۱۷ پاسخ

به زبون عامیانه میگم .بهش محل سگ نزار.شوهر تو از اون مرداس ک ناز کنی محلش نزاری به خودت برسی بیاد طرفت.هر چقدر به خودت برسی و خودتو دوست داشته باشی اونم دوستت خواهد داشت.اصلا برای توضیح دادن براش وقت نزار بگو باشه تو راست میگی .چون در هر صورت اون رو دنده لجه هر چی هم بگی هر جور دلش بخواد برداشت می‌کنه.

بعضی آزمایشگاهها هستن میان خونه آزمایش میگیرن اگه وضع مالیت خوبه دونه دونه زنگ بزن آزمایشگاهها ببین کدوم آزمایش درمکان انجام میدن بیان برات بگیرن یکم هزینه اش بیشتره جواب روهم آنلاین بگو برات بفرستن وزنگ بزن دکتر بگو شرایطشو ندارم بیام مجازی جواب بفرست برای دکتر بگو برات دارو بنویسه

سلام عزیزم پیام هاتو خوندم بنظرم خیلی شلوغش کردی درکت میکنم اعصاب نداری خسته شدی ولی منطقی ترین تصمیم رو بگیر منم گاهی وقتا اینجور شرایط قرار گرفتم زود گارد گرفتم اول این که برای سوئیچ ماشین شما کوتاه بیا بگم همون که تو میگی دوم برای دکتر رفتن آنقدر خودتو ناتوان جلوه نده بگو میای باهام یا نه اگ گفت نه بگو باشه پس با فلانی میرم و کارتت هم بی زحمت بده وبدون هیچ نگرانی قشنگ کارت بکش خرج کن چون بقول خودش برای شما کار میکنه دیگه و نمیاد پس یا باید بیاد یا باید با کسی بری و پول خرج کنی همین سادگی آنقدر خودتو ناتوان جلوه نده کار میکنه نیست خرج کن اونجوری هم باخواهش و تمنا باهاش حرف نزن وظیفشه وقت بزار برای زن بچش نمیزاره سرکاره بزار کار کنه تا جونش دربیاد توهم خرج کن بخر بپوش بخور حال دنیا رو بکن خودتم الکی ننداز که بیاد بگه تو مریضی تو روانی این حرفا

من نمیدونم چرا جلوگیری سفت و سخت نمیکنید و یه بچه و دو بچه و سه بچه رو میندازین وسط این دعواها و این زندگی ها

میشه درخواست بهم بدی

شاید چون زود ازدواج کردید دوستت نداره که هیچ کجا هم نمیبرت

ببین خیلی خودتو دست کم میگیری یذره اعتماد به نفس تو ببر بالا الان باور نداره سوییچ تو ماشین بوده یا نه انقد توضیح نده بدرک که باور نمیکنه یه کلام بگو باشه

دوتاداشتی چرا باز حامله شدی با این شوهر بددهن

اگه مردمسولیت پذیری هست یه اینبارو با پدرت برو با برادرت یا صبرکن شوهرت بیاد بچه هارو بزارید خونه مادر یا مادرشوهرت دوتایی ظهری برین شهرآزمایش بدین بیاین پیام چیه میفرستی حرفت رو دررو بگو دیگه یا شب که اومد غذاشو بده بهش برس قبل خواب ازش قول بگیر واسه فردا یکی دوساعتی بیاد تورو ببره شهر حامله ای حساس شدی اونم دغدغه کار و خستس یکم همدیگه رو درک کنید دیگه نیازبه اینجورپیامهای نامناسب نیس اگرم بی مسولیته حالشو جابیار نزاربه بی مسولیتی عادت بکنه اونو دیگه راهشو خودت میدونی قهرمیکنی دعوا میکنی

خواهر اینحا پیام‌های خودتو شوهرتون نزار چون هر کی میخاد نظر بده و تو زندگیت تاثیر بزاره خودتو قوی نشون بده کاراتو خودت جمع کن مثلا نمیتونی بری بهداشت آزمایش سنو واست مینویسه برو انجام بده بچه هات هم با خودت ببر چندتا بچه داری؟ الان کاریه که شده دیگه سفت و سخت باش از این آقا بچه نیار من با اینکه بچه دوم باردارم هر جا کار دارم بچم همراهمه سنو آزمایش و دکتر همه جا با خودمه

چه رویی داره
بچه هارو بزار برو خونه بابات بگو اینم میخوام بندازم اگر ادم نیستی این همه بچه میخوام چیکار
یکم خودشو خانوادش برینن ب خودشون ب گوه خوردن میوفته
البته اگر بتونی خرش کنی بهتره

ای بابا🥺😔
من نمیدونم چجوری فقط هر طوری هست لطفا برو آزمایش و سونو ، اگه تیرویید داشته باشید خطرناکه هم برای خودتون هم بچه. بنظرم اینقدر خواهش تمنایی باهاش صحبت نکن یکم قدرتمندتر و جدیتر ازش بخواه. خواهش کردن از مردهای اینچنینی نتیجه نداره باید خیلی جدی و متوقع بخوایی. نمیبره ؟ نمیذاره با کسی برید؟ بهش بگید یا فردا میبریم یا به فلانی میگم منو ببره خیلی قاطع و محکم

