۳۰ پاسخ

وا عزیزم این چه رفتاریه آخه تو داری درست خب تو بارداری یخورده آدم خلق و خوش عوض میشه ولی دیگه در این حد خشگلم تو عصاب یدونه بچه رو نداری چرا دوباره باردار شدی خب بچه باید بچگیشو بکنه تو هم مادریتو قرار نیست که یه بچه بیاد شمارو درک کنه که گلم به خودت مسلط باش

مدیونیدکه فک کنی فقط بچه تو بده!
من همه جای بدنم درد میکنه با همین وضعیتم امروز بردمش پیاده روی، دوبار خورده زمین! ۳۰ بار گفته بغلم کن! از در شبرینی فروشی رد شدیم رفت داخل از توی باکسا شکلات برداشت ! رسیدیم سر کوچه باز سر خر و کج کرد رفت بستنی برداشت! حالا گلوش پر چرک و افتضاح سرما خورده. اینقدر اذیت میکنه ولی باید صبوری کرد، چاره ای نیست،این طفلیا غیر از ما که امیدی ندارن،تکیه گاهی ندارن

بچه ها همه همینن بنظرم توی فلش کارتونایی ک دوس داره ضبط کن درم قفل کن کارتونو پخش کن هرچیم گریه کرد محل نده و ریلکس باش این باعث میشه متوجه بشه گریش تاثیری نداره و یهویی حواسش پرت کارتون هم میشه من بچگیام اینطور بودم خیلی گریه میکردم مامانم محل نمیداد و من انقد گریه میکردم خسته میشدم خودم برمیگشتم پیششون و بعد چندبار وقتی میخواستم گریه کنم یادم میومد ک مامانم محل نمیذاره پشییمون میشدم چون میدونستم فق خودمو خسته میکنم کم کم رفتارم درست شد بنظرم اینم امتحان کن

عزیزم فکر کن چند سال یکی یه دونه بودی بدون اینکه بخوایی تو شرایطی قرار گرفتی که همه توجه ها از روت برداشته شده داره مبارزه منفی میکنی درسته شما تو شرایط سختی هستی به این فکر کن انتخاب خودته و کاملا حق داری خسته بشی کم بیاری به اون بچه هر چی بیشتر توضیح بدی بیشتر متوجه نمیشه به نظرم هم شما هم بچه اولتون به مشاوره نیاز دارین و البته پیشنهاد من یه کتک مفصل به پدری که همراهی نمیکنه والا

عزیزم بچه چهار ساله هیچ منطقی نداره شما هر چی داد بزنی بخوای خودت و بکشی فایده ای نداره احساس میکنم افسردگی داری با مشاور صحبت کن

بخاطر شرایطت اینجوری شدی،وگرنه اون بچه هیچی حالیش نیس ،پسر منم سه سال ونیم همش میخوادبره بیرون فرقی هم نمیکنه چ ساعتی از شبانه روز ،اکثرا بچه ها همینن ،فک کنم ویارت افتاده رو دخترت منم اوایل اینجوری بودم الان بهترم

اینجوری نگو اون به بچس اولا که کلا نباید از اول بازی تو کوچه رو بهش یاد میدادی
الان‌نیاز داره تخلیه‌انزژی بشه دوستان درست میگن بزار بره مهد نصف روز بازی میکنه قطعا خسته میشه
از طرفی شما بارداری اون‌تمام توجه رو به‌زودی می‌خواد یه جور حسادت کودکانه داره و قطعا بعد زایمان بازم دنبال توجه هست
شاید خونه مادرتون حوصلش سر میره کت بی قراری میکنه بره جای دیکه

دختر منم خیلی میرفت کوچه کلافه شده بودم الان کم کرده رفتنشو

جاریم وقت زایمانش دخترش پیش هیچکدوم از آشناهاش نرفت اومد خونه ما موند خب چه اشکالی داره سخت نگیر

وای همدردیم همدردیممممممممم
دختر منم همینجوره
مهم نیس چه‌شاعت از شبانه روز باشه همش میگه برم😐😭منم از دستش خون گریه کردم کل دوران حاملگیم رو بخدا تنها نیستی الان تایپیکتو خوندم حس کردم حرفای دل منو داری میزنی
منم گاهی اوقات از دستش ب قدری حرصی‌میشمممم که میگم کاش هیچ وقت دنیل نمیوردمت
دختر منم برعکسه کاراش
عاشق جاریمه وقتی میبینتش چنان بغلش میکنه جاریمم بدش میاد همش پسش میزنه با این حال بچم مگه از رو میره😑درکل بدون که تنها نیستی منم مث توعه وضعیتم

خودتا نزن که بزن به بیخیالی یکساعت هم گریه کرد یه پنبه بذار توگوشت تا بفهمه

خب بره خونه جاریت .لابد بچه دارن میخواد بازی کنه

وااای توروخدا این حرفا چیه اسمش روشونه بچه هستن عقلش که نمیرسه ادم بزرگ که نیس حالیش بشه

