۱۰ پاسخ

یکی رفته یه چیزی از طرف شما بهش گفته مطمعن باش

بنظرم باهاش صحبت کن حتما حضوری
شاید ناخواسته حرفی کاری کردی ک دلخوره
یا جاری از قول تت‌ چیزی بهش گفته دلش شکسته
اگه واقعا نمیخوای رابطه باهاش خراب شه حتما صحبت کن باهاش

به نظرم شب که شوهرت خونس ،خودت بر خاهر شوهرت زنگ بزن و حال و احوال کن
بگو خیلی وقته خبر مارو نگرفتین ،دلمون تنگتون شده بود ،اینجوری سر صحبت باز میشه
بزار شوهرت خونه باشه که زنگ میزنی

خوشبحالت که خاهرشوهر خوبی داری نزار رابطتون خراب شه خودت زنگ بزن یاشوهرت

حتما خودت باهات صحبت کن واقعا حیف ه رابطه های خوب با یه سو تفاهم خراب بشه ، گاهی خود ه ما باعث تغییر رفتار آدمای اطرافمون مبشیم ولی ناخواسته بوده ‌ بی خبریم باهاش صحبت کن

نگا تو برو تو خوبی کن تو زنگ بزن نزار حرفای جاریت دورتون کنه

خب تو بهش زنگ بزن دلیل کارش رو سوال کن وقتی انقد باهم خوب بودین پس راحت میتونین باهم حرف بزنین

بعد از ۴۰ روز باطل میشه نگران نباش

یکم جیش پسرتو ببر بریز جلو راهرو یا کفشش باطل میشه دعاش

خب دیگ عزیزم صددرصد طلسمش کردن

سوال های مرتبط

مامان امیر حسین مامان امیر حسین ۲ سالگی
یه سوال چرا بعضی ها به خودشون اجازه میدن هر جور دلشون میخواد با بچه ات رفتار کنن 😐
رفتیم مهمونی چند تا بچه قد و نیم قد نوه های جاریم و با ما خونه ابجیم دعوت بودیم یه جوری قربون صدقه بچه هاشون میرن که انگار ناف آسمون باز شده فقط بچه اینا اومده پایین خدایی بچه هاشون مهربون و تو دل برو هستن دوست شون دارم ولی نه اینکه بخوام قربون صدقه بچه هاشون برم نیازی به محبت اونا برای بچه خودم ندارم ولی از عمد دختر جاریم جلو همه میگه به پسرش که ببین عمو مصطفی چقدر دوستت داره ( منظورش شوهر من که عموی خودش میشه ) ببین میگه چه پسر خوبی هستی ، با ادبی موهاش چقدر خوشگله قشنگ دو تا هندونه میزاره زیر بغل شوهرم که یعنی قربون صدقه اش بره بعد همیشه خدا ادعای عقل کلی و با سوادش میشه با پسرش سر گوشی من که دست پسرش بود بحث داشتن بعد یکی دو بار به پسرش گفت مامان گوشی مامانش هست بهش بده پسر منم دو سال کوچک تره نمیتونه حرف بزنه جیغ میکشید یدفعه برگشته به پسرش گفت بهش بده صدا شو در نیار منظورش بچه من بود اصلا من هیچی نگفتم اگر من این حرف و میزدم خدا شاهده جاریم و دخترش می پریدن به من چرا کسی به خودش اجازه این حرفا میده به بچه هاش بزنه یا اینکه خواهر خودم و دامادمون جلو اونا و بچه هاشون بچه من و دعوا میکردن که جیغ نزن یا فلان چیز و بهشون بده برای اینکه نخوان به اونا چیزی بگن اونا هم دو تا پسر داشتن یکیش سه سالش هست اصلا بچه من متوجه نیست به یه بهونه پسرمو صدا میزدم کسی به خودش اجازه نده چیزی به بچه ام بگه