این شوهر به درد نمیخوره بندازش بره😢
بیشعور اصلا درک نمیکنه نمیفهمه فقط هم بی احترامی میکنه کلا ذاتش این مدلیه

ی مدت ناز نکن بگو وقتی منو نمیخوای این بچه رو میخوای چیکار بریم بندازیمش
یجورایی تهدیدش کن

برو خونه پدر مادرت بمون
بچتو اونجا ب دنیا بیار هر چی صلاح باش همون میشه

صفحه ۳۳۳

تصویر

صفحه ۲۲۲۲

تصویر

سوال های مرتبط

مامان فنقلی مامان فنقلی ۴ سالگی
اصلا دیونه شدم همشم تقصیر شوهرمه
صبح میخواستم برم بانک پسرمو بیدار کردم صبحانه دادم بعد میگم بلندشو بریم میگه نه بابا میخواد بیاد میگم بابا دیر میاد میگع نه دیشب گفته یه کوچولو بازی کنی میام منم بازی کردم
زنگ زدم باباش کجایی میگه الکی نزدیکم اینم گریه بابا نزدیکه من نمیام بانک
هر چی میگم بابا دیر میاد حرف گوش نمیده باز دوباره زنگ زده باباس کجایی بابا دیر میای ما بریم بانک میگه آره دیر میام
قطع کرده بریم به پسرم میگم منم یک ساعته دارم همینو میگم چرا گوش نمیدی گریه می کنه
دوباره الان میخواستم ببرمش پارک حاضر شدم جیغ و داد و فریاد خط و نشون که من با دوستم میرم هر چی بهش میگم بابا مامانش اجازه نمیده نه با اون باید برم
آخر لباسامو در اوردم گفتم نمیبرمت پارک
شروع کرد گریه کردن منم بغلش گرفتم از صبح داشتم بهش می گفتم چه کارایی کردی می گفت چرا نمیبری منو پارک
مامان دختر همسایمون اجازه نمیداد بیاد با من پلرک
که زنگ خونمون زدن شوهرم
فک کنم همه حرفامو شنید
اومده خونه میگه چیشده پسرم
به جای اینکه به من بگه چیشده
کاری کرده که اصلا از من حرف شنوی نداره
مامان محمد حسام مامان محمد حسام ۴ سالگی
خانما میخوام درد و دل کنم من و شوهرم 7 ماه صحبت کردیم زیر نظر خانواده ها و ازدواج کردیم از اول ازدواجمون شوهرم قصد داشت منو تغییر بده و به قول خودش شبیه خودش کنه و از این طریق افسار زندگیش رو دستش بگیره من وابسته خانواده ام هستم مخصوصا مادرم اون هم میدونست و با خانواده ام در افتاد و یکی یکی پاشون رو از خونه ام برید تا به قول خودش من مستقل بشم تو این گیر و دار من باردار شدم در حالی که با کل خونواده ام قهر بود تو دوران بارداری خیلی اذیتم کرد و من از ماه هشت بارداری افسردگی گرفتم تا سه ماه پس از زایمان حالم بد بود ولی تو اون روزا تنها دل خوشیم و دلیل زندگیم پسرم بود الان هم جونم به جونش بسته است نمی تونم یه لحظه دوریش رو تحمل کنم پسرم هر چی بخواد بخره به من میگه چون باباش براش نمیخره حتی لباساش رو مامانم اینا می‌خرن دکترش رو خودم میبرم خلاصه که باباش هیچ احساس مسئولیت نداره ولی پسرم باباش رو بیشتر از من دوست داره به من میگه من تو رو دوست ندارم بابام رو دوست دارم خیلی دلم گرفته
مامان گل پسر مامان گل پسر ۴ سالگی
من دیگه رد دادم
دیشب اینقدر گریه کردم اینقدر گریه کردم که حد نداره
نمیدونم به کدامین گناه پسرم اینقدر اذیتم میکنه
میگن برای بچه وقت بذار والا من روزی یک تا چهارساعت براش وقت میذارم روز به روز بدتر میشه
جونمو به لب رسونده
کاش خودکشی گناه نبود خودمو از دستش خلاص میکردم
انگار روانی بچه
میگه تشنمه آب بده آب بش میدم نمیخوره جلو روم خالیش میکنه تو سینک
میگه سیب میخوام براش درست میکنم تو بشقاب میذارم نمیخوره نگام میکنه میریزه تو سطل بعد میگه ببین خوردم .گوشی دستم میگیرم میگه ببین گوشی بذار کنار تا برم وگرنه اذیتت میکنم واقعا هم اذیت میکنه
رد دادم رد دیگه از دستش عصبی شدم واقعا این بچه بیماره مشکل داره
یا من مشکل دارم باید برم بستری بشم
خونه به این بزرگی میاد رو کمر من ماشین بازی اگر تی وی نگاه کنم میپره روم میگه نگاه نکن
براش هر شب کتاب داستان میخونم هر روز باش بازی میکنم قایم موشک سایه بازی بازی فکری نقاشی بدو بدو رقصیدن دوچرخه سواری گاهی پارک بی نتیجه اس بگید چه خاکی از دستش تو سر بریزم دیگه خیلی پرخاشگر شدم از دستش عصبی شدم