری نمیشه خودم از پا درمیام و احساس بیهودگی بهم دست میده، برا همین یوقتایی میزارم پیش همسرم و به کارای خودم‌میرم‌میرسم.‌چون بنطرم‌ مادر شاد و پر انرژی خیلی بهتر از مادر همیشه در دسترس اما کلافه و داغونه

من درک کردم وقتی سخت بگیری سخت میگذره
پس ولشششش 😅
من دیروز خونه مامانم بودم هر چی دخترم شیر دادم که بخوابه نمی‌خوابید از آخر خواهر زاده ام اومد بردش گفت خاله تو بخواب من نگه اش میدارم من نفهمیدم کی خوابم برد بیدار شدم دیدم دخترم خوابیده 😊
حالا خواهر زادام چند سال اش !!!؟ ۱۰ سالش😂

منم اینجوریم ولی خب دوقلو دارم واقعا مغزم میترکه از مامانم و بابام و خواهرم کمک میگیرم.
البته شوهرم از خودم بهتر نگه میداره
ولی به خانواده شوهر نمیتونم بسپرم

وای من بچم اینقد قشنگ تو بغل باباش میخوابه،

من توام یا تو منی ...

منم همینم عزیزم طبیعیه حس مادرانه است

منم همینطورم نمی‌دونم چرا حس میکنم هیچکس از پسش برنمیاد
خودم زبونشو بلدم گریه کنه میفهمم چشه اما جایی باشه گریه کنه فقط میگن گشنشه چیز دیگه ای بلد نیستن بخاطر همین سخت اعتماد میکنم پیش کسی بزارم

منم اینجوری هستم . بر همین موضوع مادرشوهرم اینا ازم ناراحت شدن چون باهم ی ساختمون زندگی میکنیم . خودم کلی خسته میشم اما ب هیچکس نمیدم مخصوصا پسر من ک ب شدت بغلی هستش زمین میزارم گریه می‌کنه ، کلا بغلم هستش با ی دست آشپزی میکنم کارای خونه میکنم

دقیقا منم همینم گه گاهی شوهرم پناه و میبره برای ۵,10 دیقه پیشه خانواده اش اینقدر بهش پیام میدم و زنگ میزنم دیونه میشه
حتی به شوهرمم اعتماد ندارم توی بچه داری
اینجوری نبودم از وقتی بچه دار شدم حس مسئولیتم زیاد شده
خیلی حساسم روی دخترم

عین من

این به دوره ای پس از زایمانه
منم سر دختر اولم همین رودم هرکی بغلش می‌کرد حس بدی بهم‌دست میداد حالت افسردگی پس از زایمانه

اینجوری که خوب نیست
هم خودت از پا در میای هم اینکه اگه همیشه اینجوری باشی بچت مستقل نمیشه

منم همینم و دارم خودمو داغون میکنم

من شوهرم می‌زارم مامانم بقیه اصلا نمیتونم

منم مثل توام اصلا نمیتونم به کسی اعتماد کنم 🥴

وای منم همینطورم.با وجود اینکه یک پسر شیطون 3 سال و 8 ماهه هم دارم اصلا نمیتونم شاهان را به کسی بسپارم.

بچه اولیا همینن،منکه بچه سوممه میزارمش پیش مامانم میرم خرید،شیر خودمو هم میخوره میدوشم میدم مامانم و میرم

منم اینجوریم ولی بعضی مواقع جلو خودمو میگیرم و از درون سر خودم داد میزنم چون اینجوری پیش بره هم بچه با هیچ کس نمی‌مونه هم اون پدر ناخودآگاه مسئولیت پذیریش کم میشه هم از همه مهمتر چون خودم از پا میفتم مادر خوبی هم نمیتونم باشم پس
یه تایمی بسپر ب پدرش تا همه چی بهتر بگذره☺️

دقیقا منم همینجور☹️😭زیر چشام گود شده دیگه

دقیقاااا منمممم

دقیقا مث من🤦🏻‍♀️

سوال های مرتبط

مامان آدرین مامان آدرین ۸ ماهگی
دیشب پسرم خیلی نق میزد ،ساعت خوابش بود و نمیخوابید ،من بودم و کلی ظرف نشسته و پسرم که گریه میکرد ،شوهرم از خستگی دراز کشیده بود و نگاه میکرد ... میدونم واقعا خسته بود ،آرایشگره و از صبح تا ۸ شب سر‌پا و دست تنهاست تو مغازه. ولی من از دستش شاکی بودم ،توقع داشتم‌بیاد بچه رو بگیره که من به کارمم برسم و هم اینکه خسته نشم از گریه هاش. شوهرم پاش درد میکرد و تنهایی داشتم حرص میخوردم ،خیلیییی عصبی شدم و یه مامان عصبانی بودم که هی غر میزدم که پسرم بخواب ،خسته شدم ،ای بابا و فلان... با پسرم بداخلاقی کردم تا اینکه گفتم بابا لامصب بیا بگیر بچه رو یه کم مغزم آروم‌بشه من از صبح دارم باهاش کلنجار میرم. اومد بچه رو گرفت یه کم اروم‌شدم‌،بعد میگم خب میدونم خسته ای ولی وقتی میبینی دارم عصبی میشم و خسته ام‌بیا بچه رو بگیر چند دیقه کافیه تا اروم‌بشم. حالا ایناش هیچی ، اصلا با همسرم مشکلی ندارم و درکش میکنم و اونم همیشه درک میکنه منو ،فقط نمیدونم چرا دیشب انقدر عصبانی شدم و از اینکه با پسرم بد اخلاقی کردم و هی غر زدم ناراحتم و عذاب وجدان دارم