۴ پاسخ

آخی عزیییزم موفقیت هاشونو جشن بگیرین انشاءالله

موفق باشی گل پسر🩷

میشه بپرسم شهریه امسالش چقدره

خدا حفظش کنه❤️
چه کیف قشنگی

سوال های مرتبط

مامان 🥑 نیلا 🥑 مامان 🥑 نیلا 🥑 ۱۶ ماهگی
هنوز ۱۰ روز نشده که از ویروس لعنتیِ روزوئلا میگذره که دوباره با بدن داغ و گرمت مواجه میشم ؛
از تب بدون علائمت به خودم مژده دندون جدیدت رو میدم !
اما با گذشت ۳ روز و شدید شدن تب ، زنگ خطرا تو ذهنم روشن میشن
با تب ۳۹ درجه میرسونمت دکتر
همه‌ی وجودم چشم شده و به دهن دکتر نگاه می‌کنه
دکتر که حالا دیگه مطمعنم فهمیده استرس اگه دست و پا داشت حتما شبیه من میشد جمله‌شو با نگران نباش دخترم ویروسه چیزی نیست شروع می‌کنه ، و داروهارو تجویز می‌کنه .
سرتو گذاشتی رو شونم و صدای مامان گفتنت تو گوشمه ...
تمام جونم برات درد میگیره و اشکامو از بابات پنهون میکنم و این جمله تا خونه تو ذهنم تکرار میشه
بچم تازه خوب شده بود
بچم تازه خوب شده بود
بچم تازه خوب شده بود

بزرگترین باگِ من تو شغل مادری اینکه زندگی برام تو همون نقطه ای که بچه هام مریض میشن تموم میشه :))
شب چهارمِ مریضی رو با هر سختی‌ای که بود پشت سر گذاشتیم

بوی عطر کره ای که تو غذات ریختم پیچیده تو خونه ، احساس میکنم خوشمزه ترین بلدرچین زندگیمو برات پختم
نگات میکنم که با همون دست و پای کوچیکت کنار باکس اسباب بازیات نشستی و با اون چشمای بی حال و رنگِ پریده داری باهاشون بازی میکنی
من دارم ازت یاد میگیرم نیلا
دارم یاد میگیرم که زندگی با همه‌ی سختیاش ادامه داره حتا تو اوج مریضی و خستگی

یادته بهت گفتم تو یه ورژنِ دیگه از خودمو بهم نشون دادی ؟
راس گفتم مامان
با تو من عاشق تر و صبور تر و قوی تر شدم

تو خوب باش فقط
نیلایِ روزگارم♥️
مامان مرد کوچک خونه مامان مرد کوچک خونه ۱۶ ماهگی
❤️تولد یک سالگی پسر قشنگم با۲۳ روز تاخیر ❤️ امیرمحمد جانم تو باید ۲تیر به دنیا می یومدی اما خیلی عجله داشتی و۲۰روز زودتر در ۳۶هفتکی در تاریخ ۱۴۰۳/۳/۱۲ پابه دنیا گذاشتی دقیقا ۲ روز قبل از تولدم خواست خدا بود که می خواست تو رو به من هدیه بده وتو بشی بهترین هدیه تولد تموم عمرم امید وارم سالیان سال تولدمون رو با هم جشن بگیریم ❤️ساعت ۲شب حالم بد شد و فشارم رفت بالا ومجبور شدیم بریم بیمارستان و منو بستری کردن اورژانسی به اتاق عمل رفتن و تو ساعت ۷صبح روز شنبه به دنیا اومدی وقتی پرستار تورو آورد پیشم صورتت نرمت رو گذاشت روی صورتم ومن بوست کردم بوی بهشت می دادی و اون لحظه بهترین لحظه عمرم بود اما این خوشی دوامی نداشت چون زردی داشتی و باید بستری می شدی و همون جا بود که فهمیدن پلاکت خونت پایین هست و اورژانسی بردند ان ای سی یو هنوز صدای گریه هات پشت در ان ای سی یو تو گوشمه که پرستارا داشتن برات رگ می گرفتن بمیرم برات مادر که تو درد می کشیدی ومن هیچ کاری نمی تونستم بکنم فقط باید تحمل می کردم خدا کنه هیچ مادری تو این موقیعت قرار نگیره همون جا پشت در با دل شکسته تو رو نذر علی اصغر امام حسین کردم و گفتم اگر خوب بشی یه سال باهم پیاده روی اربعین بریم کربلا ان شالله امام حسین بطلبه با هم بریم ،من هر دو ساعت یه بار می تونستم ببینمت بوت کنم بهت شیر بدم هر وقت می یومدم پیشت تو رو بدون لباس زیر نور با چشم بسته که یه عالمه سیم بهت وصل بود قلبم آتیش می گرفت دوست داشتم بغلت کنم از بیمارستان فرار کنم اما نمی تونستم چون باید خوب می شدی ....ادامه در تایپ ها می نویسم