بیان از تجربه ها زایمانتون بگید
تجربه ی اولین زایمان من برمیگرده ب ۴ سال پیش

۴دی وقت زایمان بود طبق ان اتی ماما خصوص گرفته بودم برای زایمان طبیعی از اون جا که بیمه بودم بیمارستان آتیه رو انتخاب کردم ۳ دی بود که نینی که حکات تی نی خیلی کم شده بود خیلی نگران بودم اصلا حالم خوب نبود زمان کرونا بود با یه وضعی رفتم بیمارستان برای معاینه ببینم دهان رحمم بازشده یانه
خونمون انگار بمب زده بودند منی که خیلی وسواس بودم همین طور ب امان خدا ول کردم رفتم
اونجا گفتند دهانه رحمم ۴ سانت باز شده زایمان سختی دارم خیلی حالم گرفت از اول دوس داشتم سزا بشم اما مامانم میگف اشتباه عوارض دار رفتم پیش ماما اونم گف زایمان سختی داری فک کنید نه درد داشتم نه دهانه رحم بازشده بودم هیچی

الهی ب امید تو رفتم برای زایمان ماما گف ناهار نخور غروب شد بستری شدم هیچ وقت یادم نمیره خیلی دلم گرفت از شوهر آبجیم خداحافظی کردم رفتم برای زایمان
تنها تنها تو یه اتاق بودم صدای جیغ می‌شنیدم اما خودم میزدم ب خیالی به خودم میگفتم منم یه زنم مثل اونا پس میتونم
وقتی ب ماما زنگ زدم اومد کلی بهونه آورد که ۴ سانت باز نشدی چرا بهم زنگ زدی فلان بهمان


ادامه اولین کامنت

۶ پاسخ

حرفم با تموم مادرا
چه طبیعی چه سزارین. ما همون زن هستیم و خداوند در ما زنا چیزی دیده که بخشی از خلق کردن در ما قسمت کرده قوی باشین استرس غم غصه رو ول کنید به چیزای خوب فک کنید

من زایمان اولم سال ۹۱ بود ساعت ۶صب کیسه ابم پاره شد رفتم بستری شدم امپول فشار زدن از ساعت یک و نیم دردم شروع شد غروب ساعت هشت و نیم اینا بدنیا اومد پسرم همه کارامو کرده بودم اصلاح اینا .
سر دومی سونو اخر گرفته بودم بابام خونه ما بود داشت میرفت خونشون گفتم من و ببر سونو نشون بدم بعدش برو بردم دکتر تامین نشون دادم گفت رشد بچه دو هفته عقب از سن حاملگی برو اورژانس صدای قلبش و گوش بدن .رفتم گفت بدع برو چیز شیرین بخور رفتم خوردم اومدم دوباره بد بود گفت برو شیر کاکائو و کیک بخور بریم خلاصه نشد .گفتن باید بستری شی منم اماده نبودم البته خونم مرتب بود خونه تکونیم تموم شده بود خودم اماده نبودم .هیچی دیگه بابام رفت لوازم بستری مو خرید بستری شدم داخل نرفتم گفتم باید شوهرم بیاد ببینم بعد برم ساعت دوازده ظهر بستری شدم ناهار اوردن خیلی خوش مزه بود خیلیا 😂😂ساعت چهار نیم اینا بود دردم شروع شد سر دوتاشم کمرم درد داشتم ساعت نه ربع شب بچم بدنیا اومد کبود کبود دست و پاشم شل بود .نگو طفلک بند ناف پیچیده دور گردنش خدا بهمون خیلی رحم کرد.
اینم بگم سونو اخر و نوشت مامانم میگفت نرو ولش کن به حرف دکترا گوش نده ولی زنداداشم گفت این همه رفتی خرج کردی اخریم برو خیالت راحت شه .اگه به حرف مامانم گوش میدادم معلوم نبود چی میشد اخه تاریخ زایمانم و زده بود ۱۷ اسفند ۳۰ بهمن بدنیا اومد .خدا رو هزار مرتبه شکر میکنم

