۵ پاسخ

برو ولی خودت خسته نکن،کارای سبک کن

وای خدا مگه میشه رفت بگو بهشون بارداری چزا قایم میکنی مگه جرمه نروخواهر جان خودت نرو گناه داره اون بچه

وای نه نرو خب بگو حامله ای چرا بچه رو به خطر میندازی ما خودمون انگور داریم سخته چیدنش

مامان مهرادچندسالته گلم؟

حواسمو جمع میکنم خودمو خسته نمیکنم الکی میچرخم اونا بچینن خوبه😂

سوال های مرتبط

مامان محمد حسام مامان محمد حسام ۴ سالگی
خانما میخوام درد و دل کنم من و شوهرم 7 ماه صحبت کردیم زیر نظر خانواده ها و ازدواج کردیم از اول ازدواجمون شوهرم قصد داشت منو تغییر بده و به قول خودش شبیه خودش کنه و از این طریق افسار زندگیش رو دستش بگیره من وابسته خانواده ام هستم مخصوصا مادرم اون هم میدونست و با خانواده ام در افتاد و یکی یکی پاشون رو از خونه ام برید تا به قول خودش من مستقل بشم تو این گیر و دار من باردار شدم در حالی که با کل خونواده ام قهر بود تو دوران بارداری خیلی اذیتم کرد و من از ماه هشت بارداری افسردگی گرفتم تا سه ماه پس از زایمان حالم بد بود ولی تو اون روزا تنها دل خوشیم و دلیل زندگیم پسرم بود الان هم جونم به جونش بسته است نمی تونم یه لحظه دوریش رو تحمل کنم پسرم هر چی بخواد بخره به من میگه چون باباش براش نمیخره حتی لباساش رو مامانم اینا می‌خرن دکترش رو خودم میبرم خلاصه که باباش هیچ احساس مسئولیت نداره ولی پسرم باباش رو بیشتر از من دوست داره به من میگه من تو رو دوست ندارم بابام رو دوست دارم خیلی دلم گرفته
مامان گرشا مامان گرشا ۴ سالگی
سلام‌مامانا
میدونم خیلی دارم با پشت های نا امید کننده ام حالتون و خراب میکنم
ولی خیلی حالم بده الان فقط دارم به صورت گرشا نگاه میکنم بعد فکر میکنم چرا خدا نمیزاره منو این بچه هم مثل همه بچه ها و مادرا کنار هم از زندگیمون لذت ببریم . گرشا قبلا بهش اب قلم گوسفند میساخت الان نمیسازه دوباره میدم اسهال خلطی میشه .
اللن چهار شبه درست نخوابیدیم نیم ساعت از خوتبش میگذره همش گریه و زاری .
دیشب قبل خواب با دلدرد اسهال شد و تا بخوابه همش میگف دلم درد میکنه از زیاد شدن ادرارشم نگم الان چند شبه تا صبح پوشکش پر میشه پس میده
وزن و قدم نمیکشه الان مدتیه واقعا بهم ریخته و من میترسم از نون باشه تو تست پوستیش نون مثبت بود فکر کنم ۶ بود عددش یه برهه ندادم مجبور شدم نون سحر بدم که سیب زمینی داره و نمیسازه بهش سه ماه دادم ولی حالا مجبورم سنگک بدم به خدا مجبورم بچه ام چیزی نمیخوره . شوهرم میگه باید بدی بخوره چون اون برهه رو دید که چقدر اذیت شد بچه . خودمم دیگه میترسم قطع کنم . الان هر جا میخونم نوشته اگه ادرار زیاد باشه به کلیه هاش اسیب میرسه زبونم لال . امروز رفتم ازمایش ادرار دادم براش تا یه شنبه ببر روحانی ببینم چی میشه به خدا دیگه نمیکشم
گرشا تا صبح شاید ۳ الی ۴ بار جی میکنه طول روزم ۶ بار ولی وقتی الرژن میخوره ادرارش حجیمه .
کاش بخوابم دیگه پا نشم خسته شدم از نگاهاش التماس گونه اش برای خوراکی ها یه چیز ساده نمیتونه بخوره اخه مگه میشه یه بچه ۵ ساله با ۴ تا مواد زندگی کنه .
خسته شدم از صبح تا شب استرس کشیدن .
خسته شدم از تو نت چرخیدن.
خسته شدم از دکتر رفتن
خسته شدم . کاش بمیرم راحت شم .
مامان کشمش (نازنین)🤭 مامان کشمش (نازنین)🤭 ۴ سالگی
نمیدونم ناشکریه یا نه
من و همسرم زمانیکه کرونا شد تصمیم گرفتیم که هیچ وقت به بچه فکر نکنیم
هیچ وقت نه قبل نه بعد کرونا برای بچه دار شدن اقدام نکردیم خواست خدا بود و اردیبهشت متوجه شدم باردارم
تمام بارداری با استرس گذشت هماتوم امنیو بی اشتهایی در حدی که وعده های اصلی رو به زور میخوردم و مرسانا وزن نمی‌گرفت و خدا میدونه چقدر سونو رفتم ان اس تی رفتم هر سری هم که میرفتم یکی دوماه از همسن و سالهاش از نظر قد و وزن عقب‌تر بود تا بالاخره به زور در چهل هفته با وزن 2500 به دنیا اومد
از روزی هم که به دنیا اومد با هزاران مشکل دست و پنجه نرم کردیم رشد کند قد و وزن .بی اشتهایی .پنومونی
مدام هم زیر نظر هر دکتری که فکرش رو بکنید بود تغذیه کودکان اطفال و...
دیروز جواب آزمایشش اومد دیددیم آنزیم‌های کبدیش بهم ریخته تروییدش پرکاره و ارجاع دادن متخصص گوارش که جذب مواد غذایی به خوبی انجام نمیشه
میدونم شرایط خیلی ها از من سختتره
اما احساس میکنم دیگه کم آوردم
ما که از خدا بچه نخواسته بودیم چرا زمانیکه خودش تصمیم گرفت بهمون بچه بده یه بچه سالم نداد
بخدا اینقدر با مرسانا از این دکتر به اون دکتر رفتم رسما کم اوردم