بس دیشب گریه کردم ودلم برای پسرم میسوخت،الان که ازخواب بیدارشدم حالم گرفته س،دنیابرام یه جوره،چجوراین حالم خوب بشه،شوهرم ناراحت،بچه م ناراحت،چجوری این اوضاع روخوب کنم باشوهرمم حرف نزدم

حالا شوهرت چرا خل شده؟ چون با بابات رفتی دکتر؟ هزینه ی دکتر و بابات میده؟
وقتی حالش خوب شد یه وقتی که خوبین باهم صحبت کن باهاش بگو فلان روز وقت دکتر دارم باهام میای یا با بابا برم،بدار به غرور کاذبش بر نخوره

چی بگم،والا خودمم تو همچین موقعیتییم،دیشب بخاطر اینکه شارژ اشتباهی برده بود و گوشیش خاموش شد وکاراش مختل شد،کلی حرف بارم کرد،اون یبار گفت،من صد بار تو ذهنم تکرار کردم با خودم وازش دلخورم ،صبح پاشد انگار نه انگار صبونه شو خورد گذاشت رفت،من هنوز دلخورم،ایندفعه هم مث دفعه های قبل میدونم قرار نیس از دلم دربیاره،خودم باید به فکر خودم باشم و مث همیشه چند روز سر سنگین میمونم وبعدش کم کم عادی میشم🫂🥲

تاپیک قبلیم

چرا مگه چی شده عزیزم

چرا چی شده

گریه چرا