وقتی اسم سزا رو شنیدم با اینک خیلی درد داشتم از ته دلم چنان شوقی کردم که نگو خلاصه یهو هرچی پرستار دکتر بود ریختن سرم بردند سزا اورژانسی کل ازشدت درد هی ول میخوردم که آقا گفت الان میخوام یه آمپول بزنم کمرت تکون نخور خیلی خطرناک یه آقا مهربونی بود
از کمر ب پایین بی حسی زدن خوابیدم رو تخت دکترا قشنگ باهم حرف میزدن چند دیقه طول کشید یهو صدای گریه شنیدم😍😍😍😢😢😢😥😥😭
خیلی حس قشنگی خیلی شیرین
بجه رو آروم آوردن جلوم گفتن اینم دختر کوچولوت
با چشام بهش خیره شدم نگاش کردم
وای چقد ناز بود چقد کوچولو بود منی که فک میکردم یه نینی خیلی تپلی🤩😂
۲۷۵۰ بود اما انقدر خوشگل بود که نگووو
با اینک خیلی درد داشتم بخدا اون لحضه مثل کوه بودم انگار ن انگار فقط فقط به دخترکوچولوم فک میکردم

خلاصه منم چیزی بهش نگفتم دلم میخواست جرش بدم بگم وقت تشکیل پرونده وقتی پول گرفتی حرف از سانت نزدی اما هیچی نگفتم چون میدونستم بگو مگو کنم اشتباه خودم ضرر میکنم کمی گذشت شام رواوردن از اونجا ناهار نخورده بود داشتم میمردم ضعف کرده بودم در حد مرگ تشیتم در حد ۳ قاشق خوردم که یهو آوردم بالا خیلی خیلی حالم بهم خورد
ماما هم کارولین یاوری بود بازم غرزدن که چرا غذاخوردی نباید میخوردی یکی نبود بگ اگ تو پیشم بودی بهم میگفتی نخورم خب چی کار کنم به‌و حالم خیلی خراب شد معذرت میخوام حالت سجده گفت بشین رو تخت نفس بکش باز دم زور بزن اما اصلا انگار ن انگار حالم خیلی بد بود درد پریودی بود آمپول فشار هم زدن کیسه آبم ترکید اما باز نشدم یهو کاملیا مدنی دکتر متخصص اومد بالا سرم گف بچه پی پی کرد زود ببرید سزا اورژانسی

سلام خب چی شد بعدش.من چقد از طبیعی میترسم

سلام گلم ادامه اش بزار جی شد دگه

سوال های مرتبط

مامان جوجو مامان جوجو ۱ ماهگی
بچها منم میخاستم روند زایمان اولم و دومی رو بگم برا تجربه ینفر دیدم نوشته بود جالب شد برام بنظرم همه بنویسن بهتر♥️
پارت1:من 37 هفته و 3 روز بودم دکترمم گفته بود زایمانت طبیعی خودمم انتخابم طبیعی بود از هفته 36 ماما همراه گرفتم ورزش بهم گفت انجام میدادم هرشب نیم ساعت پیاده روی میکردم کپشول گل مغربی میزاشتم تو واژنم رابطه بدون جلوگیری داشتم بهم گفت هررموقع دردت گرفت رفتی نزار معاینت کنن بگو من ماما همراه دارم فلانی خودش میاد بعد بهم زنگ بزن خودم میرسونم بهت دیگه یروز که 37 هفته و 3 روزم بود از خواب بیدار شدم از خانه بهداشت بهم زنگ زدن بیا مراقب داری رفتم گفتن خیلی ورم کردی فشارت هم 14 نامه دادن برو بیمارستان نوار قلب بگیرن ازت
اومدم خونه رفتم حمام همه کارام انجام دادم رفتم خونه مامانم نهار خوردم رفتم بیمارستان اصلا دردی نداشتم ولی صورتم خیلی یهویی پف کرد اونجا نوار قلب گرفتن گفتن درد نشون میده انقباض داری فشارتم بالا باید بستری بشی نمیشه مرخصت کنیم خدایی نکرده فشارت میره بالاتر خطر ناک
یه ماما اومد برای اولین بار معاینم کرد گفت دهانه رحمت بستس
یکی دیگه اومد گفت یسانت
یکی دیگه اومد معاینه کرد گفت عذر میخوام با انگشتش دهانه رحمم دوسانت باز کرد که دردش برام زیاد نبود یعنی دست خودم گاز گرفتم قابل تحمل بود نمیدونم بخاطر اینکه رابطه داشتم یانه