۱۲ پاسخ

ولی بحث الکی کردین یه چی میپختی همون صبح

اب بزار سریع جوش بیاد زود پیاز ریز کن ماکارونی بزار نداری املت کن پیاز سرخ کن اگه کشک داری زرچوبه بزن نعناع اشکنه کشک دنبال ناراحتی نرو سیب زمینی سرخ کن توش تخم مرغ بشکن زود اماده نثمیشه قربونت

اشکال نداره توخانمی خودتوثابت کن یه تن ماهی میذاشتی سریع یه برنج ساده میذاشتی یا شوید وکره ام میریختی یه کمم زعفران میشد یه غذای عالی..همیشه توخونه داشته باشیا استانبولی میذاشتی..دیگه اونم خسته س ..خودشم که گفت توغذابزار توحواله کردی به رستوران..به نظرم الان چپ افتاده باهات میدونم خیلی سخته منم شیربه شیر دارم .ولی نزار چیزای کوچیک فاصله بندازه بینتون صبحانه ام شب حاضر کن بزاریخچال صبح فقط فلاسک روپرکن یه نصف قاشقم چایی خشک بریز توش تاموقعه خوردن دم میکشه یه ماچش کن بگو برو به سلامت بعدبیا بخواب ..واسه غذام زودپز استفاده کن .من چون میترسم ازشب غذامو میزارم اخرشب خاموش میکنم

ول کن این بحثای الکی بی نتیجه رو
لج ب لج نزار عزیزم اعصاب خودت خورد میشه
بخدا عین این اتفاق واسه مام افتاد کفت نهار میخرم میارم یادش رفت اومد میگه جرا درست نکردی گفتم باشه الان میکنم
هر چی بیشتز دهن ب دهنش بزاری ذهن خودت خسته تر میشه
دل ب دلش بده خرش کن بزار کارات پیش بره

ببین مردا فقط شکم مهم براشون اگه کارش یجوری ک میتونه ببره چیزی ی لقمه بزا ی فلاکس ازین کوچیکا چای بزار ی روز براش ی بیسکویت ی روز چند تا دونه خرما گردو بزا لقمه بزا حالا اون نمیکنه شما بکن ببین قدر میدونه شروع کننده تو باش

دقیقا از کارای شوهر من ‌کرده وقتی گفته میخرم باید میخریده

زنگ بزن از بیرون بیارن چه مرد بی فکری خودش گفته غذا میارم و نیاورده حالا روشم زیاده

خب چرا نخریده بود؟!!

یه چیزی درست میکردی سر به سرش نزار اونم باهات لج می‌کنه عوضش باید یه ناهار خوشمزه میزاشتی و تحویلش می‌گرفتی اون وقت اونم کم کم از کرده های خودش پشیمون میشد و باهات خوش رفتاری می کرد .

ایتا داری؟؟
یه کانال دارم دوره همسرداری گذاشته پیاماش رو بخون شاید به کارت اومد.

بگو زنگ بزنه از رستوران سفارش بده

خب یچی درس میکردی صبح ..الانم املتی چیزی بپز بیخود بحث نکنید اوقات بچتونم تلخ میشه

سوال های مرتبط

مامان فنقلی مامان فنقلی ۴ سالگی
اصلا دیونه شدم همشم تقصیر شوهرمه
صبح میخواستم برم بانک پسرمو بیدار کردم صبحانه دادم بعد میگم بلندشو بریم میگه نه بابا میخواد بیاد میگم بابا دیر میاد میگع نه دیشب گفته یه کوچولو بازی کنی میام منم بازی کردم
زنگ زدم باباش کجایی میگه الکی نزدیکم اینم گریه بابا نزدیکه من نمیام بانک
هر چی میگم بابا دیر میاد حرف گوش نمیده باز دوباره زنگ زده باباس کجایی بابا دیر میای ما بریم بانک میگه آره دیر میام
قطع کرده بریم به پسرم میگم منم یک ساعته دارم همینو میگم چرا گوش نمیدی گریه می کنه
دوباره الان میخواستم ببرمش پارک حاضر شدم جیغ و داد و فریاد خط و نشون که من با دوستم میرم هر چی بهش میگم بابا مامانش اجازه نمیده نه با اون باید برم
آخر لباسامو در اوردم گفتم نمیبرمت پارک
شروع کرد گریه کردن منم بغلش گرفتم از صبح داشتم بهش می گفتم چه کارایی کردی می گفت چرا نمیبری منو پارک
مامان دختر همسایمون اجازه نمیداد بیاد با من پلرک
که زنگ خونمون زدن شوهرم
فک کنم همه حرفامو شنید
اومده خونه میگه چیشده پسرم
به جای اینکه به من بگه چیشده
کاری کرده که اصلا از من حرف شنوی نداره