چند سالشه ؟

ولی حواست باشه تو اتاق و اینا حبسش نکنی مشکل روانی میگیره! حتما کارتون پخش کن بذار گریه هاشو بکنه بره سمتش کم کم

حتما جفتتون برید پیش مشاور بخدا خیلی بهت کمک میکنه
ما نمیتونیم زیاد بهت کمک کنیم ولی بعضی بچه ها اینجورن که هر نبریشون بیرون هرچی نرن تو کوچه اخلاقشون بهتره و اصلا نباید بذاری برن ببینن با بچه های دیگه بازی کنن بعضی بچه ها واقعا با محبت زیادی و زیاد گشتن و پارک و کوچه رفتن اخلاقشون گند میشه

هنوز راه بلندی در پیش داری حساب کن وقتی بدنیا بیاد اون یکی کوچولو اذیت های این چندبرابر میشه صبرتو زیاد کن کمکی بگیر چون هیچی واقعا نمیفهمه و درکی نداره که چی بهش میگید هنوز تا ۷ ۸ سالش بشه هیچ منطق و درکی نداره

ببین منم مشکل تورو داشتم هنوزم دارم ولی کم شده
الان بارداری خسته ای حق داری
بفرستش مهد
من از وقتی نلینو فرستادم مهد انقدر خوب شده
عاشق مهده
میاد خونه میخوابه ۲ساعت
عالیه اصلا

نمخای دخترتو بده بمن

با مشاور صحبت کن حتما

دخترااز پسرا پیشتر اذیت میکنن منم دارم 4سالشع پدرمو درورده 😑😔😔

پسر منم ۴ سالشه همینه
خیلی خسته شدم خیلی

الان گاهی لجباز میشن بهتر بفرستین مهد که با بچه ها بازی کنه خسته بشه

همه بچه هاهمینن منم پسرم نزدیک سه سالشه،ازوقتی باردارشدم انقداذیتم کرده فقط میخادبره کوچه،نمیزارمش مشینه یک یادوساعت زارمیزنه اعصابموبهم ریخته

بابا بچه هست دیگه ..بچه ها همشون همینطورین ..زیاد عصبانی نشو ..همه بچه ها اذیت میکنن

عزیزم اون الان به محبت و توجه شما و پدرش نیاز داره
توام با این وضعیت حق داری خسته بشی، باید پدرش هم یه کمکی بکنه

چرا رفتی بیمارستان؟

چرا نمیفرستیش مهد؟
الان باید بره پیش 1

گناه داره بچس

حامله ای تو بیمارستانی برا همون حالت خوب شه باز عذاب وجدان میگیری چرا اینطور رفتار کردی سخت نگیر کلا ازاد بزارش ولی برا تو کوچه رفتن ن سخت دعواش کن ک دزد هس و اینا

همشون همینن بابا

خودتو کنترل کن میدونم خیلی سخته
الان چندسالشه؟

سوال های مرتبط

مامان آسِنا🦢🤍🫧 مامان آسِنا🦢🤍🫧 هفته سی‌وهشتم بارداری
بیاین راهنماییم کنین شوهر من تقریبا تو هیچ‌کدوم از کارای خونه به من کمک نمیکنه مثلا من دارم ظرف میشورم میگه یه لیوان آب هم به من بده یا کنترل بده بخدا خیلی خستم از دستش دلم میخواد گریه کنم شبا از بدن درد خوابم نمیبره هرچی بهش میگم عزیزم درک داشته باش من باردارم کمکم کن حداقل ی کار این خونه رو تو بکن
اصلاا........ عین خیالش نیست که نیست خیلی بیخیاله فقط منو حرص میده میگه باشه چشم ولی باشه الکی
من ان شالله به امید خدا زایمانم هفته اول مهر اینا هست
بهش میگم خیلی دلم میخواد این ماه اخری هیچ کاری نکنم و دست به سیاه و سفید نزنم یه راهیم داره میگه چی
میگم اینکه برم خونه مامانم بمونم میگه برو من از خدامه تنها باشم همش میرم سرکار
خونه مامانم یه شهر دیگه ست من ۱۹ شهریور یه سر میخوام برم اونجا بنظرتون وسایلم ساک و همه چی ببرم بمونم تا زایمان؟ چون از طرفیم از زایمان زودرس میترسم میگم برم اونجا خیالم راحته مامانم نمیذاره دست به سیاه‌وسفید بزنم
از طرفیم مث دیوونه ها دلسوزی میکنم میگم نه شوهرم تنهاست حالا چی بهتره چیکارکنه تنهایی
ولی اون دل سنگش نمیسوزه واسه من بگه زن بدبختم از پا افتاد ی لیوان اب بدم دستش
بنظرتون برم؟